درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
ما در جلسه گذشته روایات را معنی کردیم و قائل شدیم که نماز جمعه در زمان غییبت مشکل ندارد و حرام نیست، مرحوم محقق در کتاب معتبر میگوید پیغمبر اکرم (ص) امام جمعه را معین میکرد و از بعد از حضرتش، خلفا نیز ائمه جمعه را معین میکردند، حتی در دوران بنی امیه و بنی عباس تعیین امام جمعه به وسیله آنها انجام می گرفت، بنابراین، اگر کسی در زمان ائمه (ع) نمازجمعه را میخواند، نشانه این بود که امام الحق است و خلیفه رسول خدا بود، یعنی اگر کسی نماز جمعه را خودش مستقیماً میخواند یا به نصب نظام موجود نماز جمعه را می خواند، نشانه و علامت این بود که این امام الحق است و جانشین رسول خدا میباشد، در یک چنین شرائط امام میفرماید: « لنا الجمعة»، یعنی اگر کسی نماز جمعه را به این عنوان بخواند، مسلّماً حقی را از ائمه اهل بیت (ع) سلب کرده است، همانطور که زمان و مکان در استنباط احکام مؤثر است، هکذا زمان و مکان در تفسیر روایات نیز مؤثر است، باید ببینیم این همه روایات که میگویند: « لنا الجمعة» میخواهد چه بگوید؟
مرحوم سید علیخان مدنی در کتاب « مصباح السالکین» شرح صحیفه سجادیه نقل میکند که امام سجاد (ع) یا غیر امام سجاد میفرماید هر موقع عید قربان یا عید فطر یا روز جمعه میشود، غم ما تکرار میشود، و در حقیقت یک غم جدیدی در قلب ما مینشیند، چرا؟ چون این مقامها مقامات آنان (اهل بیت ع) بوده، باید امام، امامی را معین کند، این نظام به دست ما باشد نه به دست امویها و عباسیها.
بنابراین، ما نیز میگوییم همین الآن اگر کسی اقامه نماز جمعه کند یا امام جمعه را نصب کند ( بما أنّه إمام الحق) که امام حق است و رهبر، آنهم از جانب خدا، البته ما این را منکریم، اما اگر یک شیعهای در این زمان میخواهد تکلیف قرآنی را عمل کند، منتها نه از این نظر که من دارای این مقام هستم، این روایات ناظر به چنین کسی و چنین جایی نیست، ما اگر در زمان غیبت نماز جمعه را اقامه میکنیم نه به این عنوان که امویها و عباسیها اقامه میکردند که شعار امامت و خلافت از جانب رسول خدا بود، بلکه میخواهیم به عنوان یک شعیه به آیه عمل کنم که میفرماید: «فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ» ، و قبول دارم که این مقام، مقام امام حق و حضرات معصومین (ع) است.
بله، (نعوذ بالله) اگر کسی به آن عنوان نماز جمعه را بخواند یا مردم را به آن عنوان دعوت کند که امام حق است و خلیفه رسول خدا، مسلّماً مشمول آن روایات میباشد، اما در جایی که شخص اقرار و اعتراف دارد بر اینکه این مقام مال ائمه (ع) است و هیچگاه منکر این مطلب نیست، منتها در این شرائط که آنان حضور ندارند که او را مامور کنند ولذا به عنوان یک وظیفه قرآنی به این آیه عمل میکند، این روایات شامل چنین فردی نمیشود.
دیدگاه استاد سبحانی نسبت به اقامه نماز جمعه در زمان غیبتپس ما نسبت به تحریم نماز جمعه در زمان غیبت، منکر به تمام ا لمعنی هستیم، یعنی قبول ندارم که اقامه نماز جمعه در زمان غیبت حرام و غیر مشروع است.
القول الثانی: القول بالتخییر
حال باید ببینیم که در باره وجوب تخییری مطلب از چه قرار است، راجع به وجوب تخییری، در دو مقام بحث میکنیم.
الف؛ حسب القواعد الأولیة
ب؛ حسب الأدلّة الاجتهادیه.
پس ما راجع به وجوب تخییری، در دو مقام بحث میکنیم، یکی حسب قواعد اولیه، دیگری هم حسب ادله اجتهادیه، اما حسب القواعد الأولیة، تخییر هیچ دلیلی ندارد. چرا؟ زیرا حضور امام یا شرط مشروعیت است یا شرط وجوب، وقتی که یا شرط وجوب و یا شرط مشروعیت شد، «إذا انتفی الشرط انتفی المشروط» وجوب از بین میرود، پس این تخییر زا کجا آمد (من أین جاء التخییر؟
حضور امام شرط عینیت بود، یا مشروعیت یا شرط وجوب، «فإذا انتفی الشرط انتفی الوجوب»، ولی شما میگویید وجوب عینی رفت، یک وجوب دیگر متولد شد و جای آن نشست، این مطلب دلیل میخواهد.
بنابراین، حسب القواعد الأوّلیة نمیتوان برای تخییر یک دلیل قانع کننده پیدا کرد،تا بعداً ببینیم که ادله اجتهادیه داریم یا نه؟ پس باید در دو مقام بحث کنیم، مقام اول حسب القواعد الأولیة، قواعد اولیه میگوید اگر وجوب عینی رفت، مسئله تمام است، اما اینکه افضل الافراد نمازجمعه است، دلیل میخواهد، وجوب تخییری دلیل میخواهد.
«إنّما الکلام حسب الأدلّة الاجتهادیه»، در اینجا آقایان دوتا دلیل دارند، یک دلیلش را مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری آورده - من شنیدم که مرحوم حضرت آیت الله اراکی گفته بود که من با مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری مدتی زندگی کردم و در این مدت حتی از ایشان مکروهی را هم ندیدم، من هم یک موقع منزل ایشان برای مطلبی رفته بودم، به یک نفر درس میگفت، شاگردش یک نفر بود، بعد یک نفر وارد شد، نمیدانم فقیر بود یا همسایه، تمام قامت برای آن بلند شد، در عین حالی که درس میگفت و سخن میگفت،تمام قامت برای او بلند شد،خیلی مستحبات و مکروهات را رعایت میکرد- ایشان با این روایت استدلال کرده، یعنی خبر فضل بن عبد الملک.
روایت فضل بن عبد الملکمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: « إِذَا كَانَ قَوْمٌ فِي قَرْيَةٍ صَلَّوُا الْجُمُعَةَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ فَإِنْ كَانَ لَهُمْ مَنْ يَخْطُبُ لَهُمْ جَمَّعُوا إِذَا كَانُوا خَمْسَ نَفَرٍ وَ إِنَّمَا جُعِلَتْ رَكْعَتَيْنِ لِمَكَانِ الْخُطْبَتَيْنِ»[1]
ایشان میخواهد از جمله « فَإِنْ كَانَ لَهُمْ مَنْ يَخْطُبُ لَهُمْ جَمَّعُوا إِذَا كَانُوا خَمْسَ نَفَرٍ وَ إِنَّمَا جُعِلَتْ رَكْعَتَيْنِ لِمَكَانِ الْخُطْبَتَيْنِ» اراده وجوب تخییری کند، به این معنی که اگر خطیب دارند، دو رکعت بخوانند و اگر خطیب ندارند،همان چهار رکعت را بخوانند، ایشان (سید احمد خوانساری) میخواهد از این جمله استفاده وجوب تخییری کند.
عبارت آیت الله خوانساریقال السیّد الخوانساری (ره) بعد ذکر الروایة: « حیث إنّ صدر هذه الروایة یدلّ علی أنّ الساکنین فی قریة من القری تجب علیهم فی یوم الجمعة صلاة الظهر أربع رکعات، و وجه التقیید بکونهم فی قریة مع أنّ الأحکام لا تختصّ بأهل الأمصار فقط، هو أنّ القری لیس فیها السلطان أو نائبه بحیث یسوقهم إلی الاجتماع للجمعة، و لکن إقامة الجمعة باختیارهم مع إمام منهم کانت راجحة»[2]
جواب استاد سبحانی از استدلال آیت الله خوانساریما در جواب ایشان عرض میکنیم که این روایت، این ذیل را ندارد، این روایت میگوید مردم یک قریه که از مناطق مرکزی دور هستند، خطیب ندارند، امام جمعه خطیب میخواهد، اگر شرطش است جمعه را بخوانند و اگر شرطش نیست، ظهر را بخوانند، این دلالت ندارد که نماز جمعه در اختیارشان است که اگر خواستند بخوانند و اگر نخوانستند نخوانند، بلکه این روایت از یک واقعه خبر میدهد، یعنی قریهای است که کسی نیست تا نماز جمعه را بخوانند، مردم در روز جمعه حیران هستند که چه کنند، حضرت میفرماید حیرانی ندارد، اگر شرطش است، یعنی خطیب است، نماز جمعه را بخوانند و اگر خطیب نیست، همان نماز ظهر را بخوانند، از این حدیث استفاده نمیشود که اختیار دارند که جمعه را بخوانند یا ظهر را بخوانند، اینکه فرمایید نماز جمعه در اختیار شان است، در حدیث نیست، حدیث نه دلالت بر وجوب تغییری میکند و نه بر وجوب تعیینی، حضرت میفرماید: اگر شرائط جمعه است،جمعه را بخوانند و الا ظهر را بخوانند، « فَإِنْ كَانَ لَهُمْ مَنْ يَخْطُبُ لَهُمْ جَمَّعُوا» یک حقیقتی را بیان میکند، مثل اینکه کسی میگوید اگر پنج نفر یا هفت نفر هستند، جمعه را بخوانید و اگر پنج نفر نیستند ظهر را بخوانید، پس این حدیث که به عنوان دلیل برای قول دوم بیان شد، دلالت بر مدعای شان نکرد.
دلیل دوم قائلین به تخییردلیل دوم قائلین به تخییر این است که آیه مبارکه میگوید: «فَاسْعَوْا » ، این وجوب الجامع بین الوجوب التعیینی و التخییری، «فَاسْعَوْا » جامع است، یعنی دلالت بر تعیین ندارد، دلیل قائم شده که وجوب عینی نیست، آن دلیل کدام است؟ اجماع، « قام الاجماع» براینکه وجوب عینی نیست، فإذا امتنع أحد الفردین،تعین الفرد الآخر، امر حقیقت در وجوب عینی نیست، و هکذا امر حقیقت در وجوب تخییری نیست، بلکه امر حقیقت در «الجامع بین الجامع العینی و التخییری» است، فإذا کان حقیقة فی الجامع و انعقد الاجماع علی عدم وجوب العینی، فیتعین الفرد الآخر و هو الوجوب التخییری.
اشکال استاد سبحانی بر دلیل قائلین بر وجوب تخییری نماز جمعه درزمان غیبتاین استدلال دو اشکال دارد:
الف؛ اولاً، ما اجماع بر عدم وجوب عینی نداریم، من الآن کلمات چند نفر از قدما را میخوانم که قائل به وجوب عینی هستند، با وجود مخالف، چطور میگویید که واجب عینی نیست.
1: مرحوم کلینی در جلد سوم کافی، فتح باباً مثل وجوب الجمعة و علی کم تجب، ثمّ ذکر روایات ظاهرة فی الوجوب العینی من دون أیعلّق بشیء.
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِي كُلِّ سَبْعَةِ أَيَّامٍ خَمْساً وَ ثَلَاثِينَ صَلَاةً مِنْهَا صَلَاةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ- أَنْ يَشْهَدَهَا إِلَّا خَمْسَةً الْمَرِيضَ وَ الْمَمْلُوكَ وَ الْمُسَافِرَ وَ الْمَرْأَةَ وَ الصَّبِيَّ»[3] .
ایشان (کلینی) روایات را ذکر میکند بدون اینکه کوچکترین اشکال بر آنها بکند و از ظاهر کلامش وجوب عینی استفاده میشود .
2: و هکذا مرحوم صدوق هم در کتاب:« الهدایة» قائل به وجوب عینی است، صدوق دوتا کتاب دارد، یکی بنام:« المقنع»، دیگری «الهدایة»، مقنع عبارتش خیلی مختلف است، اما هدایة یک نسخه بیشتر ندارد، عبارت کتاب «الهدایة» اش این است: « فرضّ الله عزّ و جلّ من الجمعة إلی الجمعة خمساً و ثلاثین صلاة فیها صلاة واحدة فرضها الله عزّ و جلّ فی جماعة و هی الجمعة»[4] .
3: شیخ مفید نیز در المقنعة می گوید: و اعلم أن الرواية جاءت عن الصادقين ع: «أن الله جل جلاله فرض على عباده من الجمعة إلى الجمعة خمسا و ثلاثين صلاة لم يفرض فيها الاجتماع إلا في صلاة الجمعة خاصة فقال جل من قائل يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُون»[5]
4: ابو صلاح حلبی نیز قائل به وجوب عینی صلات جمعه است، ایشان کتابی دارد بنام: الکافی» که عین عبارت شیخ مفید را دارد، اینکه شما میگویید اجماع داریم بر اینکه صلات جمعه واجب عینی نیست، این چه اجماعی است که چندین نفر مخالف دارد؟!
بنابراین، کسانی که میخواهند وجوب تخییری را از آیه استفاده کنند و بگویند آیه دلالت بر جامع بین عینی و تخییری دارد و چون اجماع داریم که واجب عینی نیست، پس فرد دیگرش (که وجوب تخییری باشد) متعین میشود، این چه اجماع است که این همه مخالف دارد.
ب؛ اشکال دیگر اینکه «امر» حقیقت در جامع نیست، امر حقیقت در وجوب است، منتها این وجوب منصرف إلی العینی در مقابل کفائی، إلی التعیینی در مقابل تخییری، إلی النفسی در مقابل غیری، منصرف به اینها میباشد، اگر منصرف به اینهاست، «إذا انتفی هذا، انتفی من الرأس» نه اینکه در جامع حقیقت است ، در جامع حقیقت نیست، بلکه حقیقت در وجوب است که: هذا الوجوب منصرف إلی العینی دون الکفائی، إلی التعیینی دون التخییری، إلی النفسی دون الغیری.
پس معلوم شد که ما در این باره اجماع نداریم، و این دلیل (یعنی دلیل دوم) هم دلیل صحیحی نیست و در نتیجه ما دلیل صحیحی بر وجوب تخییری پیدا نکردیم.
گاهی میگویند همان وجوب عینی است، منتها حاکم شرع و ولی فقیه اختیار دارد که همان عینی را هم بیاورد، این هم دلیل صحیحی نیست، چون حاکم شرعی میتواند حکمی را که موجود است بیاورد، اما حکمی که شرطش منتفی شده و از بین رفته، آوردن آن معنی ندارد، کدام حکم را بیاورد؟! حکم موجود را میتواند بیاورد، خمس مال امام است، در غیبت امام مال حاکم شرع است، فیء مال امام است، در غیبت امام (ع) مال حاکم شرع است، اما در وجوب، شما گفتید وجوب عینی است، مشروط به شرط حضور است، در اینجا وجوبی ندارد تا حاکم آن وجوب را بیاورد.
بحث در وجوب تخییری تمام شد، در جلسه آینده در باره وجوب عینی نماز جمعه بحث میکنیم.
نکته: نکته این است که مراد از وجوب تخییری چیست،آیا معنایش این است که اگر دل ما خواست نماز جمعه را بخوانیم و اگر دل ما نخواست، نماز ظهر را میخوانیم نه نماز جمعه را؟ نه، یعنی معنای واجب تخییری این نیست، اگر کسی واجب تخییری را چنین معنی کند از کلام علما دور است، تخییری این است: مادامی که پنج نفر جمع نشدهاند و خطیب بین شان نیست، ما مخیریم، اما اگر پنج نفر درست شد که أحدهما خطیب است، در این صورت واجب است، تخییری به این آسانی نیست که بگوییم اگر دل ما خواست نماز جمعه را میخوانیم و اگر نخواست، نماز ظهر را میخوانیم، بلکه مراد این است که اگر منعقد نشده، نماز ظهر را میخوانیم و اگر منعقد شده و دیدیم درمسجدی پنج نفر است که یکی از آنها خطیب است و نماز جمعه را شروع کرد، بر همه واجب است که به آنها بپیوندد، معنای واجب تخییری این است (تمّ الکلام فی الوجوب التخییری).