درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/07/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
«يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»چنانچه روشن است، این آیه مبارکه از دو نظر ابهام دارد:
الف؛ از نظر کیمت، یعنی اینکه چه مقدار از ایام را باید روزه بگیریم؟ کمیت روزه و صوم از آیه استفاده نمیشود، یعنی آیه مبارکه از این نظر مبهم است، آیه فقط فرموده:« كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ» آیه از این نظر که چه مقدار و چند روز را روزه بگیریم، مبهم است و برای ما روشن نیس.
ب؛ اینکه چه کسانی روزه بگیرند و چه کسانی روزه نگیرند «من یجب و من لا یجب» از این نظر نیز ابهام دارد.
ولی آیه بعدی، هردو ابهام را رفع میکند، چطور؟ ابهام اول (کمیت) را رفع میکند، چون میفرماید: «أَيامًا مَعْدُودَاتٍ» یعنی چند روز بیشتر نیست، خیال نشود که صوم سنه است فلذا ابهام را از نظر کمیت رفع کرد.
اما اینکه چه کسانی روزه بگیرند و چه کسانی روزه نگیرند، با استثنای سه گروه، ثابت کرد که بر بقیه مردم واجب است، سه گروه (که روزه بر آنان واجب نیست) عبارتند:
1؛ مریض.
2؛ مسافر.
3؛ المطیق.
این سه گروه استثنا شدهاند، یعنی روزه بر این سه گروه واجب نیست، اما بقیه مردم حتماً باید روزه بگیرند.
پس این آیه مبارکه، در حقیقت رفع ابهام از آیه پیشین کرد، چون آیه پیشین دارای دو ابهام بود، یکی ابهام از حیث کمیت، و دیگری ابهام از حیث مکلّف، این آیه مبارکه، یعنی: «أَيامًا مَعْدُودَاتٍ ...» از کمیت تا حدی رفع ابهام کرد، چون فرمود: «أَيامًا مَعْدُودَاتٍ» یعنی خیلی کم، قرآن کریم در سوره یوسف میگوید برادران یوسف بسیار آدمهای کم عقلی بودند، زیرا یوسف را با مبلغ کمی فروختند،« وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ»[1]
یعنی (سرانجام،) او را به بهاي کمي -چند درهم- فروختند؛ و نسبت به( فروختن) او، بي رغبت بودند (؛چرا که ميترسيدند رازشان فاش شود).
چند درهم، هر موقع عرب بخواهند چیزی را کم جلوه بدهند، این تعبیر را میکنند و میگویند: «أَيامًا مَعْدُودَاتٍ».
البته رفع ابهام من جمیع الجهات نکرد، اما تا حدی قلب ما را مطمئن کرد که این صوم سنه (یکسال) نیست، بلکه فقط چند روز است.
اما از نظر «من یجب و من لا یجب» وقتی که:« من لا یجب«ها را گفت،معنایش این است که روزه برای سایر واجب است، فقط بر سه گروه واجب نیست، یعنی مریض، مسافر و مطیق، اما بر بقیه مردم واجب است.
البته مراد از «مریض» هر مریض نیست، بلکه مراد مریضی است که روزه با او سازگار نیست، دوتا روایت داریم:
و أمّا ما هو حدّ المرض؟ فمناسبة الحکم و الموضوع تشهد علی أنّ المراد المرض الذی یضرّ به الصوم، دون ما إذا لم یکن مضّراً، و ذلک لأنّ الآیة فی مقام الارفاق وهی تختصّ بما ذکرنا، یعنی مرضی که با صوم سازگار نیست، و الا مرضی که با صوم سازگار است،خلاف منت است که بگوید روزه نگیر.
روایت1: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:« الصَّائِمُ إِذَا خَافَ عَلَى عَيْنَيْهِ مِنَ الرَّمَدِ أَفْطَرَ»[2]
2: قَالَ الصَّدُوقُ وَ قَالَ ع:« كُلَّمَا أَضَرَّ بِهِ الصَّوْمُ فَالْإِفْطَارُ لَهُ وَاجِبٌ»[3]
پس آیه قبلی دوتا ابهام داشت، ابهام اول مربوط به کمیت روزه بود، ابهام دوم راجع به «من یجب و من لا یجب» بود، کمیت را آیه دوم رفع کرد، چون فرمود:«أَيامًا مَعْدُودَاتٍ» یعنی خیال نکنید که صوم سنه (یکسال) است، البته رفع ابهام من جمیع الجهات نکرد، اما تا حدی رفع ابهام کرد.
ابهام دوم نیز رفع شد، یعنی « من یجب و من لا یجب». چطور ابهام رفع شد؟ چون وقتی سه گروه (مریض، مسافر و المطیق) را استثنا کرد و فرمود بروزه بر آنها واجب نیست، معنایش این است که بر سایر مردم روزه واجب است.
«إنّما الکلام» در باره طائفه سوم است، یعنی:« وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[4]
من سابقاً در باره کلمه «أطاق یُطیق» کار کردهام، «اطاق» معنایش این نیست که نمیتواند، بلکه میتواند، منتها با صرف تمام قوا، به این میگوید:« أطاق» کسی که با صرف همه قوا روزه میگیرد، به آن میگوید:« المطیق» معنی مطیق این نیست که نمیتواند روزه بگیرد، بلکه میتواند، منتها مطیقاً، یعنی با صرف تمام قوا.
بنابراین،آقایان مفسرین « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ » هر جور که معنی کنند، برای ما قابل قبول نیست، معنای درست و صحیحش همین بود که من بیان کردم، در لغت گفتهاند:«المطیق» یعنی کسی که کاری را انجام میدهد، اما با تمام قوا، وقتی روزه میگیرد، هنگام مغرب هیچ نیرو و قدرتی برای این آدم باقی نمیماند، به چنین آدمی میگویند: «المطیق».
و امّا الطائفة الثانیة و هو المطیق فیقول سبحانه: « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ» أی من یصومون و لکن ببذل جهد کبیر و طاقة شدیدة «فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» روزه بر چنین آدمی واجب نیست و باید کفاره بدهد، چه مقدار کفاره بدهد ؟ «طَعَامُ مِسْكِينٍ» یعنی یک فقیری را سیر کند، «فِدْيةٌ» نکره است ولذا احتیاج به بیان دارد، «طَعَامُ مِسْكِينٍ» آن را بیان می کند، آیا در زمان ما اگر به فقیر نان خالی بدهیم درست است؟ هرگز، اقلاً باید کنار آن، یک چیزی باشد، «طَعَامُ مِسْكِينٍ» یک معنی کلی است و لذا به حسب زمان فرق میکند و لعل در زمان پیغمبر نان خالی هم «طَعَامُ مِسْكِينٍ»طعام مسکین بوده، اما الآن نان خالی، «طَعَامُ مِسْكِينٍ»، اینکه میگویند زمان و مکان در اجتهاد اثر گذار است، معنایش همین است، «طَعَامُ مِسْكِينٍ» یک مفهوم کلی است، در زمان پیغمبر نان خالی کافی بود (مثلاً) اما الآن نان خالی کافی نیست، بلکه حتما کنارش یک خیار یا پنیری و یا یک چیز دیگری باشد که وقتی طرف آن را میخورد، کاملاً سیر بشود.
«طَعَامُ مِسْكِينٍ» بدل من قوله: «فِدْيةٌ» و أما مقدار الفدیة، فالمشهور أنّة مُدّ.
روایتمُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:« سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الشَّيْخُ الْكَبِيرُ وَ الَّذِي بِه الْعُطَاشُ لَا حَرَجَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُفْطِرَا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ- وَ يَتَصَدَّقُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِي كُلِّ يَوْمٍ بِمُدٍّ مِنْ طَعَامٍ وَ لَا قَضَاءَ عَلَيْهِمَا فَإِنْ لَمْ يَقْدِرَا فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِمَا»[5]
و اگر نمیتواند، چیزی بر گردن آنها نیست
حال باید ببینیم که معنای جمله:«فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ» چیست؟ اگر کسی، بیش از فریضه را بیاورد، به آن میگویند: تطوع، مثلاً نماز ظهر چهار رکعت است، اگر کسی علاوه بران چهار رکعت، هشت رکعت نافله ظهر را هم بخواند، به آن میگویند: «تَطَوَّعَ»، به آن اطاعت فوق الفریضه میگویند: تطوع، «فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ» اگر کسی بیش از واجب را انجام انجام بدهد، یعنی به جای اینکه به فقیر یک مد بدهد، دو مد بدهد، به جای اینکه یک فقیر را سیر کند، دو فقیر را سیر کند.، به این آدم میگویند:«تَطَوَّعَ»، «فَمَنْ تَطَوَّعَ» یعنی عمل فوق الفریضة.
« وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» این جمله را بعداً بحث میکنیم.
آیا افطار مسافر، مریض و مطیق عزیمت است یا رخصت؟این مسئله از مسائل معرکة الآراء بین شیعه و سنی میباشد، یعنی بحث در این است که آیا دو طائفه اول (مسافر و مریض) حتماً باید افطار کنند، بعداً روزه بگیرند، یا اینکه مخیرند، یعنی هم میتوانند روزه بگیرند و قضا نکنند، و هم میتوانند روزه نگیرند و بعدا قضا کنند، یعنی مخیرند که روزه بگیرند و قضا نکنند، یا روزه نگیرند وبعداً قضا کنند؟
دیدگاه شیعه امامیه
شیعه امامیه معتقد است که حتماً باید افطار کنند و بعداً هم حتماً قضا کند، واجب تعیینی است نه تخییری، یعنی مخیر بین ادا و قضا نیستند، حتماً باید افطار کنند و حتماً باید قضا کنند.
نظریه ظاهریهظاهریه، یک مکتب فقهی است در میان اهل سنت، یعنی غیر از چهار مکتب فقهی که اهل سنت دارند، یک مکتب فقهی پنجمی نیز در میان آنها وجود دارد بنام ظاهریه که بعداً منقرض شده و پایه گذارش داود اصفهانی است، ظاهریه تقریباً با ما هماهنگ هستند.
دیدگاه اهل سنتاما مکاتب دیگر اهل سنت میگویند مخیرند « بین أن یصوموا و لا یقضی و بین أن یفطر و یقضی»، در این مسئله واضح با ما اختلاف کردهاند،یعنی تمام مذاهب اربعه اهل سنت میگویند مخیرند بین افطار و قضا.
دلیل دلیل آنها ذیل آیه مبارکه است که میفرماید: « وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
ما ذیل آیه شریفه را در جلسه آینده معنی میکنیم، ولی در این جلسه میخواهیم ازخودِ آیه استفاده کنیم که آیا حق با ماست و حتماً افطار واجب است، و بعداً قضا کنند، یا اینکه مخیرند بین افطار و صوم؟
حتی بعضیها میگویند صوم مستحب تر است، یعنی اگر روزه بگیرند بهتر است تا اینکه افطار کنند، اما بعضیها وارونه گفتهاند، یعنی افطار بهتر از صوم است.
ما میخواهیم ببینیم که از میان این اقوال، کدام قول مطابق قرآن کریم است؟
من چهار دلیل از خود آیه استفاده کردهام که قول «شیعه امامیه» متعین و مطابق آیه مبارکه میباشد.
1: «... فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ ... » فَعِدَّةٌ، أی فصوم عدّة من أیام آخر.
کیفیت استدلالکیفیت استدلال ترتب است، یعنی فیترتّب الثانی علی الأوّل،« فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ» یترتّب علیه صوم عدّة من أیام آخر، این را داشته باشد، یک مقدمه هم داریم که برای یک مسلمان، بیش از یک روزه واجب نیست، یعنی دوتا روزه واجب نیست، «فإذا ترتّب» براولی صوم آیام آخر، یعنی بعداً باید روزه بگیرد، لازمه عقلی آن چیست؟ لازمه عقلیاش این است که الآن روزه نگیرد، چون برای مسلمان دو روزه واجب نیست، فقط یک روزه واجب است.
الدلیل الأوّل ترتّب الثانی علی الأوّل،« فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ» فیترتّب علیه صوم عدّة أیام آخر، اگر واقعاً صوم ایام أخر مترتب بر این است، پس من باید یک روزه بگیرم، نه اینکه دو روزه بگیرم، اگر ایام آخر روزه بگیرم، یلزمه که این ایام را افطار کنم، و الا اگر هم این ایام را روزه بگیرم و هم ایام دیگر را روزه بگیرم، یلزم وجوب الصومین، نشانه دلیل اول، کلمه ترتب است.
الأوّل: ترتّب الوجوب علی العنوانین
وجوب صوم أیام آخر مترتّب علی العنوان المریض و المسافر، آگر آن روزه واجب است، باید در ماه رمضان روزه واجب نباشد، و الا یلزم دو وجوب.
إنّ قوله:« فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ » بمعنی أنّه یترتّب علی المریض و المسافر، وجوب صیام أیّام أخر، و هذا هو الظاهر من غیر واحد من المفسرون حیث یفسرون بقولهم:«علیه صوم أیام آخر»، عجیب این است هنگامی که تفسیر میخوانند، غافل از مکتب خود هستند، هذا الطبری یقول:« فعلیه صوم عدة أیام الّتی افطرها فی مرضه أو فی سفره من آیام آخر»[6] .
و هذا ابن الکثیر یقول:« إنّ المریض و المسافر لا یصومان فی حال المرض و السفر، لما فی ذلک من المشقة علیهما بل یفطران و یقضیان بعدّة ذلک من أیام آخر»[7]
إنّ هذا الوجوب، أی «صوم فی أیام آخر» وجوب تعیینیّ لا التخییری،لأنّه هو الأصل فی الوجوب دون الآخر، لاحتیاجه إلی البیان الزائد - واجب تخییری بیان زائد میخواهد، اما واجب تعیینی بیان زاید نمیخواهد، واجب تخییری بیان زاید میخواهد، مثلاً مولا بفرماید: صم، و بیش از آن چیزی نگوید، این واجب تعیینی است، اما اگر تخییری باشد، باید یک کلمه هم اضافه کند و بگوید:« صم أیام آخر أو صوم فی شهر رمضان» از اینکه فرموده:« صم فی أیام أخر» معلوم میشود که لنگه ندارد، مرحوم آخوند در کتاب «کفایه الأصول» گفته که:« الأمر ینصرف الی التعیینی لا التخییری»، چون تخییری لنگه میخواهد، اگر لنگه برایش آورد، میفهمیم که واجب،واجب تخییری است- فإذا وجب الصیام تعییناً فی تلک الإیام، یحرم الصوم علیهما فی شهر رمضان، إذا لا صوم فی الشریعة الإسلامیة فی کلّ سنة إلّا صوماً واحداً و یصیر الصیام فیه بدعة.
پس اولین دلیل ما، نشانهاش کلمه « ترتب» شد، ترتّب الصوم فی أیام آخرعلی المرض، و این ترتب واجب تعیینی است، وقتی که من بعد از رمضان معیناً روزه بگیرم، باید در ماه رمضان روزه برای من حرام باشد، معنایش این است که در سال دو روزه برای من واجب باشد.
و إن شئت قلت: إنّ الفاء فی قوله: « فَعِدَّةٌ » هی فاء الترتیب - فاء برای ترتیب است، ثم هم برای ترتیب است، اما در اولی اتصال است، اما در دومی انفصال- إنّ الفاء فی قوله: « فَعِدَّةٌ » هی فاء الترتیب الّتی تدل علی ترتّب الوجوب الصیام الأخر علی کون المکلّف مریضاً أو علی سفر بحیث یکون کلّ من المرض و السفر موضوعاً مستقلاً لوجوب الصیام فی أیام آخر، وجوباً تعیینیاً لا یعدل إلی غیره، و لازم ذلک حرمة الصیام فی شهر رمضان، لأنّه بمعنی العدول إلی الغیر.
و بعبارة أخر:لازم ذلک، حرمة الصیام فی شهر رمضان،لأنّه لا یجب علی کلّ مکلف إلا صیام واحد.
الدلیل الثانی: التقابل بین الجملیتن
دلیل دوم در این آیه نیست، دلیل دوم در آیه سوم است، کدام آیه؟« فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ يرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيسْرَ وَلَا يرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[8]
در آیه سوم که دو مرتبه، مریض و مسافر تکرار شدهاند، آنکس که در ماه رمضان حاضر است، یعنی مسافر نیست، «فَلْيصُمْهُ» باید روزه بگیرد، وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ» أی لا یصمه، معنای تقابل این است که: « فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ» و من لم یشهد الشهر یا مسافر است یا مریض است، فلا یصم.
البته این دلیل، در آیه سوم است نه در آیه دوم، یعنی در آیه دوم نیست.
الدلیل الثانی: التقابل بین الجملیتن
إنّ فی الآیة تقابلاً بین الجملتین، الأولی تدلّ علی الأمر بالصوم، و الجملة الثانیة تدلّ علی النهی عنه، فالأمر ظاهر فی الوجوب و النهی فی الحرمة.
فإذا قال: کما فی الآیة الّتی سیأتی تفسیره: « فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ» یکون مفاد قوله: « فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ» بمنزلة قوله: فمن لم یشهد الشهر مُصِحّاً، إمّا لکونه مریضاً أو مسافراً فلا یصمه، بل یصوم عدّة من أیّام أخر، فکأنّه یقول: تصوم الطائفة الأولی، و لا تصوم الطائفتان الثانیة و الثالثة، و قد أشیر إلی هذا الاستدلال فی روایة ِ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ قَالَ مَا أَبْيَنَهَا مَنْ شَهِدَ فَلْيَصُمْهُ وَ مَنْ سَافَرَ فَلَا يَصُمْهُ»[9] .
ما این دلیل را از روایت امام (ع) استفاده کردیم، پس تا کنون دو دلیل اقامه کردیم که مسافر و مریض حتماً باید روزه خود را افطار کنند.