< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

دلیل سوم این است که‌ در آیه مبارکه مریض و مسافر در کنار هم آمده،« فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ»، یعنی در این آیه مبارکه مریض و مسافر با هم ذکر شده‌اندد، اینک ما از شما سوال می‌کنیم اینکه می‌گویید می‌توانند روزه بگیرند، آیا تنها مسافر می‌تواند روزه بگیرد یا مریض هم می‌تواند روزه بگیرد؟

اگر بگویید تنها مسافر روزه بگیرد، این خلاف سیاق آیه است، ‌چون ظاهر سیاق این است که این دو (مریض و مسافر) حکم واحد دارند، چون سیاق واحد ا ست، پس اگر بگویید تنها مسافر می‌تواند روزه بگیرد نه مریض، یعنی مریض نمی‌تواند روزه بگیرد،‌ ‌این بر خلاف سیاق آیه است، و اگر بگویید هردو می‌توانند روزه بگیرد، این حرف نگفتنی است. چرا؟ چطور می‌شود مریضی که صوم برای او مضر است، شرع مقدس برای او اجازه روزه گرفتن بدهد.

بالأخره دست این آدم را بستیم، چون اگر تنها مسافر را بگوید، این خلاف سیاق است، اگر هردو را بگوید، ‌این خلاف عقل است، یعنی عقل نمی‌پذیرد که شرع مقدس بر مریضی که( صوم برای او مضر است) اجازه صوم بدهد.

الدلیل الثالث: ذکر المریض و المسافر فی سیاق واحد

إنّ الآیة ذکرت المریض و المسافر فی سیاق واحد وحکمت علیهما بحکم واحد قال:« فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ » فهل الرُّخصة فی حق المسافر فقط؟ ‌أو تعمّ المسافر و المریض؟

فالأوّل‌ یستلزم التفکیک، فإنّ ظاهر الآیة أنّ الصنفین فی الحکم علی غِرار واحد لا یختلفان، فالحکم بجواز الإفطار فی المسافر دون المریض لا یناسب ظاهر الآیةً.

و أمّا الثانی، فهل یصحّ لفقیه أن یُفتی بالترخیص فی المریض، إذ کان الصوم ضارّاً أو شاقّاً علیه؟ فإنّ الإضرار بالنفس حرام فی الشریعة المقدسة، کما أنّ‌ الإحراج فی امتثال الفرائض لیس مکتوباً و لا مجعولا فی الشرع، قال سبحانه:« وَمَا جَعَلَ عَلَيكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ»[1]

الدلیل الرابع: الواجب من أوّل الأمر هو صیام أیّام أخر

نخست باید دانست که «عنوان» حاکی از مطلب است، ‌اما به شرط اینکه دلیل چهارم را از دلیل اولی جدا کنیم، در دلیل اولی، روی عنوان ترتّب تکیه شده بود، یعنی « یترتّب علی المریض و المسافر، صوم عدّة أیام آخر»، از آنجا که بیش از یک صوم و یک روزه بر مسلمان واجب نیست، قهراً باید این آدم افطار کند، این دلیل (دلیل چهارم) غیر از دلیل اول است، چون ظاهر این دلیل (دلیل چهارم) این است که:« ما هو الواجب علی المریض و المسافر من أوّل الأمر، هو صوم عدّة أیّام أخر»، ظاهر این است که از اول تشریع صوم برای این دو نفر (مریض و مسافر) ایام أخر است « فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ» واجبِ این دو طائفه (مریض و مسافر) عدة من أیام أخر است، یعنی از همان اول و ابتدا، واجبِ این دو طائفه (مریض و مسافر) ایام أخر است، نه اینکه واجبِ شان صوم ماه رمضان است، و ایام أخر بدل از آن است.

پس معلوم شد که دلیل چهارم، غیر از دلیل اول است، چون اولی عنوانش ترتّب بود، ولذا می‌گفتیم یترتّب بر این دو عنوان (مریض و مسافر) صوم عدة أیام أخر، وچون در یکسال بیش از یکماه روزه بر مسلمان واجب نیست، قهراً باید این آدم افطار کند، فلذا این (دلیل چهارم) غیر از اولی است، دلیل ‌چهارمی این است که قیافه، ریخت و سبک آیه مبارکه این است که از اول برای غیر مسافر و غیر مسافر، صوم ماه رمضان است،‌اما برای «مسافر و مریض» از اول همان عدّة أیام أخر می‌باشد (نه صوم ماه رمضان).

إنّ ظاهر قوله سبحانه: «وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ» هو أنّ المکتوب علی الصنفین من أوّل الأمر، هو الصیام فی أیّام أخر- از اول واجبِ مریض و مسافر،« أَيامٍ أُخَرَ» است نه صوم ماه رمضان، - فإذا کان الصیام واجباً علی عامّة المکلّفین و کان المکتوب علیهم من الأمر هو الصیام أخر، فصیامهم فی شهر رمضان یکون بدعةً و تشریعاً محرّماً، لاتّفاق الأمّة علی عدم وجوب صومین طول السنة.

پس چهار دلیل از آیه مبارکه پیدا کردیم که موافق مذهب اهل بیت (ع) است، البته در روایات هم بعضی از این اشاره‌ها را داریم.

خاطره استاد

ما (در ابتدای طلبگی) وقتی که در تبریز سیوطی می‌خواندیم، دیدم سیوطی دارد‌:« فأفطر، فعدّة من أیام أخر»، در آن زمان نه استاد ما کلمه «فأفطر» را برای ما باز کرد و نه ما متوجه شدیم که این «فأفطر» در اینجا معنی دارد؟

باید توجه داشت که کلمه «فأطر» را فقهای اهل سنت اضافه کرد‌ه‌اند. چرا؟ تا مذهب شان مطابق قرآن باشد، چون احساس کرده‌اند که قرآن بر خلاف مذهب شان است،‌ زیرا قرآن می‌فرماید مسافر و مریض باید افطار کنند،‌بعداً قضا نمایند، و حال آنکه مذهب فقهی آنها (اهل سنت) عکس است و می‌گویند مریض و مسافر مختار هستند، یعنی مختارند که یا افطار کنند و بعداً‌ روزه بگیرند یا افطار نکنند از همان اول روزه بگیرند، می‌خواهند مذهب شان را درست کنند، ولذا کلمه «أفطر» را مقدرّ کرده‌اند تا بگویند که:« الإختیار بید المسافر و المریض» به این معنی که اگر افطار کردند، قضا می‌کنند و اگر افطار نکردند، روزه می‌گیرند، کلمه «أفطر» را برای این اضافه کرده‌اند که بگویند:« الإختیار بید المسافر و المریض،‌» إن أفطرا» قضا می‌کنند، «و إن لم یفطر» قضا نمی‌کنند.

تعجب از صاحب تفسیر المنار

تعجب این است که صاحب تفسیر «المنار» با اینکه در برخی از «موارد» آدم منصف است، مثلاً می‌گوید فقهای ما (فقهای اهل سنت) دنبال مذهب فقهی خودشان هستند، کار به این ندارند که با قرآن موافق است یا مخالف، مثلاً ایشان درمسأله: «الطلاق مرّتان» طرفدار مذهب شیعه است و ‌می‌گوید قرآن می‌فرماید طلاق ها باید جدا از هم باشند، اینها (فقهای اهل سنت) که می‌گویند سه طلاق در یک مجلس منعقد می‌شود، این بر خلاف قرآن است، بعد می‌گوید فقهای ما کار با قرآن ندارند، کار با مذهب خودشان دارند.

اما دراینجا (آیه مورد بحث) که می‌رسد این مطلب را می‌گوید، اینکه ما کلمه « فأفطر» را اضافه کردیم برای این است که با مذهب فقهی ما مطابق شود، چون اگر لفظ «فأفطر» را مقدر نکنیم،‌معنایش این است که افطار الزامی است، ولذا کلمه «فأفطر» را مقدر کردیم تا معلوم بشود که:«‌الإفطار لیس بإلزام»، یعنی «إن أفطر یقضی، و إن لم یفطر، یصوم».

ولی حقش این بود که در اینجا نیز بگوید که این توجیه شما مذهب سازی است، نباید قرآن را بر مذهب تطبیق کنید، بلکه باید مذهب را بر قران تطیبق کنید و ظاهر قرآن الزامی است و من در این زمینه چهار دلیل روشن اقامه کردم که ظاهر قرآن الزامی است، ولی متاسفانه اینها‌ (اهل سنت) قرآن رها کرده‌اند و مذهب فقهی را گرفته‌اند ولذا برای اینکه مذهب را درست کنند، کلمه «أفطر» را اضافه کرده‌اند که معنایش این می‌شود:« إن أفطر یقضی، و إن لم یفطر، یصوم».

من المتفق علیه أنّ القرآن فی مقام التشریع، یجب أن یکون بیّن المراد واضح المقصود، فلو کان الحکم مفروضاً علی هذا التقدیر (أی إن أفطر، بقضی - کان علیه أن یشیر إلیه فی واحدة من الآیتین، و هذا هو الذی أشرنا إلیه فی صدر المقام، و هو أنّ الفقیه یجب أن یفهم الآیة بعد عن آراء مذهبه المُسبِقَة.

و العجب أنّ صاحب تفسیر المنار وقف علی مفاد الآیة – فهمیده که حق با امامیه است - لکنّة تأوّلها و قال: اختلف السلف ی هذه المسألة فقالت طائفة: لا یُجزی الصوم فی السفر عن الفرض، بل من صام فی السفر وجب علیه قضاؤه فی الحضرت، لظاهر قوله تعالی: فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ» قالوا: ظاهره: فعلیه عدّة، أو فالواجب عدّة، و تأوّله الجمهور بأنّ التقدیر:« فأفطر فعدّة»[2]

ایشان مسئله را فهمیده، منتها بر آنها نه توپیده، در «الطلاق مرّتان» بر آنها توپیده و می‌گوید قرآن می‌فرماید: طلاق‌ها باید از هم جدا باشد ولی در اینجا بر آنها توپیده.

«تمّ الکلام فی الفقرتین» بحث ما در در دو فقره به پایان رسید، یعنی: « فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيامٍ أُخَرَ ... »[3]

فقره سوم: « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[4] .

فقره در باه این است که معنای: « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ» من در باره این کلمه کار‌کرده‌ام، کلمه «أطاق» معنایش این است که کار را کرد و انجام داد، منتها با صرف تمام قوا و نیرو، یعنی هرچه در توان داشت صرف کرد و روزه گرفت، به چنین «آدم» می‌گویند: مطیق، «مطیق» آن است که روزه می‌گیرد، توان دارد، اما باید همه توان وقدرتش صرف کند تا بتواند روزه بگیرد، بر چنین ‌آدمی هم روزه واجب نیست، « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ» أی یطیقون الصوم، یعنی « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ» ببذل عامّة قواته – ضمیر «يطِيقُونَهُ» به صوم بر می‌گردد – یعنی فقط با به کار گرفتن تمام توانش می‌تواند روزه بگیرد و در غیر آن نمی‌تواند روزه بگیرد، بر چنین کسی نیز روزه واجب نیست و باید کفاره ب‌دهد، ‌کفاره‌اش چه مقدار است؟« فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ» .

بنابراین، از نظر من مطیق نیز برایش روزه حرام است، چون کنار هم آمده است، یعنی همانطور که روزه بر جناب مسافر و مریض حرام است، ظاهراً بر مطیق نیز روزه گرفتن حرام است، کأنّه وظیفه مطیق از همان اول و ابتدا، دادن کفاره است.

حکم المطیق

أرید من المطیق مَن یقدر علی الصوم بجهد و مشقة ببذل جمیع طاقاته – طاقات، یعنی قوا، توان و نیرو - قال ابن منظور:« الطاقة: أقصی غایته، و هو اسم لمقدار ما یمکن أن یفعله بمشقة منه»[5]

و فی النهایة عند تفسیر شعر عامر بن فهیرة:

کلّ امرئ مجاهد بطوقه *** و الثور یحمی أمّه بروقه

معنای شعر: هر مردی، جهاد می‌کند با توان خودش، گاو نر مادر خود را حمایت می‌کند با تمام بچه‌هایش، کلمه «رَوق» به معنای جماعت است، یعنی گاو نر، تمام بچه‌های خود را در حمایت از مادرش می‌گمارد و به کار می‌گیرد.

قال: «أی اقصی غایته، و اسم لمقدار ما یمکن أن یفعله بمشقة منه»[6]

ولی آقایان (فقها) در رساله‌های عملیه می‌نویسند شیخ و شیخه، و حال آنکه میزان و معیار شیخ و شیخه نیست، بلکه میزان توان و عدم توان است، البته شیخ و شیخه غالباً توان ندارند.

بنابراین، ما نباید در این مسئله، فقط بر شیخ و شیخ تکیه کنیم، بلکه بر تواند و عدم توان تکیه کنیم، البته در بعضی از روایات شیخ و شیخه آمده، ولی این بخاطر این است که وارد در مورد غالب است، و الا اگر جوانی است که خیلی ضعیف است به گونه‌ای که و قتی روزه می‌گیرد، موقع مغرب غش می کند، او هم شامل این آیه مبارکه است.

و مصداق المطیق: فی لسان الفقهاء الشیخ و الشیخة و ذو العطاش، و الحقّ أنّة لیس لعنوانی الشیخ و الشیخة مدخلیة فی الحکم و لذلک یقول فی الجواهر: «و الحق أنّ المراد بها مَن توقف بقاء صحّة مزاجهما علی تعدد الأکل و الشرب فی ازمنة متقاربة للاستنابة لا لمزید الهضم و لا ریب فی منافاته للصوم»[7]

ثم یشیر إلی نقد ما ذکره القاموس من التحدید بالسنّ.

 

آیا افطارِ مطیق، عزیمت است یا رخصت؟

حضرت امام خمینی (ره) خیلی اصرار داشت که «لا حرج» عزیمت است، بر خلاف کسانی که می‌گویند، «لاحرج» به معنی رخصت است، افطار مطیق نیز عزیمت است نه رخصت.

ثمّ الظاهر: إنّ افطار المطیق عزیمة، حیث إنّ ظاهر الآیة أنّ المکتوب علی المطیق هو الفدیة لا غیر، نظیر ما ذکرنا فی المریض و المسافر، و أمّا الروایات فیمکن استظهار العزیمة من بعضها:

1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ:« سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ الشَّيْخُ الْكَبِيرُ وَ الَّذِي بِه‌ الْعُطَاشُ لَا حَرَجَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُفْطِرَا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ- وَ يَتَصَدَّقُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِي كُلِّ يَوْمٍ بِمُدٍّ مِنْ طَعَامٍ وَ لَا قَضَاءَ عَلَيْهِمَا فَإِنْ لَمْ يَقْدِرَا فَلَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِمَا»[8]

2: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ:« سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ كَبِيرٍ ضَعُفَ عَنْ صَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ قَالَ يَتَصَدَّقُ كُلَّ يَوْمٍ بِمَا يُجْزِي مِنْ طَعَامِ مِسْكِينٍ»[9]

ما چطور از این دو روایت عزیمت را استفاده کردیم؟ ظاهر این است که مکتوبِ این « آدم» از هما اول و ابتدا کفاره است « وَعَلَى الَّذِينَ يطِيقُونَهُ فِدْيةٌ طَعَامُ مِسْكِينٍ» روایت نیز همان را می‌گوید، ‌مثل اینکه از اول مکتوبِ این آدم فدیه، اما «لا حرج» که در اینجا آمده، آمدن «لا حرج» برای این است که گاهی در بعضی از اذهان است که اگر ما روزه بگیریم ، از ثواب می‌مانیم، «لا حرج» می‌گوید غصه نخورید، از ثواب نمی‌مانید، در این گونه موارد «لا حرج» به معنی رخصت نیست، بلکه به معنی آن وسوسه‌هایی است که در قلوب انسان است.

و بذلک تبیّن أنّ ظاهر الآیه هو العزیمة، حیث إنّ ظاهرها أنّ المکتوب علی المطیقین هو الفدیة لا غیر، نظیر ما ذکرنا فی المریض و المسافر.

لکن أکثرها بصدد بیان الفدیة و لیست بصدد بیان کونها عزیمة أو رخصة، و مع ذلک تصحّ استفادة العزیمة و تعیّن الفدیة فی الروایتین الماضیتین بالبیان التالی: أنّ قوله:« يَتَصَدَّقُ كُلَّ يَوْمٍ بِمَا يُجْزِي مِنْ طَعَامِ مِسْكِينٍ» یعنی وظیفه‌اش از همان اول صدقه است - فی صحیحة ابن سنان، أو قوله:« يَتَصَدَّقُ كُلَّ يَوْمٍ بِمَا يُجْزِي مِنْ طَعَامِ مِسْكِينٍ» فی صحیح محمد بن مسلم ظاهر فی کون التصدّق واجباً تعیینیّاً لا تخییریّاً - چون اگر تصدق واجب تخییری بود، به این معنی که یا صدقه بدهد یا روزه بگیرد، اگر چنین بود، حتماً حضرت می‌گفت، و حال آنکه حضرت فقط تصدق را می‌گوید، آقایان در اصول خوانده‌اند که:« الأمر و النهی ینصرفان إلی کونه نفسیّاً لا غیریّاً، تعیینیّاً لا تخییریّاً، عینیّاً لا کفائیّاً - إذ لو کان کذلک کان علیه أن یأتی بالعِدل الآخر، فالسکوت مع کونه فی مقام البیان، آیة کونه تعیینیاً مع أنّه لم یرد فی روایة ضعیفة فضلاً عن غیرها أنّه مخیّر بین الأمرین.

منتها غالب روایات فقط فدیه را می‌گویند، تکلیف را نمی‌گویند، یعنی نمی‌گویند که آیا تکلیف عزیمت است یا رخصت؟ تنها چیزی که تکلیف را بیان می‌کند، این دو روایت است، اگر کسی کتاب «وسائل الشیعه» را نگاه کند، روایات فراوان است، فقط می‌گویند تکلیفش فدیه دادن است، مقدار تکلیف را بیان می‌کند، اما اینکه آیا تکلیف عزیمت است یا رخصت؟ از جهت ساکتند، فقط از این دو روایت، عزیمت استفاده می‌شود.

 


[3] سوره بقره، ‌ آیه185.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo