درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
همانطور که توجه دارید، ما منابع دولت اسلامی را در جلسه گذشته بیان کردیم، یکی از منابع مالی دولت اسلامی زکات است و آیات در باره زکات فراوان است، البته ما آیاتی را بیان میکنیم که از آنها حکم شرعی استفاده میشود. بخش اول آیاتی است که از آنها وجوب اخراج زکات استفاده میشود، به این معنی که حتماً باید زکات را از آیات اخراج کرد، اولین آیه، این آیه مبارکه است و این آیه از آیات عجیب قرآن مجید است.
«لَيسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»[1]
در میان یهود یک مسأله مطرح بود که می گفتند کار نیک این است که انسان به سمت مشرق و مغرب بایستد، یهودیها به مغرب، مسیحیها هم به مشرق، میگفتند کار نیک همین است، این آیه آمده است تا بفهماند که کار نیک این نیست، بلکه نیکوکار کسی است که دارای این صفات باشد، این آیه مبارکه میخواهد هردو طرز تفکر را تخطئه کند و بفرماید که کار نیک آن نیست که یهود و نصارا قائلند، نیکو کار کسی است که دارای این صفات باشد.
آیه مبارکه در آغاز مطلب، بحث نیکی را پیش میکشد، اما در مقام جواب نیکوکار را مطرح میکند، اما هنگامی که وارد جواب میشود، نیکو را به کار میبرد، در « نصاب الصبیان» کلمه « بِرّ» را به معنای نیکی گرفته و میگوید بِرّ به معنای نیکی است، اما « بَرّ» آدم نیکوکار را میگوید، در کتاب سیوطی نیز آمده:
و الخبر الجزء المتمّ الفائدة *** و الله بَرّ و الأیادی شاهدة»برّ، یعنی: نیکی، بَرهم نیکو کار
اهل کتاب خیال میکنند، کار نیک این است که انسان به طرف مشرق و مغرب راست و دولا بشود، آیه در مقام ردّ این اندیشه است و میگوید به مجرد نماز خواندن به سمت مشرق و مغرب، کار تمام نیست، آدمّ های خوب کسی است که این چهار صفت را داشته باشد:
الف؛ ایمان وعقیده
ب؛ خدمت جامعه.
یعنی به جامعه اسلامی خدمت کند
ج؛ فرائض الهی را بجا بیاورد
د؛ اخلاق داشته باشد.
پس آدم نیکوکار کسی است که دارای این صفات چهار گانه باشد.
اولاً، ایمان و عقیده داشته باشد، ثانیاً، به جامعه مسلمین خدمت کند، ثالثاً، فرائض را بجا بیاورد. رابعاً، اخلاق حسنه داشته باشد.
البته در آیه مورد بحث هردو کلمه، «بِرّ» است، منتها در فراز دوم، از «مصدر» به جامد خبر داده و فرموده: «وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ...» یعنی نیکی «مَنْ آمَنَ» ما نمیتوانیم بگوییم: « الضرب زید» ولی در اینجا از «مصدر» به جامد خبر داده و از «حدث» به ذات خبر داده، آدمِ نیکو کار کسی است که دارای عقیده صحیح باشد، ولی شما یهود و نصارا دارای عقیده صحیح نیستید، اول باید دارای عقیده صحیح باشید، «وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ...» کسی است که صفت اول و مرحله اول را داشته باشد، یعنی:« العقیدة الصحیحة» عقیده صحیح عبارت است از این چند چیز: «آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيينَ»
هر چند در هردو فراز آیه، کلمه »بِرّ» آمده، منتها بحث در همان دومی است، «مَنْ آمَنَ» ذات است، آقایان میگویند نمیتوانیم از حدث با ذات خبر بدهیم و بگوییم:« الضرب زید» یا بگوییم:« العدل زید»، هکذا در آیه مبارکه از حدث به ذات خبر داده شده، «وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ...» نیکی: «مَنْ آمَنَ» نیست.
صفت دوم این بود که جامعه را خدمت کند وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ»، ضمیر «عَلَى حُبِّهِ» به مال برمیگیرد، یعنی صفت دومش این است که مال را به شش طائفه ذیل میدهد: ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ»
پس در مرحله اول، باید عقیده صحیح داشته باشد، اما در مرحله دوم، باید جامعه را خدمت کند، و الا اگر کسی عقیده صحیح داشته باشد، ولی خدمت به جامعه نکند، این فایده ندارد، بلکه باید به جامعه خدمت هم بکند.
مرحله سوم این بود که باید فرائض را انجام بدهد، فرائض الهی اینکه نماز را بخواند و زکات را هم بپردازد (وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ)
آقایان میدانند که صلات، رابطه انسان است با خدا، زکات هم رابطه انسان است با جامعه، پس معنای آیه این میشود که انسان مؤمن باید هردو رابطه را حفظ کند، یعنی هم رابطه خودش را با خدا حفظ کند و هم رابطه خودش را با جامعه.
صفت چهارم اینکه اخلاق فاضله داشته باشد، وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» صفت چهارم اینکه اگر با کسی عهد و پیمانی بست، باید به پیمان و عهد خود وفادار باشد و به آن عمل کند.
«وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ» بردبار باشد، «فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ » فرق بین بأساء و ضرا این است که از خارج باشد، به آن میگویند: بأساء»، و اگر از داخل باشد میگویند:« ضرّاء»، مثلاً، فقر و فاقه را میگویند: بأساء، بیماری را میگویند: ضرّاء.
در آخر میفرماید کسانی که دارای این چهار صفت هستند، دوتا مدال دارند، مدال اول شان اینکه آنان راستگو هستند «أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا » مدال دوم شان اینکه آنان در زندگی آدمهای متقی و پاکیزه هستند «وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» یعنی دوتا نشان دارند: اولاً، در ایمان شان راست میگویند. ثانیاً، در زندگی هم متقی و پاکدامن هستند.
پس ما تا کنون آیه مبارکه را از نظر ظاهر معنی کردیم.
تفسیر مفردات آیه1: البِرّ: - بکسر الباء – التوسّع فی الخیر، مشتقّ من البَرّ – بالفتح – و هو فی مقابل البحر فی تصور سعته، و أمّا شرعاً فیظهر من الآیة أنّه کل ما یتقرب به إلی الله تعالی من الإیمان و الأخلاق و الأعمال الصالحة.
2: تُوَلُّوا : تتوجَّهُوا، یعنی کلمه «تُوَلُّوا» به معنای «تتوجهوا».
3: عَلَى حُبِّهِ : الضمر یرجع إلی المال، أی علی حب المال.
ضمیر «عَلَى حُبِّهِ» بر میگردد به مال، با اینکه دوست دارد، به دیگری میدهد، و الا اگر انسان چیزی را که دوست ندارد به دیگری بدهد فایده ندارد، اگر من آن عبایی که دوست دارم، به رفیقم دادم، این ارزش دارد، اما عبایی را که دوست ندارم، به کسی بدهم، این ارزش نیست و مهم نیست،.
شبیه این جمله در سوره مبارکه «الإنسان» هم آمده « وَيطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ»[2] ، أی حُبِّ الطّعام.
4: الرِّقَابِ: العبید
کلمه «رقاب» به عبید و برده به کار میرود، یعنی به برده و عبید میگویند:«رقاب»
اینکه اسلام را متهم میکنند و میگویند اسلام از برده داری طرفداری میکند، یکنوع افترا و دروغ است، بلکه مسئله عکس است، یعنی اسلام میگوید آدمِ نیکو کار کسی است که پول بدهد و برده را آزاد کند.
5: الْبَأْسَاءِ : حال الفقر و الشدّة
6: وَالضَّرَّاءِ: حال المرض و السقم و الوجع
پس معنای « الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ » هم روشن شد، گاهی عامل بدبختی انسان خارجی است و گاهی داخلی، عامل خارجی بدبختی مانند: فقر و تنگدستی، به عامل خارجی بدبختی میگویند: بأساء، گاهی عامل بدبختی انسان داخلی است، مانند: بیماری، به آن میگویند: ضرّاء.
7: الْبَأْسِ : شدّة الحرب
8: وَالصَّابِرِينَ
صابر را چگونه ترجمه کنیم؟ صبر، یعنی خویشتن داری، مقاومت، معنای صبر مقاومت و خویشتن داری است، در «قدیم الأیّام» یعنی در آن زمانی که من جوان بودم، در بعضی از نوشتههای کمونیستها آمده بود که اسلام طرفدار ظلم است، چون دعوت به صبر کرده، معنای صبر هم تحمل ظلم است.
ما در جواب آنها میگوییم: کسانی که صبر را این گونه معنی میکنند، در واقع از ادبیات عربی و فارسی دور و بیگانهاند، زیرا معنای صبر تحمل ظلم نیست، بلکه معنایش استقامت و خویشتن داری است، در بیماریها و تنگدستی ها داد و فغان نمیکند، بلکه آنها را تحمل میکند، جناب سعدی شیرازی صبر را خوب معنی کرده و گفته:
بگذرد این روزگار تلختر از زهر *** بار دگر روزگار چون شکر آید
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند *** بر اثر صبر، نوبت ظفر آید
صبر مقدمه ظفر است، صبر به معنای تحمل ظلم نیست، بلکه صبر به معنای استقامت و تسلیم نشدن در برابر ظلم میباشد.
گفتار مفسریندوباره برمیگردیم به همان مطلبی که قبلاً مطرح کنیم و آن این است که از «حدث» بالذات خبر نمیدهند، یعنی نمیگویند:« زید ضرب، زید نصر» البته اگر گاهی میگویند:« زید عدل» من باب مبالغه است، اصلاً از «مصدر» به جوهر خبر نمیدهند، ولی قرآن کریم خبر داده و فرموده: «وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ...» یعنی نیکی کسی است که: «آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ...»، و حال آنکه نیکی کس نیست.
آقایان مفسرین در اینجا خیلی تلاش دارند که آیه مبارکه را درست کنند، ولی آنان از بلاغت غافلند، جناب عبده یک مثال خوبی زده، منتها مثالش عربی است و چندان واضح نیست ولذا نیاز به شرح دارد، ایشان میگوید اتفاقاً در میان عرب این مسئله است که گاهی از اوقات از «مصدر» به ذات خبر میدهد.
عبارت شیخ عبدهیقول صاحب المنار:« هذا أمر معهود فی الکلام العربی الفصیح، یقولون: لیس الکرم أن تدعو الأغنیاء و الأصدقاء إلی طعامک، و لکن الکرم من یعطی الفقراء العاجزین عن الکسب»[3] کرم این نیست که دوستان خود را سر سفره دعوت کنید، کلمه «کرم» مصدر است، بلکه کرم آنکس است که به فقرا بدهد و نه به دوستانش، اولی مصدر است، دومی ذات است.
هرچند این مثال جناب عبده، مثال بدی نیست، ولکن آیت الله شیخ جواد بلاغی تفسیر دارد، و در آنجا میگوید: در کلام و شعر عرب است که گاهی مصدر را میگویند، بعداً مجسم را آن را نشان میدهند، مثلاً، در باره عدل سخن میگویند، بعداًعادل را نشان میدهند، این در عرب است، گاهی از اوقات فعلی را شرح میدهند، ولی این «فعل» جنبه فکری دارد، برای اینکه آن را مجسم کنند، انسانی را نشان میدهند که با آن صفت مشهور است، و میگوید آیه مبارکه نیز از این قبیل است، یعنی اول میفرماید: «لَيسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ»، گویا کسی سوال میکند که پس نیکی چیست؟ در جواب میفرماید: « وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ...» نیکی کسی است که دارای صفات ذیل است، یعنی این نیکی مجسم است، یک نیکی داریم مجسم، یک نیکی داریم غیر مجسم، در واقع نیکی را مجسم میکند، نیکی چیست؟ هر چه بگوییم نیکی چیست، روشن نمیشود، ولذا قرآن کریم نمونه نشان میدهد و میفرماید: « وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ...»
جناب بلاغی بهتر گفته، ایشان تفسیری دارد بنام آلاء الرحمان:
و لکنّه شیخ محمد عبد) لم یُشر إلی وجه العدول عن تعریف البِرِّ إلی البَرّ، نعم ذکره الشیخ البلاغی بقوله:« إنّه أسلوب فائق من البلاغة یخرج الکلام به من صورة الفرض الذی لا یهمّ فی البیان، إلی صورة الوقوع و الحجة بالعیان – نمونه نشان میدهد، یکی میپرسد که عدالت چیست؟ در جواب میگوید: عدالت شیخ انصاری است و حال آنکه بحث در عدالت است، اما اگر بخواهیم عدالت را تفسیر کنیم، طول میکشد ولذا عدالت مجسم را نشان میدهد و میگوید عدالت شیخ و امام خمینی است، مصداق را که نشان بدهیم، در حقیقت بهتر است.... ثمّ استشهد بأبیات الشعراء الجاهلیة منها قول الحطیئة:
و شرّ المنایا میّت وُسط أهله *** کهُلکِ الفَتی قَد استَلَّمَ الحَیُّ حاضِرَه[4]
معنای شعر: بدترین مرگ، مرگ کسی است که در میان خانوادهاش میمیرد، مانند مرگ جوان که زندهها وجود او را اخذ کنند، جوانی که (جنازهاش) روی دست افراد است، این بدترین مرگها منایاست.
پس مشکل آیه را حل کردیم، اگر تفسیر را مطالعه کنید، مفسرین در این باره خیلی بحث کردهاند، اما این دو بزرگوار خیلی روشن تر بحث نمودهاند.
بنابراین، گاهی از اوقات در مقام تعریف «بِرّ»، سراغ «بَرّ» میرویم، قرآن کریم نیز مقام تعریف «بِرّ» سراغ «بَرّ» میرود، و بِرِّ مجسم را نشان میدهد و میفرماید بِرِّ مجسم کسی است که: وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ»
بحث فقهی آیهتا کنون بحث تفسیری آیه مبارکه را خواندیم و آن را به اتمام رساندیم، حال میخواهیم بحث فقهی آن را که محل شاهد است بررسی کنیم، محل فقهی و فقهی آیه، سر کلمه:« وَآتَى الزَّكَاةَ» است، این نشان میدهد که دادن زکات واجب است، اخراج زکات واجب است، محل شاهد ما سر کلمه« وَآتَى الزَّكَاةَ» است.
جناب فاضل مقداد میفرماید در این آیه محل زکات هم بیان شده، فاضل مقداد تفسیر «آیات الأحکام» دارد و میگوید در این آیه مبارکه، محل زکات هم بیان شده، حال باید ببینیم که مرادش از محل زکات چیست؟
اگر مرادش از محل زکات، مصارف است، بله، مصارف زکات در این آیه مبارکه آمده.
اما اگر مرادش از محل، «ما یتعلّق به الزکاة» باشد، «ما یتعلّق به الزکاة» در این آیه نیامده، در آیه دیگر آمده.
پس اگر مرادش از محل، مصارف باشد، مصارف زکات در این آیه آمده، منتها قبلاً آمده، چون فرموده: «وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ» بعداً فرموده: « وَآتَى الزَّكَاةَ»
بنابراین، بعید نیست که بگوییم: اصلاً نه محل آمده ( محل، به معنای متعلق زکات) و نه محل آمده (به معنای مصرف»، آن مصارف قبلاً ذکر شده، آنکه آمده، قبل از زکات است، محل به معنای موصوف، تفصیلاً خواهد آمد.