درس خارج فقه آیت الله سبحانی
97/09/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه القرآن
فریضة الحجّ فی الذکر الحکیمتمهید: الحجّ من أرکان الدین
حج در لغت به معنای قصد است، منتها از معنای لغوی خود نقل شده به سوی مجموع مناسک و اعمال مخصوصه حج، یعنی از احرام گرفته تا صلاة النساء، گاهی میگویند حج به همان معنای خودش است، منتها متعلقش فرق میکند، حج، یعنی قصد بیت الله الحرام، فرق بین معنای اول و معنای دوم واضح است، چون در معنای اول، از معنای لغوی خود نقل شده و اسم شده برای مجموع اعمال مخصوصه و مناسک، اما در دومی، حج به معنای لغوی خودش (که قصد باشد) باقی است، منتها متعلقش بیت الله الحرام و آن اعمال خاص است، در معنای اول نقل و انتقال است، اما در معنای دوم، نقل و انتقال در کار نیست، بلکه فقطد متعلقش فرق میکند.
فرق بین حَجّ و حِجّ چیست؟حَج ( بفتح الحاء) به مجموع اعمال میگویند﴿ وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ،﴾[1] اما کلمه حِجّ (بکسر الحاء) به معنای قصد است، قرآن گاهی از کلمه (حَجّ» استفاده میکند و گاهی کلمه «حِجّ» را به کار میبرد، آنجا که میخواهد اعمال را بیان کند، میفرماید:« وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ»، اما آنجا که به معنای قصد بگیرد، میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلًا وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِي عَنِ الْعَالَمِينَ﴾[2]
پس هر گاه بفرماید: «الحَجّ» یعنی اعمال، هر گاه بفرماید:« حِجّ» یعنی قصد این اعمال
الحج من أرکان الدینبحث دیگر این است که آیا حج از ضروریات فقه است یا از ضروریات دین؟ مسلّماً حج از ضروریات فقه است، اما هر ضروری فقه، ضروری دین نیست.
ممکن است کسی بگوید حج علاوه براینکه از ضروریات فقه است، از ضروریات دین نیز میباشد، اگر اولی باشد، انکارش سبب ارتداد نیست، اما اگر از قبیل دومی باشد، انکارش قطعاً سبب ارتداد خواهد بود.
البته حج دارای فوائد بسیار و عظیمی است که در اول کتاب «حج» از کتاب شریف «العروة الوثقی» آمده .
الحجّ فی اللغة بمعنی القصد، و هو عند الشرع، أو المتشرعة إسم لمجموع المناسک المؤدّاة فی المشاعر المخصوصة، کما علیه محقق»[3]
و ربما یقال: صار إسماً لقصد البیت الحرام لأداء مناسک مخصوصة فی زمان خاصّ.
و الفرق بین المعنیین واضح، إذ علی الأوّل فاللفظ نقل من المعنی اللغوی إلی المعنی الإصطلاحی، و علی الثانی فهو باق فی المعنی اللغوی غیر أنّه قیّد متعلّق القصد بالبیت الحرام لأداء المناسک.
و قد ناقش الشهید فی المسالک فی طرد التعریف و عکسه، و لا یهمّنا دراستها.
ثمّ إنّ الفرق بین الحِجِّ (بکسر الحاء) و الحَجُّ (بفتحها ) هو أنّ الأوّل مصدر یراد به القصد إلی بیت الله تعالی بمکّة لأداء مناسک مخصوصة، و أمّا الثانی فهو اسم مصدر یطلق علی نفس المناسک و الاعمال، و یُعلَمُ ذلک بمراجعة الآیات، فعند ما یرید سبحانه المعنی المصدری یستعمل اللفظ بکسر الحاء فیقول: « وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيهِ سَبِيلًا»
و عندما یُرید نفس المناسک و الأعمال یستعمل اللفظ بفتح الحاء، فیقول: « وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ»
و الحج من أرکان الدینو یظهر من غیر واحدة من الروایات أنّ الحجّ من أرکان الدین.
1: ففی حدیث المعروف: « بُنی الإسلام علی خمسة: علی أن یوحّد الله، و إقامة الصلاة، و إیتاء الزکاة، و صوم (شهر) رمضان، و حجّ البیت»[4]
2: و فی روایة أخری:« بنی الإسلام علی خمس: شهادة أن لا إله إلّا الله و أنّ محمداً عبده و رسوله، و أقامة الصلاة، و إیتاء الزکاة و الحجّ و صوم رمضان»[5]
3: و قال الإمام علی (ع):« فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ [تَقْوِيَةً] تَقْرِبَةً لِلدِّين»[6]
4: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ قَالَ:« وَ هَذَا بَيْتٌ اسْتَعْبَدَ اللَّهُ بِهِ خَلْقَهُ لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَهُمْ فِي إِتْيَانِهِ فَحَثَّهُمْ عَلَى تَعْظِيمِهِ وَ زِيَارَتِهِ وَ جَعَلَهُ مَحَلَّ أَنْبِيَائِهِ وَ قِبْلَةً لِلْمُصَلِّينَ لَهُ فَهُوَ شُعْبَةٌ مِنْ رِضْوَانِهِ وَ طَرِيقٌ يُؤَدِّي إِلَى غُفْرَانِهِ مَنْصُوبٌ عَلَى اسْتِوَاءِ الْكَمَالِ وَ مَجْمَعِ الْعَظَمَةِ وَ الْجَلَالِ خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْأَرْضِ بِأَلْفَيْ عَامٍ فَأَحَقُّ مَنْ أُطِيعَ فِيمَا أَمَرَ وَ انْتُهِيَ عَمَّا نَهَى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْأَرْوَاحِ وَ الصُّوَرِ»[7] .
علامه مجلسی صاحب «مرآت العقول» وقتی به این جمله حدیث (مَنْصُوبٌ عَلَى اسْتِوَاءِ الْكَمَالِ) می رسد، می فرماید: پدر من این جمله را چنین معنی میکرد«مَنْصُوبٌ عَلَى اسْتِوَاءِ الْكَمَالِ» یعنی هر فعلی از افعال حج،سبب میشود که یک رذیلهای از انسان ساقط بشود و یک فضیلتی بر او اضافه گردد.
قال الوالد العلامة (رفع الله مقامه):« نصبه على استواء الكمال: هو جعل كل فعل من أفعاله سببا لرفع رذيلة من الرذائل النفسانية و موجبا لحصول فضيلة من الفضائل القلبية، أو المراد به الكمالات المعنوية للكعبة التي يفهمها أرباب القلوب و يؤيده قوله" و مجتمع العظمة و الجلال" فإن عظمته و جلالته معنويتان، أو التعظيم الذي في قوله تعالى" بَيْتِيَ*" بإضافة الاختصاص و تعظيم أنبيائه له حتى صار معظما في قلوب المؤمنين و يقاسون الشدائد العظيمة في الوصول إليه»[8]
«خَلَقَهُ اللَّهُ قَبْلَ دَحْوِ الْأَرْضِ بِأَلْفَيْ عَامٍ»
ما یک آفرینش زمین داریم و یک «دحو الأرض» داریم، آفرینش زمین خیلی قبل است، «دحو» عبارت از آن است که زمین در آب بوده، زمین را آب بیرون آورده، نقطهای که زمین را از آن نقطه از آب در آورده، مکه است، اتفاقاً مکه زیر خط استواء نیز است، به یک معنی (البته کمی پایین تر).
پس ما یک خلق الأرض داریم که خیلی قدیم است، و یک دحو الأرض داریم، دحو الأرض، یعنی اینکه زمین را از لابلای گازهای مذاب بیرون آورده، اولین نقطهاش مکه است.
قوله عليه السلام:" فأحق" هو مبتدأ و الجلالة، یعنی: «اللَّهُ» خبره.
فَأَحَقُّ مَنْ أُطِيعَ فِيمَا أَمَرَ وَ انْتُهِيَ عَمَّا نَهَى عَنْهُ وَ زَجَرَ اللَّهُ الْمُنْشِئُ لِلْأَرْوَاحِ وَ الصُّوَرِ»، یعنی شایسته ترین کس برای اطاعت در اوامر و انتهاء از نواهی خداست، یعنی:« اللَّهُ » کدام « اللَّهُ »؟ الْمُنْشِئُ لِلْأَرْوَاحِ وَ الصُّوَرِ»
فی وجوب الحج علی المستطیع فوراً
ما نخست باید وجوب حج را ثابت کنیم، و سپس ثابت کنیم که شرط وجوبِ «حج» استطاعت است و هم فوری بودن آن را، یعنی ثابت کنیم که وجوبش وجوب فوری است.
پس ما باید در این عبارت، سه قید را ثابت کنیم:
الف؛ الوجوب
ب؛ الاستطاعة شرط
ج؛ وجوبه وجوب فوریٌّ
البته این آیهای که من میخوانم، مقدمه است، و الا از خودِ این آیه مبارکه، این مطالب چندان استفاده نمیشود
«إِنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ»[9]
سوالسوال این است که قرآن کریم میفرماید اولین خانهای که برای بشر وضع شده مکه است، و این خیلی بعید است و با تاریخ هم نمیسازد، چون مکه را جناب ابراهیم ساخته، اگر خیلی بالاتر برویم، جناب نوح ساخته، و حال آنکه قبل از آن بشر خیلی بیوتی داشته است، پس چطور قرآن میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ» یعنی اولین خانهای که برای بشر وضع شده، مکه است؟
جوابآقا امیر المؤمنین چنانچه سیوطی نقل میکند، از این سوال جواب داده و فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ بالعبادة» نه برای زندگی، و الا بیت برای زندگی، خیلی قبل بوده، یعنی مراد این است که اولین خانه عبادت که برای بشر وضع شده، همان مکه است.
آیا مکّه و بکّه، یک چیزاند یا دو چیز؟در باره مکه و بکه، سه قول است، که من از میان آنها، یکی را انتخاب کردم و آن اینکه مکه و بکه یک چیزاند، اصلش مکه است، کلمه «مکه» به معنای زحام است، چرا زحام است؟چون هنگامی که انسان طواف میکند، زحام است، چرا میگویند:« بکّه؟ چون زبان عربی است که گاهی حرف «باء» را با حرف «میم» اشتباه میکند ولذا گاهی میگویند:« مکه»، و گاهی میگویند:« بکه»، یعنی در زبان عرب این رسم است که گاهی حرفی را به حرف دیگر تبدیل میکنند که هردو قریب المخرجاند، ظاهراً کلمه «مکّه» عبارت است از خودِ بیت الله الحرام، البته گاهی میگویند:« مکه» مراد مسجد است، و گاهی میگویند:« مکه»، مراد خودِ مکه است، در هر حال ما اقوال را ذکر کردیم، «إِنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ»
سوالسوال این است که کلمه:«مُبَارَكًا» در این جمله، به چه معنی است و چطور«مکة» مبارک است و حال آنکه یک درخت هم در آنجا نیست؟
جوابدر عین حالی که هیچ چیزی در آنجا نیست، همه چیز در آنجاست، خلاق متعال طوری آن را خلق کرده است که تمام مردم نعمتها را در آنجا میآورند.
بله، از خودش خبری نیست و چیزی ندارد و حتی یک درخت هم ندارد، اما در عین حال خبری در آنجا هست، یعنی همه چیز در آنجا پیدا می شود، چنانچه در اربعین حسینی بیست میلیون جمعیت وارد کربلا میشوند و حال آنکه هیچ شهری نمیتواند در یک روز بیست میلیون جمعیت را روزی بدهد و این همان معنای مبارک بودن است،« مبارکاً» دارای برکت است، یعنی از خارج برای آنجا همه چیز میآورند.
«وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ» هدایت همین است که کسانی مکه میآیند و اعمال حج را انجام میدهند، هدایت شدهاند.
«بیت»: قال الرّاغب: البیت مأوی الإنسان فی اللیل، ثمّ قد یقال للمسکن: بیت من غیر اعتبار السکون فی اللیل فیه.
ببکة، الأصل فیها هو البکّ: و هو الزحام، یقال: بکّه، یبکّه و بکّاً: إذا زحمه، فبکّة مزدحم الناس للطواف، لأجل إقامة الفریضة خصوصاً حول الکعبة من داخل المسجد الحرام، و أمّا مکّة، فیجوز أن یکون اشتقاقها کاشتقاق بکّة و إبدال المیم من الباء، نظیر قولهم: ضربة لازب، و لازم، و قولهم: راتم و راتب، و علی ذلک فهما مترادفان، و مع ذلک ربما یقال: بکّة: المسجد، و مکّة: الحرم کلّه و تدخل فیه البیوت، و قیل: بکّة موضع البیت و المطاف، و مکّة اسم البلدة.
«وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ»: لا لخصوص آل إبراهیم أو العرب، بل لکلّ من قصده، لما فیه من سعة الهدایة إذا تأمّلوا فی الآیات الموجودة فیه.
التفسیراین آیه شأن نزول دارد، شأن نزولش این است: هنگامی که رسول خدا(ص) قبله را عوض کرد، یهود غوغا بپا کردند و گفتند معلوم میشود که این دین (دین اسلام) دین ناقص است، چرا؟ چطور از بیت المقدس که انبیاء در آنجا بودند و انبیا در آنجا نماز خواندند، ایشان (پیغمبر اسلام) از قبیله انبیا عدول کرد و مکه را قبله برای خودش قرار داد، چون پیغمبر اکرم (ص) در حدود هفده ماه، یا هجده ماه به سوی بیت المقدس نماز خواند، همه مسلمانان هم به آن سمت نماز خواندند، منتها مصلحت ایجاب کرد که به سمت مکه نماز بخوانند، اما همین که مسلمانان به سمت مکه نماز خواندند، قوم یهود مدینه، علیه اسلام شورش کردند، این آیه به آنها جواب داد و فرمود: «إِنَّ أَوَّلَ بَيتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ»، بیت المقدس مال جناب سلیمان است، سلیمان هم از اولاد ابراهیم است، بیت المقدس خیلی وقتش متاخرو بعد تر است، «بیت المقدس» ساخته دست حضرت سلیمان است و حضرت سلیمان یکهزار وهشتصد سال بعد از حضرت ابراهیم است.
بنابراین، «مکه» از نظر قدمت و عظمت خیلی بالاتر از بیت المقدس است.
خلاصه مطلب اینکه: این آیه مبارکه، ردِّ بر یهود است که خیال میکردند «بیت المقدس» اشرف از مکه است، و حال آنکه «بیت المقدس» ساخته حضرت سلیمان است و حضرت سلیمان از اولاد ابراهیم است و همه اولاد ابراهیم افتخار شان این است که تابع شریعت ابراهیم هستند و مکه جزء شریعت ابراهیم میباشد.
ثمّ إن المراد بکون الکعبة أوّل بیت، لیس بمعنی أوّل بیت بناء الإنسان لیسکن فیه، بل المراد أوّل بیت بُنی للعبادة، وهذا هو المروی عن الإمام علی ع، فقد روی السیوطی عنه (علیّ علیه السلام) فی تفسیره قوله: «إِنَّ أَوَّلَ بَيتٍ » أنّه قال:«کانت البیوت قبله، و لکن کان أوّل بیت وضع للعبادة الله»[10]
و أیّده ابن عاشور بقوله:« أنّه أرید بیت العبادة، إذ لوکان بیت سکنی،لقیل: وضعه الناس، معه قال: « وُضِعَ» بالصیغة المجهولة»[11]
ثمّ إنّه سبحانه وصف البیت بأوصاف:
1:« مُبَارَكًا» أرید البرکات الدنیویة وعمدتها وفور الارزاق و تضافر الهمم و الدواعی إلی عمرانه بالحجّ إلیه.
2:«وَهُدًى لِلْعَالَمِينَ» لعلّ المراد أنّه قبلة للعالمین، و یمکن أن یقال: أنّ من زار البیت و طاف به و صلّی عنده مُحرِّماً معتمراً أو حاجّاً، یتجرّد من کلّ العلاقات الدنیویة، و یکتفی فی حیاته بثوبین أبیضین طاهرین، قائلاً بأنّ البیت بیتک و العبد عبدک، و أیّ هدایة أفضل من ذلک.
و علی هذا، فأرید بالعالمین من قصد البیت و زاره و تنسک بنسکه، و أمّا من لا یشدّ الرحال إلیه، فالآیة منصرفة عنه.
خلاصه مطلب اینکه: این آیه مبارکه دلالت بر وجوب حج نکرد، آیه دوم که در جلسه آینده میخوانیم، هم باید وجوب را از آن بفهمیم، و هم اینکه استطاعت شرط است و هم اینکه وجوبش وجوب فوری است.