< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/01/20

بسم الله الرحمن الرحيم

تقريبي را که محقق نايئني ارائه دادند، داراي چند مقدمه و بخش بود، اولين بخش و مقدمه‌اش اين بود که نماز در مکان غصبي، هم نمازش از نظر اجزاء و شرائط کامل است و چيزي کم ندارد، وهم غصبش از نظر ماهيت کامل است، ايشان غصب را اين چنين معني مي کند: «الکون في المکان المحرّم» يعني «غصب» عبارت است از: «کون در مکان محرم».

بخش دوم کلام ايشان اين است که آيا ترکيب جنس و فصل،از چه نوع ترکيبي است،يا ترکيب ماده وصورت،‌از چه نوع ترکيبي مي‌باشد؟ در اينجا دو قول وجود دارد:

الف) قول اول( که قول به تحقيق است و مختار ماست) اين است که «شئء» وقتي حرکت مي‌کند،يعني حيوان و ماده که در حال حرکت است، در هر «مرحله» عين همان فصل است، فرض کنيد که ما الآن حيواني رابه نام «فرس» مطالعه مي کنيم، اين حوانيت متبلور است در فصلي به نام «صاهل»،اما اگر اين حيوان ترقي کرد و به مرحله ي انسانيت رسيد، اين «حيوان» در حقيقت متبلور در ناطقيت است نه اينکه در حد حيوانيتش باقي است،يعني اين «حيوان» ديگر حيوان نيست، بلکه اين ديگر انسان است ولذا مي‌گويند: ترکيب جنس و فصل، ترکيب اتحادي است «صار الحيوان ناطقاً»؛ هم چنين است مراحل پايين، مثلاً: «صار الجمادي نباتاً و النبات حيواناً و الحيوان ناطقاً»،يعني اين ماده در حال حرکت در هر مرحله، عين همان صورت است، و به اين مي‌گويند: «ترکيب اتحادي»؛

در مقابل نظريه ي ترکيب اتحادي، نظريه ي ديگري وجود دارد به نام ترکيب انضمامي، کأنّه قائل به کثرت مي باشند و معتقدند که حيوانيت است و ناطقيت؛ هم حيوان است و هم ناطق،يعني هم حيوانيت محفوظ است، و هم ناطقيت محفوظ مي‌باشد،‌به اين مي‌گويند:« ترکيب انضمامي»؛ سپس مرحوم نائيني وارد تجزيه و تحليل نماز مي‌شود و مي فرمايد: نماز در دار غصبي داخل درتحت مقوله ي وضع است وما قبلاً وضع را هم معني کرديم، ايشان قائلند که نماز از اول تا آخرش وضع است،يعني «قيام» وضع است، سجود و رکوع نيز وضع است، و اما «غصب» داخل درتحت مقوله ي «أين» است، که « أين» را هم تعريف کرديم.

بخش سوم کلام ايشان اين است که اين آدم که در حال «هويّ» است،هم اوضاع متلاحقه دارد و هم «أين» متلاحق دارد، يعني من که الآن از بالا به پايين حرکت مي کنم، دو تا جنس عالي در حال تبدل است، يک جنس عالي که همان وضع است، اوضاع متلاحقه که يکي هم «أين» است، من که حرکت مي کنم،«أين»‌ها عوض مي شوند، الآن که نشسته ام و سرم به طرف بالاست، اما وقتي به سجده مي‌روم،‌سرم به طرف پايين مي رود.

مرحوم نائيني در اينجا فقط حرکت را مطرح مي کند، از اين معلوم مي‌شودکه ايشان در ساير موارد وجاها هيچ نوع تصادم بين صلات و بين غصب نمي‌بيند، بلکه فقط تصادم را در اين حرکت مي بيند. در اين «هويّ» دو تا حرکت وجود دارد، يکي حرکت در وضع، به اين معني که اوضاع من عوض مي شود، ديگري حرکت در« أين» است،يعني مکان من نيز عوض مي شود و لذا مي گويد: در بغلِ «حرکت» دو چيز است:

1) الوضع، 2) الأين؛ نسبت وضع و «أين» به اين حرکت، چه نسبتي است؟ به عبارت ديگر: اينکه مي گويند: اين «حرکت» بغلش دو چيز است؛ يکي وضع هست، ديگري «أين»؛ نسبت اين دوتا به «حرکت» چه نسبتي است؟ دو تا احتمال مي دهد و هر دو را باطل مي کند، وقتي که هر دو را باطل کرد،سپس احتمال صحيح را انتخاب مي کند:

الف) احتمال اول اين است که بگوييم: «الحرکة جنس و الوضع و الأين فصلان له»؛ ب) احتمال دوم اين است که بگوييم: «الحرکة عرض و الوضع و الأين عارضان لها»؛ هيچکدام از اين دو احتمال صحيح نيست (و کل واحد منها غير صحيح)؛

اولي صحيح نيست، چون لازم مي آيد که «شئء واحد» در مرتبه ي واحده داراي دو فصل باشد،يعني شئء واحد به نام «حرکت» داراي دو فصل باشد، يک فصلش وضع است، فصل ديگرش «أين»؛ و اين ممکن نيست، يعني ممکن نيست که «شئء واحد» بيش از يک فصل داشته باشد، مثلاً: «انسان» يک فصل دارد به نام: «ناطق»؛ حيوان نيز يک فصل دارد به نام: «صاهل» ولي يک شئء نمي‌تواند دو فصل داشته باشد .

احتمال دومي نيز غير صحيح و نادرست است، احتمال دومي اين بود که بگوييم: الحرکة عرض و الوضع و الأين عارضان لها» اين هم درست نيست. چرا ؟ مي فرمايد: اين مبتلا به دوتا اشکال است:

اولاً: «قيام العرض بالعرض» لازم مي‌آيد که اين محال است و باطل؛ چرا محال است؟ چون «عرض» نمي تواند با عرض قائم باشد، بلکه عرض فقط مي‌تواند قائم با جوهر باشد.

ثانياً: اگر بگوييم سه تا عرض کنار هم و بغل هم هستند،يعني اگر بگوييم که وضع،حرکت و أين بغل هم هستند، آن وقت لازم مي‌آيد که «عرض» مرکب باشد، و حال آنکه «عرض» بسيط است (الأعراض بسائط). پس اين دو نظريه باطل شد، کدام دو نظريه؟

الف) الحرکة جنس و الوضع و الأين فصلان لها؛

ب) الحرکة عرض و الوضع و الأين عرضان لها؛ وقتي هر دو باطل شد،آنگاه وارد مقدمه ي چهارم مي شود و مي گويد: وقتي هر دو باطل شد، بايد بگوييم که «حرکت» خودش تحت هيچ مقوله ي داخل نيست، بلکه حرکت در هر «مقوله» عين آن مقوله هست.چرا؟ چون يک قاعده فلسفي داريم که هر چيزي که در بيش از يک مقوله پيدا شود، آن تحت هيچ مقوله در نمي‌آيد، مانند حرکت و علم،يعني علم به کيف از مقوله ي کيف است، علم به «کم» از مقوله ي کم است، هم چنين است «وجود»، يعني وجود در هر «مقوله» عين آن مقوله است، مثلاً: «وجود» در عرض عين عرض است، هکذا «وجود» در جوهر عين جوهر است. مرحوم نائيني اين چهار مقدمه را براي ما درست کرد، حالا ما مي خواهيم از اين چهار مقدمه نتيجه گيري کنيم، آن چهار مقدمه عبارت بود از:

1) نماز در «دار غصبي» تام و کامل است،يعني هم صلاتش تام و کامل است و هم غصبش.

2) ترکيب جنس و فصل، ماده و صورت انضمامي است يعني داراي کثرت است،سپس گفت که در«هويّ» دو چيز داريم، هم اوضاع متلاحقه داريم، و هم «أين متلاحقه» داريم. مکانها عوض مي‌شوند،

3) بعد در اينجا دو تا فرضيه درست نمود و هر دو را باطل کرد و آن دو فرضيه عبارت بود از:

الف) بگوييم: الحرکة جنس والوضع والأين فصلان لها؛

ب) الحرکة عرض والوضع و الأين عارضان لها؛

4) مقدمه ي چهارم اين بود که «حرکت» در هر مقوله، عين آن مقوله است، مي‌فرمايد:مشکل فقط در اوضاع متلاحقه و أيون متلاحقه است،و من مي‌روم که هم اوضاع متلاحقه را عوض کنم و هم أيون متلاحقه را؛ مي‌فرمايد، بنا شد که حرکت در «مقوله» عين آن مقوله باشد، در اينجا دو حرکت داريم که عبارتند از:1) حرکت وضعي،2) حرکت أيني، «حرکت وضعي» متعلَّق ومرکبِ امر است، «حرکت أيني» متعلَّق و مرکبِ نهي مي‌باشد، پس اجتماع نشد، (فأين الاجتماع؟). بله! قبول داريم که امر و نهي متضادين هستند، منتها متعلَّق‌ها ومرکب هاي شان جداست و با هم فرق دارند،يعني يکي متعلَّق و مرکبش امر ، ديگري متعلَّق و مرکبش نهي مي‌باشد.

يلاحظ عليه:

اولاً: معلوم مي شود که مرحوم نائيني با محقق خراساني (در اينکه «احکام» به مصاديق خارجيه تعلق مي‌گيرد) هم فکرند، چون معتقد است که «احکام» متعلّق به خارج است، ولذا با اين مسائل فلسفي تلاش کرده است که خارج را دو تا کند و بگويد حرکت دو تاست. سکون نيز دو تاست، حال سجود دو تا ست.يعني حيثيت وضعي، غير از حيثيت أيني است، ايشان در حرکت با اصطلاح صحبت کرد و گفت: «حرکت» تحت مقوله نيٍست، بلکه در هر مقوله‌اي، عين آن مقوله است.پس اولاً؛ ما قبول نداريم که احکام متعلّق به خارج باشد.چرا؟ زيرا «خارج»م ظرف عروض احکام نيست، بلکه ظرف سقوط احکام مي‌باشد،يعني من که نماز را در خارج مي خوانم، اين ظرف سقوط است نه ظرف عروض؛

ثانياً: اينکه ترکيب اتحادي و انضمامي درست کرديد، اين مسئله جايش صلات و غصب نيست، بلکه اين گونه مسائل مال تکوين است، وحال آنکه صلات و غصب از امور اعتباري هستند نه اينکه از امور تکويني باشند،به اين معني که چند مقوله را با همديگر جمع کرديم و يک اسمي روي آنها نهاديم به نام» صلات؛«غصب» يک امر انتزاعي است. بنابراين؛ ما نبايد مسائل تکويني را روي مسائل اعتباري و انتزاعي پياده کرد.

ثالثاً: چطور مي گوييد که من در حال« هويّ» حرکت مي‌کنم و مي‌روم به سوي سجده؛ و گفتيد: در اينجا دو تا حرکت داريم که عبارتند از: الف) حرکت وضعي،ب) حرکت أيني، وحال آنکه اين خلاف حس است،يعني از حس بيش از يک حرکت نيست، يعني و جداناً يک حرکت است،آن وقت شما چطور مي گوييد که دو حرکت است، که يکي مرکب ومتعلَّق امر است، ديگري متعلَّق و مرکب نهي؟!

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo