< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/02/22

بسم  الله الرحمن الرحیم

در بحث قبل معنای عبادت را مفصلا بحث کردیم و اکنون به معنای معامله می پردازیم.

معامله به چیزی اطلاق می شود که هم قابلیت صحیح بودن را داشته باشد و هم قابلیت فاسد شدن را از این رو تمامی عقود و ایقاعات و غیر این دو کانند رضاع و امثال آن در تعریف معامله داخل می شود که گاه اثری را که باید بر آن مترتب شود، مترتب می شود و گاه بدلیل اخلال به بعضی شروط آن اثر مترتب نمی شود.

از این رو دو مورد از تعریف معامله خارج می شود:

مواردی که به هیچ وجه اثر شرعی بر آن مترتب نیست مانند بردن در قمار. موردی که یک اثر دارد مانند اتلاف مال غیر که اثرش این است که ضامن است و این داخل در معامله‌ی بالمعنی الاعم نیست زیرا معامله‌ی بالمعنی الاعم دو پایه دارد یکی اینکه قصد قربت در آن شرط نباشد و دو حالت صحیح و فاسد در آن راه داشته باشد.

الامر السابع: فی معنی الصحة و الفساد.

محقق خراسانی در این فصل به چند مورد اشاره می کند.

الصحة و الفساد من الامور النسبیة یک شیء ممکن است از جهتی صحیح باشد و از جهتی فاسد و لازم نیست که صحیح من جمیع الجهات و یا فاسد من جمیع الجهات باشد. مثلا روزه دار سرش را زیر آب می کند که روزه اش صحیح است و کفاره ندارد و فاسد است و قضاء دارد. و به بیان دیگر روزه اش نسبت به کفاره داشتن صحیح است یعنی کفاره ندارد ولی نسبت به قضاء فاسد است یعنی قضا دارد. الصحة و الفساد فی العبادة و المعاملة بمعنی واحد.

به نظر محقق خراسانی صحت یعنی تمام بود و فاسد یعنی نا تمام بودن و این در عبادت و معامله به یک معنا است و تفاوت فقط در غرض است. غرض تمامیت در عبادت این است که قضاء و اعاده احتیاج نداشته باشد و غرض در تمامیت معامله این است که غرض بر آن مترتب شود.

الصحة عند الفقیه و المتکلم بمعنی واحد

توضیح ذلک: صحت نزد فقهاء و متکلمین به یک معنا است و آن صحت ولی هر یک از فقهاء و متکلمین هدف خاصی از صحت را دنبال می کنند؛ هدف فقیه این است که عوام را از نظر اشتغال ذمه و عدم آن آگاه کند و نماز صحیح است یعنی قضاء و اعاده ندارد ولی متکلم می گوید عبادت صحیح است یعنی امتثال حاصل است و ثواب بر آن مترتب است.

اختلاف در سبب صحت و اجزاء موجب اختلاف در خود صحت و اجزاء نیست.

در بحث اجزاء گذشت که امر واقعی مستلزم اجزاء است ولی اگر امر ظاهری باشد ممکن بود کسی بگوید مستلزم اجزاء نیست و فرد دیگری قائل به اجزاء شود. در هر صورت این اختلاف موجب این نیست که آنها در معنی صحت و اجزاء اختلاف داشته باشند بلکه صحت و اجزاء معنایش یکی است و اختلاف در سبب صحت است و اجزاء است. و اختلاف در سبب صحت و اجزاء موجب نمی شود که در خود صحت و اجزاء هم اختلاف باشد.

یلاحظ علیه: (در این کلامی که بیان می کنیم اثر عملی وجود ندارد و فقط تحقیقی است مفید)

صحت در لغت: در لغت صحت به معنای تمام نیست و صحت یا در مقابل مرض است یا در مقابل عیب و در کتاب مقاییس اللغة به این نکته تصریح شده است (کتاب مقاییس اللغة به ریشه های لغت اشاره می کند بر خلاف بسیاری از کتب دیگر لغت که معانی مختلفی برای کلمه ذکر می کند ولی کتاب مقاییس به ریشه اشاره کرده و معانی دیگر را از باب مصادیق می داند).

اگر صحت در مقابل مرض باشد بین آنها تقابل تضاد است چون صحت و مرض دو کیفیت وجودی هستند که مانند سیاهی و سفیدی در مکان واحد جمع نمی شوند.

و اگر صحت را در مقابل عیب بشد تقابل آنها از باب تقابل عدم و ملکه است و صحیح واجد کمال است و معیب واجد آن کمال نیست مانند بینا و کور.

حال اگر محقق خراسانی می گوید که صحت به معنای تمام است و فساد به معنای نقص، کلام او ناظر به معنای دوم صحت است که در مقابل عیب است یعنی صحیح واجد است و فاسد فاقد.

اما صحت و فساد بر حسب اصطلاح:

همانطور که معنای لغوی صحت بر دو قسم بود معنای اصطلاحی آن هم به دو نحو  است:

گاه صحت را به چیزی می گویند که اجزاء را واجد است ولی فاسد آن است که از نظر صفات فاقد است. مثلا نماز کسی که تمام اجزاء را می آورد ولی قرائت سوره اش صحیح نیست. طبق این معنا، صحت شبیه معنای اول لغوی صحت است که صحت در مقابل مرض بود.

و گاه از نظر اجزاء هم ناقص است مثلا جلسه‌ی استراحت را در نماز انجام نمی دهد. طبق این معنا صحت شبیه معنای دوم لغوی صحت است که صحت در مقابل معیب بود. که صحیح کمال دارد و فاسد فاقد آن کمال است مانند بینا و کور.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo