< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

87/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 تطبيق دوم، در بارة صحيحة محمد بن مسلم است: الماء اذا بلغ قدر کر لاينجسه شیء ( محمد بن مسلم حدود 36000 روايت از امام صادق جمع کرده بود که البته همه در دسترس نيست. ) مفهوم اين روايت اين است که الماء اذا لم يبلغ قدر کر ينجسه شی ء. در برابر اين روايت، صحيحة ابن بزيع را داريم که: " ماء البئر واسع لايفسده شی ء إلا أن يتغير ريحه أو طعمه ... لان له ماده". امام علت اين حکم را داشتن ماده اعلام می فرمايد. اتصال به آبهای زير زمينی عاصم است. بين اين دو روايت عام و خاص من وجه است: روايت اول خاص است چون موضوع آن کر است و از طرف ديگر عام است زيرا مطلق آب اعم از چاه و روان را شامل است. روايت دوم خاص است به دليل اين که فقط چاه است و عام است زيرا اعم از کر و غير کر است. محل جمع آنها آب چاه قليل است. حال به کدام بايد عمل کرد؟ معمولا در مورد عام و خاص من وجه از هر دو دست می کشند و به سراغ ادلة ديگر اجتهادی و يا عملی می روند. مع الوصف در اينجا ما به اين ضابطه عمل نمی کنيم و يکی را مقدم می داريم. در اينجا عام را مقدم می داريم به دليل تعليل آخر آن: لان له مادّه.

با توجه به آن چه گفته شد، نظرية ما معلوم می شود: ما ضابطة خاصی برای مقدم داشتن مفهوم بر عام و برعکس نداريم. فقيه بايد همة شرايط و خصوصيات و مناسبات و موارد و قرائن را ببيند. مثلا در آية نبأ مرحوم نائينی مفهوم را مقدم داشت و در اينجا عام را مقدم می داريم به دليل تعليل. گاه قرائن بر مقدم داشتن عام و گاه بر مقدم داشتن مفهوم است. ما قبلاً مفهوم را مقدم می داشتيم ولی الآن نظرمان اين است که قاعدة عام نمی توانيم صادر کنيم و حسب شرايط فرق می کند. مناسبات مغروسه فی ذهن الفقيه حکم می کند. طبيعی است اگر قرينه نداشتيم، کلام مجمل می شود.

تطبيق سوم روايتی است که ابن ادريس در سرائر و محقق در المعتبر آن را نقل کرده اند که : خلق الله الماء طهوراً لاينجسه شیء اين ديگر تعليل ندارد. اگر اين را با روايت محمد بن مسلم مقايسه کنيم، رابطة بين اينها عام و خاص مطلق است. اولی خاص است و دومی عام. مفهوم بر عام مقدم داشته می شود زيرا مفهوم اخص است و عام اعم و اصلاً بحث قوت يکی بر ديگری نيست. البته ما از راه مرحوم بروجردی يعنی مطلق و مقيد وارد نمی شويم.

الفصل الثالثُ عشر: الجمل المتعقب للاستثناء

اگر مولائی گفت که اکرم العلماء و سلم التجار و اطعم الطلاب الا الفساق. سؤال اين است که الا الفساق تنها به جملة اخير برمی گردد يا به همة جمله های سابق برمی گردد. بايد ديد که اين بحث چرا به اصول راه يافته است. علت آن آية شريفة سورة مبارکه نور است:

وَ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانينَ جَلْدَةً وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4) إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ (5)

محصن يعنی حصار و حصنی که فرد را از گناه بازدارد. مانند داشتن شوهر. احصان در قرآن شکلهای مختلفی دارد:

1.      احصان التزوج، که در همان آية سورة نور مورد نظر است.

2.      احصان الحريه. محصنات به زنان آزاد در برابر اماء گفته می شود، نساء 25: و من لم يستطع منکم طولا ان ينکح المحصنات المؤمنات. اماء در اوائل اسلام و عصر جاهلی اکثر آلوده بودند.

3.      احصان التعفف. گاه محصن به زن عفيفه گفته می شود. نور 33: و لاتکرهوا فتياتکم علی البغاء إن أردن تحصناً

( علت اشاره به انواع محصنات اين است که در آية شريفة النساء، 24: وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً. محصنات از نظر ما به معنای عفائف است و اهل سنت آن را به معنای ديگر می گيرند. طبق معنای ما، اين آيه دلالت بر جواز ازدواج موقت دارد. )

به هر حال در آية مورد بحث ما، سه حکم برای رامی محصنات بيان شده است: زدن هشتاد ضربه تازيانه، عدم قبول شهادت، خروج از عدل وفاسق بودن. حال الا فقط به فاسق بودن برمی گردد يا به هر سه تا؟ يعنی اگر توبه کرد هم تازيانه برداشته می شود و هم شهادت قبول می شود و هم عادل است؟ بازگشت الا به جملة اخير که مسلم است، بحث در دو تای قبلی است. آخوند می فرمايد بازگشت به همه ممکن است. استثناء امکان رجوع به همه را دارد ولی بحث اين است که در واقع کدام يک از اين دو قول درست است. مرحوم بروجردی الا را تنها به مورد اخير برمی گرداند. به دو بيان: يکی اين که الا اگر به همه بخورد، استعمال کلمة واحده در اکثر من معنی لازم می آيد. اولی استتناء طلاب است و ديگر استثناء تجار و سومی استثناء علماء. بيان ديگر ايشان اين است که الا از معانی حرفيه است و معنای حرفيه معنای مندک است. من در سرت من البصره، مندک در بصره است معانی حرفيه در معانی اسميه مندک و فانی هستند. من يک معنای ربطی دارد و به سمت معنای اسمی غش می کند. مهمترين دليل رد اين حرف اين است که در روايات ما قبول شهادت فاسقی که توبه کرده باشد پذيرفته شده است. اين نکته در روايت قاسم بن سليمان آمده که با توبه شهادت پذيرفته می شود: ... إذا تاب و لم يعلم منه إلا خير جازت شهادته.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo