< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

88/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

همان طور که گفته شد دومين آيه­ای که برای حجيت خبر واحد به آن استناد شده است، آيه­ی نفر است:

وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ

عرض کرديم که در تفسير اين آيه، اقوال گوناگونی هست و آن را چهار نوع تفسير کرده­اند:

تفسير اول: تنها خطاب به مؤمنين مدينه است که به آنها می­گويد همه به جهاد نرويد تعدادی از شما به جبهه­ی جنگ بروند و در ميدان جنگ تفقه کنند و فقيه شوند بعد که برگشتند به ساکنان مدينه به ويژه آنها که قاعد بودند انذار کنند. در اين تفسير علی الظاهر وحدت ضمائر محفوظ است و مرجع همه يکی است و آن نافرين است. البته روشن است که ضمير در لعلهم ديگر نافرين نيست و به قاعدين مربوط است. اين تفسير از نظر سياق آيه هم  خيلی خوب است. ولی مشکلاتی هم دارد:

·         اولاً تفقه در دين آموزش دين است، در جبهه­ی جنگ که آموزش در دين نيست، غايه ما فی الباب دين انسان قوی تر می­شود.

·         ثانياً لازمه­ی اين مطلب اين است که کسانی که به جنگ رفته­اند افقه از کسانی باشند که نزد پيامبر مانده­اند و قرآن و حديث شنيده­اند و اين بعيد است.

·         ثالثاً چيزی که غايت است برای نفر بايد هميشگی باشد، غايت تفقه رويت امدادهای غيبی است و اين که هميشگی نبود و مثلاً در احد که چنين نبود.

اشکالات ديگری هم هست که هم المحصول و التهذيب به آنها اشاره کرده­اند.

تفسير دوم: خطاب به مؤمنان مدينه و به آنها می­گويد همگی که نمی­توانيد به جهاد برويد، تعدادی به جهاد بروند و بقيه بمانند و تفقه کنند و هنگامی که بازگشتيد به شما آموزش بدهند. در واقع مردم دو دسته می­شوند: آنها که به جهاد رفته­اند و آنها که تفقه کرده­اند و کاستی­های گروه اول را برطرف می­کنند. اين معنی هم خوب است ولی يک مشکل دارد و آن تفکيک در مراجعه ضمير است. ضمير ليتفقهوا و لينذروا به قاعدين برمی گردد و در رجعوا به نافرين و مجاهدين.

تفسير سوم: خطاب به مردم اهل بلاد است و کاری به مؤمنان مدينه ندارد، يعنی ای مردم شهرهای مختلف شما همگی که نمی­توانيد به نزد پيامبر بياييد و تفقه کنيد، پس از هر شهری چند نفری به مدينه بيايند و درس بخوانند و بر گردند و قوم خود را اندار و آموزش دهند. در اين تفسير ديگر سخنی از جهاد نيست. و مطابق وضعيت کنونی حوزه­های علميه­ی ماست که از هر شهری گروهی اعزام می­شوند و در اينجا درس می­خوانند و سپس برمی­گردند و مردم شهر خود را آموزش می­دهند. در اين تفسير هم ديگر تفکيک ضمير وجود ندارد و هر سه ضمير به نافرين برمی­گردد با اين تفاوت که اين نفر برای آموزش دين است بر خلاف تفسير اول که نفر آن برای جهاد بود. مشکل اين تفسير اين است که بر خلاف سياق آيات است، ولی روايات ما اين معنی را تأييد می­کند. مثلاً پيامبر فرمود که اختلاف امت من رحمت است، و کسی عرضه داشت اگر اينطور باشد اتحاد آنها نقمت است، پيامبر فرمود مراد از اين اختلاف دودستگی نيست، بلکه رفت و آمد است، اختلافهم نحو الحديث، رفت و آمد برای آموزش حديث و سپس اين آيه را خواندند که فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه. موضوع بر خلاف سياق بودن را چگونه می­توان حل کرد؟ برخی آيات دو بار نازل شده است، مثلاً آيه­ی و لسوف يعطيک ربک فترضی از سور مکی است ولی در آستانه­ی رحلت پيامبر هم دوباره آن را جبرئيل بر پيامبر خواند. پس چه اشکالی دارد که اين آيه هم دو بار نازل شده باشد، يک بار در سياق آيات جهاد و يک بار هم مستقلاً مع قطع النظر عمّا قبله و ما بعده. در آيه­ی تطهير مصلحت و ضرورتی بود که در وسط ­آيه بيايد تا بعداً مشکلاتی پيدا نشود، ولی در اينجا چنين ضرورتی وجود ندارد.

تفسير چهارم: تفسير علامه طباطبائی است که می­خواهد بين تفسير سوم و وحدت سياق جمع کند. در اين تفسير برای مردم يک شهر دو نفر وجود دارد؛ يک نفر برای جهاد و يک نفر برای تفقه در دين و اينها وقتی به بلد خود برگشتند و با هم ملاقات کردند نافرين برای آموزش دين به نافرين برای جهاد آموزش می­دهند. اين معنی خوب است ولی اشکال آن اين است که بر خلاف ظاهر قرآن است. ظاهر قرآن اين است که يک نفر است و دو نفر نيست. بعلاوه گاه در عبارت مرحوم علامه اختلاف در مرجع هم پيش می­آيد زيرا ضمير اذا رجعوا را به مجاهدان برمی گرداند و دو ضمير قبلی به نافرين برای تفقه برمی­گردد.

اين احتمال که در نفر برای جهاد پيامبر هم حاضر بوده است و اينها وقتی که به مدينه برمی­گردند به مردم مدينه آموزش می­دهند قابل قبول نيست، زيرا ميدان جهاد محل آموزش نبوده است. از اين تفاسير چهارگانه آن چه به کار ما می­آيد همان تفسير سوم است.

مقدمه­ی ديگری که بايد به آن اشاره کرد اين است که لزوم حذر بعد از انذار از کجا برداشت می­شود؟ يعنی اگر کسی تفقه در دين کرد و انذار کرد، بر چه اساسی مخاطب بايد حذر عملی داشته باشد. لعل وقتی برای غير خدا به کار می­رود، در آن جهل وجود دارد ولی برای خدا که جهل معنی ندارد، لذا می­گويند وقتی برای خداوند لعل به کار می­رود معنايش اين است که آن کار برای خدا محبوبيت دارد، لعلهم يتقون يعنی خدا تقوی را در اين مورد دوست دارد. اين قانون کلی است که لعل برای انشای ترجی است، ولی مبادی می­خواهد. مبادی لعل برای انسان جهل و برای خدا محبوبيت مرجوّ است. پس معلوم می­شود حذر عملی امری محبوب است، اگر چنين شد، می­گوييم يا مقتضی هست يا نيست. اگر مقتضی باشد حذر واجب می­شود و اگر مقتضی نباشد، حذر آن لغو خواهد بود. پس اگر قول اين متفقه منذر مقتضی باشد و به بيان ما اگر قول او حجت باشد، حذر واجب است و اگر مقتضی نباشد، حذر لغو است. نبود مقتضی مانند اين که يک بچه از منبر بالا برود و بگويد ربا حرام است. در اينجا همين که حذر محبوب است نشان می­دهد که مقتضی وجود دارد و قول اين فرد حجت است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo