< فهرست دروس

درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

88/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

همان طور که گفتيم دليل اول قائلين به برائت، آيات داله بر نفی عذاب قبل از بيان است. چهار آيه­ای که روز گذشته خوانده شد داخل در اين بحث است ولی غالباً بر آيه­ی اول تکيه می­کنند. ما کنا و ما کان در قرآن دو نوع استعمال شده است:

ـ گاه برای نفی امکان است:

وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلاً ... ( آل عمران، 145 )

اذن خدا در اينجا کنايه از اراده­ی حق تعالی است. برهان فلسفی هم بر اين موضوع و مضمون آيه روشن است. عالم امکان عالم فقر است.

ـ گاه برای نفی شأن و نفی مقام است:

... وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ ( بقره، 143 )

پس از تغيير قبله در بين مسلمانان شائع شد که اعمال سابق باطل بوده و اين آيه نازل شد که در شأن خداوند نيست که اعمال مؤمنان را از بين ببرد. در اينجا ايمان به معنای عمل به کار رفته است.

در ما نحن فيه، هم ما کُنّا به معنای نفی شأن و مقام است. يعنی در شأن خدا نيست که پيش از ارسال رسال مردم را عقاب کند. با اين آيه استدلال بر برائت کرده­اند. شيخ و آخوند و ميرزای نائينی آن بررسی مورد انتظار را در باره­ی آيه انجام نداده­اند و لذا اشکالهائی به استدلال به آيه کرده­اند.

کيفيت استدلال اين است: در اين آيه، عذاب فرع بر اعزام رسول است ولی رسول مدخليت ندارد و کنايه از اتمام حجت است و فقط طريقيت دارد. در حقيقت استدلال اين است که ما کنا معذبين حتی نتم الحجه و عدم اتمام حجت هم چهار صورت پيدا می کند:

نفرستادن حجت

فرستادن حجت و عدم توفيق او برای بيان احکام

فرستادن حجت و عدم توفيق او برای بيان همه احکام و بيان برخی از آنها

فرستادن حجت و بيان همه احکام از سوی او ولی وجود مانع بين آنها و مردم و دست نيافتن مردم به آنها

 در اين چهار صورت اتمام حجت نشده است. در مانحن فيه شبهات تحريميه از مصاديق قسم چهارم است. با اين بيان و کيفيت استدلال، اين آيه بهترين دليل بر حجيت برائت در شبهات تحريميه و وجوبيه ( تکليفيه ) است ولی در شبهات موضوعيه من بحثی دارم که بعدا خواهم گفت. و به همين خاطر است که خداوند اهلاک قريه را متوقف بر وجود منذر می­کند و می­فرمايد:

وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ ( شعراء، 208 )

همان طور که گفتيم سه بزرگوار بر اين استدلال چهار اشکال کرده­اند که هر چهار تا قابل دفع است. آنها گمان کرده­اند که بعث رسول برای عقاب موضوعيت دارد ولی چنين نيست و آن چه موضوعيت دارد بيان و اتمام حجت بيان است.

اشکال اول: اين آيه مربوط است به عذابهای دنيوی و بحث ما در عذابهای اخروی است. يلاحظ عليه: اين آيه می خواهد سنت خدا را بيان کند که سنت خدائی اين نيست که قبل از بيان عقاب کند. و در اين موضوع، هيچ فرقی بين عذاب دنيوی و اخروی نيست. جواب ديگر اين که اگر عذاب دنيوی بيان بخواهد عذاب اخروی به طريق اول بيان می­خواهد. افعالی که به خدا نسبت داده می­شود، ملغی از زمان است. پس استفاده از فعل ماضی ما کُنّا لطمه­ای وارد نمی­کند.

اشکال دوم: که از آن آخوند است، اين است که آيه مربوط به زمانی است که اصل شريعت بيان نشود که در آنجا خدا نه در دنيا و نه در آخرت عذاب نمی کند ولی بحث ما در جائی است که شريعت بيان شده باشد. دليل ايشان اين است که آيه ناظر به امم پيشين است. مورد آيه محدود و مربوط است به احکام اوليه ولی بحث ما در باره­ی مشتبه الحکم است. يلاحظ عليه: آيه از يک معادله بين عذاب و وابستگی آن به بيان سخن می گويد و اگر اين طور شد ديگر فرقی بين احکام اولي و مشتبه الحکم وجود ندارد و هر دو فرع البيان است. اين اشکال که اخباری می کند که دين هم احکام اولی را گفته و هم مشتبه الحکم را يک اشکال سيال است و در همه­ی استدلالها جاری است.

اشکال سوم: در فرائد اين اشکال در عبارتی بسيار معقد بيان شده است. اشکال اين است که مدعای شما اين است که اگر کسی مشتبه الحکم را مرتکب شد، نه فعلا عقاب دارد و نه مستحق عقاب است. دليل شما نفی فعليت است و مدعای شما نفی استحقاق است. آيه فقط نفی فعليت می­کند. مرحوم شيخ جواب داده است که عند الخصم اين پذيرفته است که اگر آيه نفی فعليت می کند اين فرد مستحق عقوبت هم نيست. آخوند به اين بيان شيخ دو ايراد گرفته است:

ايراد اول اين است که اين استدلال شما برهانی نشد بلکه جدلی شد. نزد اصوليها بين نفی فعليت و نفی استحقاق ملازمه­ای وجود ندارد. شما که مستدل هستيد بايد دليل بياوريد و اقامه­ی برهان کنيد ما که نمی خواهيم دهان خصم را ببنديم.

ايراد دوم اين است که نفی فعليت به معنای نفی استحقاق نيست، حتی در معلوم الحرمه. ممکن است در جائی فعليت عقاب نباشد ولی استحقاق عقاب باشد، مانند اين که اگر کسی مرتکب گناه شد، شايد رحمت خدا شامل حال او شود و شايد مشمول شفاعت اولياء خدا شود. اين فرد فعلا عقاب ندارد ولی استحقاق عقاب را دارد.

و ان ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم و ان ربک لشديد العقاب ( رعد، 6 )

در ما نحن فيه هم، مشتبه الحرام می­تواند محکوم به استحقاق العقاب باشد نه فعليت العقاب و فعلی نبودن عقاب دليل بر عدم استحقاق نيست.

جواب من اين است که:

اولاً ما در مقام بحث کلامی نيستيم بلکه به دنبال مؤمّن هستيم و کاری به فعليت و استحقاق نداريم که يک بحث کلامی است. هدف از استدلال به آيه اثبات عدم استحقاق نيست تا موافق حکم عقل در قبح عقاب بلابيان باشد، بلکه هدف تحصيل مؤمّن برای مرتکب شبهه است خواه مستحق عقاب باشد ولی معفو شده باشد يا مستحق نباشد و ظاهر آيه هم کفيل اثبات اين معناست. حاصل کلام اين که بحث ما يک بحث کلامی دائر مدار استحقاق و عدم استحقاق عقاب نيست، بلکه يک بحث اصولی در باره­ی مؤمّن از عذاب و مجوز ارتکاب شبهه و عدم آن است و آيه هم برای اين منظور وافی به مقصود است.

نکته­ی ديگر اين که چه کسی گفته آيه در مقام نفی استحقاق نيست و فقط در مقام نفی فعليت است؟ به خصوص اگر ما کُنّا معذبين را به معنای نفی امکان تفسير کنيم، آيه هم نفی فعليت است و هم نفی استحقاق و نفی فعليت به دليل نفی استحقاق است. عدل و حکمت الهی ايجاب می کند که تا اتمام حجت نکند کسی را عقوب نکند. اگر شيخ و آخوند و نائينی مانند امام و مرحوم خوئی در آيه دقت می­کردند، اين اشکالات را مطرح نمی­کردند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo