< فهرست دروس

درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی

89/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: النقیصة السهویة و الزیادة العمدیة و السهویة

بحث در مورد انسانی است که ناسی است و سوره را فراموش کرده است. دل جلسه ی قبل گفتیم که این فرض چهار صورت دارد: جائی که دلیل مرکب و جزء هر دو اطلاق دارند. جائی که هیچ یک اطلاق ندارد و جائی که دلیل مرکب اطلاق دارد به خلاف دلیل جزء و صورت آخر عکس آن است.

در موردی که دلیل مرکب اطلاق داشته باشد و دلیل جزء نه یقینا نماز فرد صحیح است زیرا دلیل مرکب می گوید که عمل مرکب محبوب مولی است چه جزء باشد یا نه و دلیل جزء هم اطلاق ندارد تا بگوید که جزء محبوب مولی است و اگر نتوانستی بیاوری نمازت باطل است و باید در هر صورت آن را بیاوری.

بله در سه صورت دیگر مشکل ایجاد می شود و باید برای تصحیح عمل به سراغ امر برویم که اگر بتوانیم برای عمل ناقص (ما عدی المنسی) امر درست کنیم عمل صحیح می شود و الا نه.

در جلسه ی قبل سه راه برای تصحیح امر ذکر کردیم. اکنون به سراغ کلام محقق نائینی و شاگردش می رویم که قائل هستند اگر حدیث رفع را بیاوریم و جزئیت سورة را رفع کنیم دلیل بر این نمی شود که باقی مانده واجب است زیرا حدیث رفع حدیث رفع است نه حدیث وضع. (در جائی که ما عدی المنسی که همان دلیل مرکب است اطلاق دارد و دلیل منسی اطلاق ندارد اگر با حدیث رفع که صورت نسیان را رفع می کند بتوانیم لزوم جزئیت را در صورت نسیان از بین ببریم ما بقی امر دارد ولی در ما بقی صور چون امر ندارد مشکل ایجاد می شود و حدیث رفع هم فقط رفع می کند و دیگر ثابت نمی کند که ما بقی را باید اتیان کرد.)

مرحوم نائینی می فرماید که امر واحدی وجود دارد که بر مرکبی که ده جزء دارد تعلق گرفته است وقتی نسیان امرش ساقط شد، امر واحد متعلق واحد می خواهد و متعلق که برود امر هم که روی مرکب ده جزئی رفته بود از بین می رود.

جواب این است که محقق نائینی تصور کرده است که امر مباشرة و مستقیما روی ده جزء رفته است و در نتیجه اگر یک جزء برود امر مرکب هم از بین می رود ولی ما می گوئیم که امر روی عنوان صلاة رفته است نه روی مرکب و نسبت صلاة به اجزاء از باب اجمال و تفصیل است یعنی عنوان همان وجود اجمالی اجزاء است و اجزاء همان وجود تفصیلی عنوان است و این عنوان مقول به تشکیک است و هم به ده جزء صدق می کند و هم به اقل و یا اکثر از آن زیرا عنوان همان وجود اجمالی است و مقید به صدق عنوان است که این عنوان هم بر تمام اجزاء که کاملا اتیان شوند صدق می کند و هم بر ما عدی المنسی.

به بیان دیگر اگر مولی به اراده ی استعمالیة بگوید اکرم العلماء این امر هم فاسق و هم عادل و همه ی انواع علماء را شامل می شود و اگر بعد از چند ماه بگوید لا تکرم الفساق من العلماء این استثناء موجب نمی شود که عام در باقی مانده حجت نباشد در ما نحن فیه هم مولی به اراده ی استعمالیة از همه خواسته است که ده جزء را بیاورند چه ناسی باشند و چه ذاکر و یا مسافر و حاضر. بعد به دلیل دوم گفته است که ای ناسی از تو سورة را نمی خواهم و هکذا و این موجب نمی شود که عام که همان اقم الصلاة باشد در ما بقی اجزاء حجت نباشد.

التنبیه الثانی: فی الزیادة العمدیة و السهویة

ابتدا باید چند مورد را بررسی کنیم:

اول اینکه آیا زیادی در اجزاء متصور است یا نه (چه زیادی عمدی یا سهوی)

دوم اینکه آنی که اضافه می کنیم آیا باید از جنس نماز باشد یا ممکن است از جنس نماز نباشد مثلا گاه یک رکوع اضافه می شود که از جنس نماز است و گاه دو قدم بر می دارد و به جلو می رود که از جنس نماز نیست.

سوم اینکه آیا قصد در زیاده معتبر است و یا اگر فرد قاصد نباشد و زیاده کند باز هم صدق می کند؟

اما المطلب الاول: آیا می شود در جزء و شرط زیادی را تصور کرد یا نه؟

این اشکال چنین تصور می شود که مثلا فردی سوره ای را در نماز دو بار خوانده است حال آیا این سوره لا بشرط است یا بشرط لا. اگر لا بشرط باشد سوره را ده بار هم اگر کسی بخواند اضافه نیست زیرا لا بشرط یجتمع مع الف شرط و اگر بشرط لا می باشد (یعنی به شرط عدم زیادت) اگز کسی آن را دو بار بخواند دیگر اضافه نکرده است بلکه این از باب نقیصه می باشد. به این معنا که مولی سوره را به قید وحده بودن خواسته است و اگر کسی این را دوبار بخواند صفت وحدت را حذف کرده است و از این رو نقیصه شده است.

محقق خراسانی در کفایه از این اشکال جواب داده گفته است مرکب مقید به عدم زیادی است (بشرط لا) ولی جزء لا بشرط است از این رو اگر خود جزء را حساب کنیم دیگر زیادی در آن متصور نیست زیرا لا بشرط اخذ شده است و اگر ده بار هم اتیان شود باز نماز است و غیر نماز نیست ولی در مرکب عدم الزیادة ماخوذ است و اگر کسی سوره را دو بار بخواند وصف عدم الزیاده را کنار زده است.

یلاحظ علیه: اولا: ما در خود جزء می گوئیم: اینکه می گوئید جزء لا بشرط است و اگر ده بار هم اتیان شود اشکال ندارد معنایش این است که هرگز در جزء نتوانیم زیادی را تصور کنیم و اگر بشرط لا باشد در صورتی که تکرار شود در آن زیاده تبدیل به نقیصه می شود و اشکال بر می گردد و با بیان محقق خراسانی اشکال جواب داده نشد.

ثانیا: در خود جزء هم می شود زیادی را تصور کرد به این گونه که بگوئیم جزء بشرط لا است ولی آن را می توان آن را به دو شکل مطالعه کرد. اگر ذات الجزء را مطالعه کنیم اگر کسی آن را دو بار بیاورد اضافه تحقق یافته است و اگر کسی وصف جزء را در نظر بگیرد (یعنی جزء به وصف عدم تکرار) در این صورت اگر تکرار شود وصف آن حذف شده است و نقیصه می شود. بنابراین با توجه به ذات جزء می توان در آن زیاده را تصور کرد.

ثم ان المحقق الخوئی اجاب بجواب آخر: ایشان گفته اند که ما می گوئیم که جزء لا بشرط است و زیاده را هم تصور می کنیم. به این شکل که سورة به شکل صرف الوجود واجب است و صرف الوجود یتحقق بالفرد الاول و بقیه دیگر به نماز ارتباطی ندارد زیرا فرد سوره را مطابق آنچه مولی خواسته بود اتیان کرد زیرا مولی گفت سوره را بیاور و سوره هم به معنای صرف الوجود است و فرد با اتیان یک سوره آن را تمام و کمال اتیان کرد و از عهده ی تکلیف در آمد.

یلاحظ علیه: این صرف الوجود لا بشرط است یا بشرط لا. اگر لا بشرط باشد در آن زیادی متصور نیست و اگر بشرط لا باشد زیاده در صورت تکرار به نقیصه بر می گردد فعاد الاشکال.

نقول فی حل الاشکال: در مسائل فقهی و اصولی نباید دقت فلسفی را به کار گرفت و اشکالات فوق همه از اینجا ناشی شده است که دقت فلسفی را داخل کرده اند و عرفا اگر کسی سوره را دوبار بخواند می گویند که در نماز چیزی را داخل کرده است. در روایت که آمده است (من زاد فی صلاته ...) مخاطبش عرف عادی است نه خصوص فیلسوفان. دقایق عقلی در معارف و کلام بسیار خوب و لازم است ولی در تعریف لغت و روایات باید به دید مردم و عرف دقیق همانند ابو بصیر، زراه و مجتهدین نگاه کنیم.

تم الکلام فی المطلب الاول و ان شاء الله در جلسه ی بعد ادامه ی مطالبی که در تنبیه دوم به عنوان مقدمه لازم است را بیان می کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo