< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/01/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هل القرعة امارة او اصل و هل هو وظیفة الامام او لا

الامر السادس: هل القرعة امارة او اصل

 فرق اماره با اصل در این است که اماره در ظرف شک است ولی شک را رفع می کند ولی اصل در ظرف شک و با حفظ شک است یعنی هر چند شک داری ولی باید این گونه عمل کنی.

 بحث ما در مورد اصالة الصحة فی فعل الغیر است و اموری را متذکر شدیم و بیشترین بحث ما در مورد این بود که اولا قرعة مخصوص شبهات موضوعیه است و هرگز در شبهات حکمیة جاری نمی شود. در شبهات موضوعیه هم قرعه در جایی جاری می شود که نوعی تنازع و تزاحم در حقوق وجود داشته باشد. بحث به اینجا رسید که آیا قرعه اصلی از اصول عملیه است که فقط برای رفع تحیر مفید می باشد یا اماره است که در صدد این باشد که واقع را به ما نشان دهد. (هر چند ما را از تحیر نیز بیرون می آورد. مانند خبر قول ثقه)

حال قرعه گاه در جایی است که واقع معینی در کار نیست (واقعی که خداوند بداند و ما ندانیم در کار نیست) مانند اینکه قرار است کسی به سفر برود و باید یکی از همسرانش را همراه خود برود. او قرعه می کشد تا یکی را مشخص کند. در اینجا واقع معینی وراء قرعه در کار نیست بلکه با انشاء و انجام قرعه، واقع ایجاد می شود و یکی معین می گردد.

 در این مورد، این مسئله که قرعه اصل است یا اماره سالبه به انتفاء موضوع می باشد زیرا واقعی نیست که قرعه بخواهد اماره و طریق به آن باشد. بنابراین این نزاع در جایی است که واقع معینی وجود داشته باشد و خداوند بدانم و ما ندانیم تا در نتیجه با انجام قرعه بخواهیم به آن دست پیدا کنیم. مثلا موردی است که حر با عبد مشتبه شده است مثلا فردی است که یکی از برده های خود را معینا آزاد کرده است ولی بعد از فوت او نمی دانیم که کدام فرد آزاد شده بود. در اینجا حر با عبد مشتبه شده است.

فنقول: با توجه به روایات، قرعه طریق به واقع است. زیرا در روایات می خوانیم: (ما من قوم فوضوا امرهم الی الله الا خرج سهم المحق) یا (السهم الاصوب) اینها نشان می دهد که آنچه قرعه انجام می دهد علاوه بر رفع تحیر، نشان دادن واقع است.

 البته این اختلاف مبنا در این مسئله ثمره ی فقهی هم دارد که ان شاء الله بعدا به آن اشاره می کنیم.

 تم الکلام فی الامر السادس.

الامر السابع: آیا قرعه وظیفه ی امام معصوم است یا وظیفه ی اعم از او و نائبش است (کما اینکه مرحوم نراقی قائل است) و یا اینکه باید گفت: اگر واقع معینی ندارد وظیفه ی امام علیه السلام نیست ولی اگر واقع معینی دارد ولی ما از آن بی خبر هستیم در این صورت وظیفه ی امام علیه السلام یا نائب اوست.

 قول چهارم که مدعای ما است می گوید: بین امور شخصی و امور قضائی فرق بگذاریم. امور شخصی مانند رفتن به سفر و مردد شدن بین اینکه کدام همسر را همراه ببرد و یا مواردی که امور شخصی نیست ولی در آن تفاهم وجود دارد مانند اینکه زمینی را دو قسمت کردیم و نمی دانیم هر کدام افراد کدام بخش را تصاحب کنند.) و امور قضائی مانند اختلاف بین دو نفر که باید یک قاضی میان دو نفر قضاوت کند.

 صاحب این قول می گوید: در مورد اول هر کس می تواند قرعه بیندازد و لازم نیست برای کارهای شخصی امام یا نائب او را درگیر کار کرد در قرآن هم می خوانیم که یوسف به برادران خود گفت من شما را رها نمی کنم مگر اینکه یکی از شما پیش من باشد. در این مورد روایت می گوید که برادران یعقوب قرعه انداختند و قرعه به نام شمعون افتاد

ان قلت: این مربوط به شرایع سابقه است و نمی توان آن را در شریعت اسلام جاری کرد.

قلنا: ما در این مورد به سیره ی عقلاء تمسک می کنیم زیرا عقلای عالم برای امور شخصیه به سراغ رؤسا و کسانی که صاحب شریعت و یا نائب از طرف او هستند نمی روند.

 مورد دوم هم جریانی است که در صحیح بخاری آمده است که مهاجران از مکه به مدینه آمدند و فقیر بودند. قرار شد که اینها در خانه های انصار جای بگیرند. در این هنگام آنها خودشان قرعه کشیدند و نام عثمان بن مظعون برای خانه ی زنی به نام ام العلاء در آمد. بنابراین در جایی که تفاهم است و یا امر شخصی در کار است دیگر لازم نیست به سراغ امام و نائب او بروند ولی در مورد دوم حتما باید امام یا نائب او قرعه بیندازند. این امر باید به دست مقام رسمی انجام شود تا نتوان در آن خدشه کرد و حکم او برای طرفین الزام آور باشد.

اما قول به اینکه قرعه باید به امر امام علیه السلام یا نائب او باشد

 چهار روایت بر این قول دلالت می کنند.

 وسائل ج 18 باب 13 از ابواب کیفیة الحکم

 ح 14: عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا وَطِئَ رَجُلَانِ أَوْ ثَلَاثَةٌ جَارِيَةً فِي طُهْرٍ وَاحِدٍ فَوَلَدَتْ فَادَّعَوْهُ جَمِيعاً أَقْرَعَ الْوَالِي بَيْنَهُمْ فَمَنْ قُرِعَ كَانَ الْوَلَدُ وَلَدَهُ وَ يَرُدُّ قِيمَةَ الْوَلَدِ عَلَى صَاحِبِ الْجَارِيَةِ زنا در جایی است که زن مملوک نباشد و مورد بالا خلاف شرع است ولی زنا نیست. به هر حال در این روایت تصریح شده است که والی باید قرعه بیندازد.

 وسائل باب 34 از کتاب عتق

 ح 1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ‌ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَرَّارٍ عَنْ يُونُسَ قَالَ فِي رَجُلٍ كَانَ لَهُ عِدَّةُ مَمَالِيكَ فَقَالَ أَيُّكُمْ عَلَّمَنِي آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَهُوَ حُرٌّ فَعَلَّمَهُ وَاحِدٌ مِنْهُمْ ثُمَّ مَاتَ الْمَوْلَى وَ لَمْ يُدْرَ أَيُّهُمُ الَّذِي عَلَّمَهُ أَنَّهُ قَالَ يُسْتَخْرَجُ بِالْقُرْعَةِ قَالَ وَ لَا يَسْتَخْرِجُهُ إِلَّا الْإِمَامُ لِأَنَّ لَهُ عَلَى الْقُرْعَةِ كَلَاماً وَ دُعَاءً لَا يَعْلَمُهُ غَيْرُهُ یونس کتابی نوشته است و در ابتدا آن را از امام معصوم علیه السلام نقل می کند و بعد می فرماید: سئلته و هکذا. بعد که این روایات از هم جدا شد روایات بعدی مضمره شده است.

 در این روایت فردی که چند برده داشت گفت هر کس از شما آیه ای از قرآن به من یاد دهد او را در راه خدا آزاد می کنم یکی از آنها آیه ای به او یاد داد و معلوم نبود که کدام یک بود و مولی هم فوت کرد. در اینجا امام علیه السلام می فرماید که حتما باید امام معصوم قرعه بیندازد.

 بله هرچند قرعه دعای مخصوص دارد ولی این دعا را یک فرد عادی هم می تواند یاد بگیرد از این رو فلسفه ی اینکه حتما باید امام علیه السلام قرعه بیندازد این است که این مسئله مهم است و حتما باید یک مقام رسمی قرعه بیندازد. از این رو این عبارت در روایت از باب حکمت است نه علت.

 وسائل باب 4 از ابواب میراث الخنثی

 ح 3: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ وَ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سُئِلَ عَنْ مَوْلُودٍ لَيْسَ بِذَكَرٍ وَ لَا أُنْثَى لَيْسَ لَهُ إِلَّا دُبُرٌ كَيْفَ يُوَرَّثُ قَالَ يَجْلِسُ الْإِمَامُ وَ يَجْلِسُ عِنْدَهُ نَاسٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَيَدْعُو اللَّهَ وَ تُجَالُ السِّهَامُ عَلَيْهِ عَلَى أَيِّ مِيرَاثٍ (يُوَرَّثُ عَلَى مِيرَاثِ) الذَّكَرِ أَوْ مِيرَاثِ الْأُنْثَى فَأَيُّ ذَلِكَ خَرَجَ عَلَيْهِ وَرَّثَهُ.

 بله موضوع این روایت ممکن است شبهه ی حکمیه باشد بنابر این قول که خنثی یک طبیعت ثالثه است ولی اگر بگوییم خنثی طبیعت ثالثه نیست در این صورت شبهه، موضوعیه می باشد.

 در این روایت هم حکم شده است که امام علیه السلام می نشیند و مردم هم می نشینند و امام قرعه می کشد.

 ان شاء الله فردا به سراغ امر هشتم می رویم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo