< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علوم پیش نیاز برای اجتهاد

 بحث در این است که چه چیزهایی برای اجتهاد به عنوان پیش نیاز احتیاج است. در جلسه ی قبل کلام محقق خراسانی را نقل کردیم و گفتیم: ایشان این بحث را مختصر بیان کرده است.

اولین علمی که مجتهد باید بیاموزد قواعد عربیه است. (صرف، نحو) زیرا کلید اجتهاد کتاب و سنت است و آن هم به زبان عربی است.

دومین علم، علم لغت است. مثلا در قرآن کریم آمده است (فامسحوا برؤوسکم و ارجلکم الی الکعبین) مجتهد باید بداند که (کعب) به چه معنا است آیا به معنای بلندی پشت پا است یا دو استخوانی که در سمت راست و چپ پا می باشد. همچنین باید معنای کلماتی چون (وطن)، (معدن) و (مفازة) و امثال آن را بداند.

 برای فهم لغت باید به کتاب منبع و مادر مراجعه کرد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

کتاب العین نوشته ی خلیل بن احمد فراهی لسان العرب که برای معانی و مفردات کتاب بسیار خوبی است

 کتاب هایی که مخصوص کتاب و سنت است. مانند:

النهایة که کتابی است از اهل سنت مجمع البحرین که کتابی است از شیعه مصباح المنیر

 نکته ی دیگر این است که گاه که به قاموس مراجعه می کنیم می بینیم که برای یک کلمه معانی متعددی ذکر شده است مثلا برای قضاء حدود ده معنا ذکر شده است در حالی که این کلمه یک معنا بیشتر ندارد و بقیة صور و اشتقاق این معنا هستند. در لغت باید ریشه ی اصلی را پیدا کرد. بهترین کتاب برای ریشه یابی، کتاب مقاییس تالیف ابن فارس است که در پنج جلد چاپ شده است. در مقاییس برای قضاء یک معنا بیشتر ذکر نشده است و آن اینکه عرب به هر کار محکم قضا می گوید. بقیه ی معانی به همین معنا بر می گردد. مثلا در قرآن می خوانیم (وَ قَضى‌ رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاه‌) چون پرستش و دوری از شرک چیزی است که اراده ی قاطع خداوند بر آن تحقق یافته است.

علم دیگری که برای مجتهد ضرروی است مسائل و قواعد اصولیه است. علم اصول همچون ابزاری در دست مجتهد است همانطور که منطق ابزار محکمی در دست فیلسوف است.

 البته علم اصول بسیار منتفخ و مبسوط شده است. محقق خراسانی در اوائل اصول یکسری مسائل ادبی را وارد علم اصول کرده است مسائلی چون اقسام وضع، استعمال لفظ واحد در اکثر از معنا و مسائل بسیار دیگر. این مسائل باید حذف شود و به جای آن مسائل دیگری جایگزین شود. مسائلی چون حسن و قبح عقلی که در کتاب فصول هست ولی در کفایه نیست و حال آنکه از مسائل مهم علم اصول است. همچنین است بحث از هفت قاعده ای که اهل سنت حجت می دانند و ما حجت نمی دانیم مانند قیاس، استحسان، سد الذرایع، فتح الذرایع و موارد دیگر. سابقا این مسائل را بحث می کردند مثلا سید مرتضی در الذریعة و شیخ انصاری خدر عُده اینها را بحث کرده اند.

 همچنین بعد از خواندن هر قاعده ی اصولی باید چند فرع فقهی برای تمرین عملی در کنار آن ذکر کنند. همان طور که در علم ریاضیات چنین می کنند که در کنار هر قانون ریاضی چندین مسئله برای حل ذکر می کنند.

 در این صورت است که علم اصول ما از این حالت خشکی در می آید. امروزه علم اصول علم خشکی است. ما کتاب الموجز را بر این اساس نوشته ایم و در آن بعد از هر اصل اصولی فروعات فقهی متعددی را ذکر کرده ایم.

علم دیگر علم الرجال و الدرایة است. علم رجال ما را از ثقه و غیر ثقه آشنا می کند و علم درایه ما را به اقسام حدیث آشنا می سازد و بیان می کند چه حدیثی صحیح است و چه حدیثی ضعیف است.

 آیة الله خویی قائل بود که هر روایتی که مشهور به آن عمل کردند حتی اگر سندش ضعیف باشد می توان به آن عمل کرد و هر روایتی که مشهور به آن عمل نکرده اند حتی اگر سندش قوی باشد نباید به آن عمل کنیم.

نقول: این کلام تام نیست زیرا در فقه حدود پنجاه هزار مسئله داریم و فقط اندکی از آنها مطابق و یا مخالف مشهور است. از این رو ایشان بعدها از این مبنا عدول کردند و کتاب معجم رجال الحدیث را نوشتند.

رجال را به دو شکل می توان پی گیری کرد:

 انسان گاه رجال را به شکل تقلیدی دنبال می کند مثلا می بیند کشی و نجاشی در مورد افراد چه گفته اند و همان را تبعیت می کند. ولی می شود رجال را به شکل اجتهادی مطالعه کرد. این همان رجالی است که مبنایش را مرحوم بروجردی و ملا محمد اردبیلی بنیان نهاده اند و آن اینکه زندگی راوی را مطالعه کنیم و ببینیم تعداد روایاتش چقدر است و یا چقدر استاد و یا شاگرد دارد. از مطالعه ی این امور می شود فهمید که این راوی چقدر در احادیث غور کرده است. اگر یک راوی روایت کمی داشته باشد یک استاد و یا شاگرد داشته باشد علامت این است که او در حدیث کار نکرده است.

آخرین نکته ای که در مورد رجال ذکر می کنیم این است که در حجیت خبر واحد دو قول است. یک قول این است که قول ثقه حجت است و راوی باید ثقه باشد. قول دیگر این است که خبر موثوق الصدور باشد حجت می باشد یعنی خبری که اعتماد داریم خبر از معصوم صادر شده است هرچند راوی اش ضعیف باشد. ما معتقد هستیم که دومی لازم است. به هر حال در هر دو علم رجال لازم است در اولی صغری را نشان می دهد و در دومی ما را به موثوق الصدور بودن راهنمایی می کند.

 علم درایه هم ما را به اقسام خبر راهنمایی می کند. اگر مبنای ما این باشد که خبر موثق حجت است باید بدانیم که خبر موثق چیست. بله اهمیت درایه مانند رجال نیست.

علم دیگری که فقیه باید به آن آشنا باشد علم قرآن است. قرآن حاوی شش هزار و دویست و اندی آیه است. بخشی از این آیات معارف است و بخشی از آن قصص قرآن است که با فقیه کاری ندارد ولی بخشی از آن فقه است. این آیات به دو گونه است بعضی از آیات مستقیما در فقه بحث می کنند مانند (يُوصيكُمُ اللَّهُ في‌ أَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْن‌) ولی آیاتی هم هست که مستقیما در مورد فقه نیست ولی فقیه می تواند از آن بهره برداری کند مانند داستان موسی و شعیب. موسی خسته وارد مدین شد دید بر سر چاه مشغول آب کشیدن هستند و دو دختر در کنار چاه ایستاده اند. او از دخترها پرسید که چرا اینجا ایستاده اند و فهمید آب می خواهند و برایشان آب کشید. شعیب دید دخترها زودتر به خانه آمدند و موضوع را پرسید و آنها جریان را خبر دادند. شعیب به دنبال موسی فرستاد تا مزد او را بدهد. او را که دید فهمید نیکوکار است و به او گفت: ای موسی: (قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‌ أَنْ تَأْجُرَني‌ ثَمانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ ما أُريدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُني‌ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحين‌ * قالَ ذلِكَ بَيْني‌ وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ وَ اللَّهُ عَلى‌ ما نَقُولُ وَكيلٌ) (قصص آیات 27 و 28)فقیه می تواند از این آیات چند نکته استفاده کند یکی اینکه در نکاح دختران تعیین لازم نیست می توان یکی از دختران را عقد ببندند و بعد آن را معین کنند و حال آنکه فقها می گویند اول باید مشخص کنند و بعد عقد او را بخوانند.

 دوم اینکه لازم نیست اول مهریه مشخص شود بلکه می توان عقد را خواند و بعد مهریه را مشخص کرد. در این داستان هم اول عقد بسته شد (قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ) به این شرط که یا هشت سال چوپانی کند و یا ده سال و بعد حضرت موسی یکی را انتخاب کرد.

 بعضی از مشایخ گفته اند که از سوره ی مسد سه چهار تا فرع فقهی استفاده کرده اند.

 متوکل عباسی در مجلسی نشسته بود و یک نفر مسیحی ذمی را آوردند که به زن مسلمانی تجاوز کرده بود و گفتند که چون به قاعده ی ذمی عمل نکرده است باید کشته شود. مسیحی گفت ابتدا به من آبی دهید. آب را که به او دادند شهادتین را جاری کرد و مسلمان شد.

 فقها در محضر متوکل دو دسته شدند جمعی گفتند: اسلام او خوفی است و بی اثر است و جمعی دیگر گفتند که او مسلمان شده است و نباید او را کشت و (الاسلام یجب ما قبله). امام هادی علیه السلام در آن زمان در خانه اش محبوس بود نزد او رفتند و مسئله را از او پرسیدند و حضرت حکم به قتل او کرد. آنها دلیل را از حضرت تقاضا کردند و حضرت این آیه را مرقوم داشت: (فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكينَ) (غافر / 84) یعنی کسانی که مشمول عذاب شدند گفتند به خداوند ایمان می آوریم بعد قرآن می فرماید: (فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا)

علم دیگری که فقیه باید از آنها باخبر باشد احادیث است. فقیه باید نسبت به احادیث احاطه داشته باشد و با آنها مانوس باشد و در هر مسئله تمام روایات را بخواند. اولین کسی که این رسم را در قم پایه گذاری کرد آیة الله بروجردی بود.

علم دیگر معرفة المذاهب الفقهیة است. منظور این نیست که آراء ابو حنیفه و مالک و اینها را بداند. اینها در زمان خودشان مشهور نبودند و بعد معروف شدند. به عنوان نمونه ابو حنیفه در زندان فوت کرد. مراد از مذاهب فقهی آرایی اهل سنتی است که در زمان اهل بیت صاحب نام بودند کسانی مانند اوزاعی، شعبی، نخعی و امثال ایشان. مجتهد باید از آراء ایشان با خبر باشد تا بتواند روایات تقیه را از غیر تقیه تشخیص دهد.

 بهترین کتاب رای شناسائی آراء ائمه ی مذاهب کتاب خلاف شیخ طوسی است و در میان اهل سنت هم کتاب مغنی ابن قدامه.

علم دیگر معرفة الشهرات است. یعنی مجتهد باید شهرت های فتوایی را بشناسد. سابقا در بحث شهرت گفتیم: شهرت سه قسم است: روایی، عملی و فتوایی. شهرت فتوایی یعنی فتوا هست ولی حدیثی بر آن دلالت ندارد. این نوع شهرت ها حجت است. از این شهرت متوجه می شویم که حتما مسئله ی مورد نظر حدیثی داشته است.

 مثلا در کتاب ارث بسیاری از آراء دلیلی در کتاب و سنت ندارد ولی بین فقهاء مشهور است. آیة الله بروجردی می فرماید: نود مسئله در فقه داریم که فتوا مطابق آن هست ولی دلیلی از آن در آیات و روایات نیست.

کار دیگری که فقیه باید انجام دهد عبارت است از ممارسة الفروع. فقیه باید مدتی با فروع ممارست کند تا استاد شود. اگر کسی صد بار آئین رانندگی را بخواند راننده نمی شود. باید کسی بعد از فراگیری اصول، نزد استاد بنشیند تا پیچ و خم رانندگی را بیاموزد.

کار دیگر ممارسة القواعد الفقیه است. مجتهد باید قواعد فقهیه را حفظ کند. متاسفانه قواعد فقهیه مانند علم اصول تدریس نمی شود. مرحوم نراقی کتابی در قواعد فقهیه نوشته به نام العناوین نوشته است و هکذا کتابی که مرحوم بجنوردی نوشته است.

آخرین نکته ممارسة القواعد الریاضیه است و علم هیئت است. فقیه حتما باید ریاضیات را بداند (و لو در سطح کسر متعارف) مثلا تا کسی هندسه را نداند نمی تواند کر را حساب کند و یا تا علم هیئت را نداند نمی تواند وقت و قبله را تعیین کند.

 اذا علمت هذا. اگر این علوم را فرا گرفتیم و می خواهیم استنباط را شروع کنیم باید نکاتی را مطرح کنیم.

نقطه ی آغازین این است که مسئله را که نگاه می کنیم ابتدا آراء علماء را به دست آوریم. مثلا در بررسی این مسئله که آیا حبوه مال ولد اکبر است یا مال همه ی ورثه ابتدا باید آراء علماء را بررسی کنیم. بدین منظور می توان به کتاب خلاف شیخ، مختلف علامه، مفتاح الکرامه و کتبی نظیر اینها مراجعه کرد. بعد باید صور مسئله را ترسیم کنیم. مرحوم سید کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی می فرماید: الاحاطة بصور المسئله نصف الاستنباط. بعد باید به سراغ کتاب و سنت رویم. (البته بعضی در این مقام به سراغ تاسیس اصل می روند و مقتضای قاعده ی اولیه را بررسی می کنند. ولی این در همه ی مسائل لازم نیست.) در مرحله ی بعد باید ادله ی طرفین را از کتاب و سنت استخراج کنیم و بعد درباره ی آنها قضاوت کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo