< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: موضوع علم اصول

بحث در تمایز علوم است و نظریه ی بزرگان را بیان کردیم و اما مختار ما:

تمایز علوم به دو گونه است گاه دو علم اصلا موضوعا با هم فرق دارند مانند علم حساب که موضوعش کم منفصل است و هندسه که موضوعش کم متصل است. در این موارد تمایز آنها با موضوعات است. همچنین است علم گیاه شناسی و علم روان شناسی. اما از طرف دیگر علومی هستند که از یک ریشه آب می خورند مانند علم نحو و صرف که ریشه ی آنها کلمه و کلام است و مانند علم پزشکی و علم فیزیولوژی (وظائف الاعضاء) در این موارد تمایز به وسیله ی محمولات است به این معنا که اگر مجموع محمولات را مطالعه کنیم می بینیم با محمولات علم دیگر فرق دارد. مثلا محمول علم نحو به آخر کلمه عنایت دارد ولی در علم صرف با کل کلمه کار دارد.

تم الکلام فی الجهات الاربع که مربوط به مطلق علوم بود.

 

حال سه جهت دیگر باقی مانده است که مربوط به خصوص علم اصول است:

الجهة الخامسة: ما هو موضوع علم الاصول

قول اول: قدماء می گویند موضوع علم اصول هو الادلة الاربعة است. (گاه اربعة را می گویند و گاه فقط به ذکر الادلة کفایت می کنند)

قول دوم: محقق خراسانی می فرماید: هو الجامع بین موضوعات المسائل. (ایشان دیگر بیان نمی کند که آن جامع، اسمش چیست.)

قول سوم: آیة الله بروجردی می فرماید: موضوع علم اصول الحجة فی الفقه است.

قول چهارم: امام قدس سره می فرماید: نیازی به موضوع نداریم. (ایشان در جهت سابق هم قائل بود که لازم نیست علوم دارای موضوع باشند که ما در آنجا گفتیم این کلام در علوم اعتباری صحیح است ولی در علوم تکوینی صحیح نمی باشد.)

 

اما القول الاول: موضوع علم اصول عبارت است از (الادلة)

شیخ انصاری این قول را در رسائل در بحث حجیت خبر واحد و در بحث استصحاب پذیرفته است. ایشان معتقد است که موضوع همان ادله ی اربعه و یا ادله است.

در اینجا اشکالی وجود دارد که شیخ در مقام جواب آن بر می آید. برای بیان اشکال به یک مقدمه احتیاج است و آن اینکه بین مسائل و مبادی یک علم چه فرقی وجود دارد؟

گاه در وجود موضوع بحث می کنیم که آیا موضوعی وجود دارد یا نه. این از باب بحث در مبادی تصوریه است. (مبادی تصوریه سه مورد است که عبارت است از وجود الموضوع، تعریف الموضوع و غرض از موضوع (یا غرض از علم) بنابراین بحث از وجود موضوع بحث از مبادی علم است نه از مسائل علم.

مسائل علم آن است که در آن وجود موضوع مسلم است و بعد در عوارض بحث می کنیم مثلا در علم نحو می دانیم که موضوع آن کلمه و کلام است و بعد بحث می کنیم که این کلمه و کلام اسم است یا فعل یا حرف و هکذا.

بنابراین مبادی غیر از مسائل است. در مبادی از اینکه موضوع هست یا نه بحث می کنیم ولی در مسائل می دانیم موضوع هست و بعد در حواشی آن بحث می کنیم.

بیان اشکال: حال شیخ قائل است که موضوع علم اصول، الادلة می باشد. به شیخ اشکال شده است که این بحث که خبر واحد حجت است یا نه به این بر می گردد که خبر واحد دلیل هست یا نه. این بحث، بر می گردد به بحث در وجود الموضوع چرا که اگر خبر واحد دلیل باشد موضوع علم اصول می شود و الا نه بنابراین غالب مسائل علم اصول به بحث در مبادی تصوریه بر می گردد و مبادی تصوریه جزء علم نیست.

شیخ انصاری این اشکال را دیده است و در مقام جواب از آن بر می آید و می فرماید: بحث در ثبوت و لا ثبوت است به این معنا که اصل سنت که عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم چیزی است که ثبوت آن قطعی است و کسی در آن شک ندارد منتهی بحث در این است که آیا با گزارش زراه آن سنت قطعیة ثابت می شود یا نه؟

حال که چنین شد می گوییم، بحث از ثبوت و لا ثبوت بحث از مبادی نیست بلکه بحث از عوارض است زیرا سنت، در هر حال قطعی است در مورد اصل سنت بحثی در ثبوت و عدم ثبوت وجود ندارد و فقط در عوارض آن بحث می کنیم که این سنت آیا از طریق خبر واحد ثابت می شود یا نه و سایر مسائل.

اشکال صاحب کفایة به شیخ انصاری: محقق خراسانی می فرماید: اینکه می فرمائید بحث از ثبوت سنت و عدم آن است آیا مراد شما سنت محکیة است یا سنت حاکیة. (سنت محکیة به عنوان نمونه همان کتاب علی علیه السلام و سنت حاکی همان قول زراه و امثال او می باشد.)

اگر مراد شما سنت محکیه باشد یک اشکال به صورت منفصله ی حقیقه بر شما وارد می شود و آن اینکه در این صورت مراد شما از ثبوت، ثبوت واقعی است یا ثبوت تعبدی. (ثبوت واقعی یعنی واقعا کلام پیامبر اکرم (ص) هست یا نه و ثبوت تعبدی یعنی آیا ما باید تعبدا به این سنت حاکی عمل بکنیم یا نه) اگر بحث در ثبوت واقعی باشد یعنی واقعا قول پیامبر اکرم (ص) هست یا نه این همان بحث از مبادی می شود نه بحث از عوارض زیرا بحث به وجود و لا وجود بر می گردد.

اگر هم مراد شما از ثبوت، ثبوت تعبدی باشد این خلف فرض می شود یعنی دیگر بحث از عوارض سنت محکی نیست بلکه از عوارض سنت حاکی است. (ثبوت تعبدی از آثار سنت محکی نیست بلکه از آثار سنت حاکی است یعنی آیا قول زراره می تواند قول پیامبر اکرم (ص) را ثابت کند یا نه.)

هکذا کلمه علی الشق اول و آن اینکه مراد از سنت، سنت محکی باشد.

حال اگر مراد شیخ از سنت، سنت واقعی نباشد بلکه مراد او سنت حاکی باشد، آن اشکال دیگر وارد نیست و بحث از عوارض می باشد. زیرا قول زراره یقینا در وسائل و سایر کتب است و بحث می کنیم آیا این توان را دارد که قول پیامبر اکرم (ص) را ثابت کند یا نه و این بحث از مبادی نیست و بحث از عوارض می شود.

با این حال این اشکال وجود دارد که معظم مسائل بحث علم اصول از آن خارج می شود مثلا بحث می کنیم که امر ظهور در وجوب دارد یا نه. واضح است که این بحث ارتباطی به حاکی ندارد. ما باید کاری کنیم که همه ی مسائل را تحت ادله ی اربعه داخل کنیم. این مسائل نه کتاب است نه سنت و نه اجماع و نه عقل و همه باید از تحت مسائل علم اصول خارج شوند.

یلاحظ علیه: نحن نختار الشق الثانی (مراد سنت حاکی است) و با این وجود می گوئیم که اشکال محقق خراسانی وارد نیست و لازم نمی آید که خیلی از مسائل بحث از حاکی نباشد.

ما می گوییم همه جا بحث از حاکی است مثلا بحث می کنیم که آیا در لغت عرب، امر دلالت بر وجوب دارد یا نه. حال اگر ثابت کردیم که در لغت عرب، امر برای وجوب است این سنت حاکی زبانش عربی است و امر در آن دلالت بر وجوب می کند.

به عبارت دیگر ابتدا یک بحث کلی مطرح می کنیم که آیا در زبان عرب امر دلالت بر وجوب دارد یا نه و بعد که ثابت شود، این قضیه ی کلیة واسطه در ثبوت می شود و سبب می شود بگوییم امری که در حاکی است آن هم دلالت بر وجوب می کند و ما هم گفتیم میزان در مسأله این است که واسطه عروض نداشته باشد ولی اگر واسطه در ثبوت باشد اشکالی به وجود نمی آید.

تم الکلام حول القول الاول.

 

القول الثانی: محقق خراسانی می فرماید: موضوع علم اصول جامع موضوعات مسائل است. مثلا علم اصول اگر صد مسأله داشته باشد، جامع بین آن مسائل همان موضوع علم می باشد. این بیان در نحو و صرف واضح است مثلا مسائل علم نحو عبارت است از اینکه هر فاعلی مرفوع است و هر مفعولی منصوب و هکذا. جامع بین آنها کلمه و کلام است و همان موضوع علم نحو می باشد.

یلاحظ علیه: محقق خراسانی امر چیزی نگفته است. ما انتظار داریم شما موضوع را به ما نشان دهید. اینکه بگویید جامع بین مسائل همان موضوع است، چیز قابل ارائه ای نیست و این سؤال همچنان مطرح است که بالاخره آن جامع چه چیزی است.

البته محقق خراسانی در مواردی از بحث فرار می کند. مثلا در وضع اختلاف است و محقق خراسانی می فرماید: الوضع نحو اختصاص اللفظ بالمعنی. ما در آنجا هم به ایشان می گوییم این عبارت نوعی فرار از بحث است و ما می خواهیم این نحو اختصاص را به شکل واضح درک کنیم.

همچنین ایشان در بحث واجب تخییری می فرماید: نحو من الوجوب و آن را به شکل دقیق توضیح نمی دهد.

 

القول الثالث: محقق بروجردی می فرماید: موضوع علم اصول الحجة فی الفقه است و مسائل که همان عوارض است از تعینات این حجت می باشد یعنی آیا این حجت در خبر واحد تعین می یابد یا نه هکذا آیا در دلالت امر به وجوب و یا در ظواهر تعین می یابد یا نه.

توضیح ذلک: برای توضیح کلام ایشان باید مقدمه ای را بیان کنیم و آن اینکه در علوم تکوینی، عوارض (یعنی مسائل یا همان محمولات) گاه عوارض خارجیه است و گاه عوارض تحلیلیه ی عقلیه.

مثال عوارض خارجیة: جسم یا ساکن است یا متحرک، الجسم اما بارد او حار همه ی اینها بحث از عوارض خارجیه است زیرا در خارج سکون و تحرک و سردی و گرمی وجود دارد.

مثال عوارض تحلیلیة: مثلا در فلسفه می گوییم الوجود اما واجب او ممکن. وجوب و امکان از عوارض تحلیلیة عقلیة است و فیلسوف می نشیند و وجود مطلق را بررسی می کند و می گوید گاه آن وجود مطلق با وجوب تعین می یابد و گاه با امکان. هکذا الممکن اما جوهر او عرض.

تمام محمولات در فن اعلی از عوارض خارجیة نیستند بلکه از عوارض تحلیله ی عقلیة هستند. (البته در فلسفه این بحث مطرح است که وجود خداوند تعین بردار نیست ما در مراحل پائین تر سخن از تعین مطرح می شود.

ان شاء الله در جلسه ی بعد این بحث را ادامه می دهیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo