< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/07/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:وضع در حروف و ثمره ی بحث

سخن در وضع حروف است. محقق خراسانی قائل است که وضع در حروف عام است و موضوع له نیز عام می باشد و در واقع بین معانی حرفیه و اسمیه فرقی نیست.

ما مطابق امام قدس سره قائل هستیم وضع در حروف خاص و موضوع له عام است. برای پیاده کرن این مبنا می گوییم:

سه نوع تصور وجود دارد و هر سه باطل می باشد از این رو باید به سراغ تصور چهارم برویم.

تصور اول: معانی حروف همان معانی اسماء است و موضوع له همان جامع اسمی است (مانند ابتداء)

این نظریه را رد کرد کردیم و گفتیم معانی حروف با اسماء یکی نیست و معنای من با الابتداء فرق دارد.

تصور دوم این است که معانی حروف برای یک معنای اعم وضع شده باشد ولی این جامع اسمی نیست بلکه حرفی می باشد.

این قول را هم کردیم و گفتیم معانی حرفیه نمی تواند جامع باشد زیرا جامع باید از سنخ افرادی باشد که از آنها انتزاع می شود در ما نحن فیه منتزع منه هرگز مستقلا قابل تصور نیست و حال آنکه جامعی که انتزاع کرده اید مستقلا قابل تصور است.

این بر خلاف حیوان ناطق است که جامع مقولی انسان است و ماهیت ذهنیة در آن همان ماهیت خارجیه است ولی در حروف جامعی که در ذهن تصور می شود هرگز با خارج همخوان نیست زیرا در خارج ابتدایی است که قائم به غیر است ولی وقتی در ذهن می آید مفهوم ابتداء و مستقل می شود.

تصور سوم: این که مصادیق خارج موضوع له باشد.

نقول: هرگز نمی توانیم حروف را بر مصادیق خارجیه و بلا توسیط شیء وضع کنیم. زیرا مصادیق در خارج لا متناهی است و نمی توانیم بر آنها چیزی وضع کنیم.

تصور چهارم این است که با وسیله ای به افراد راه پیدا کنیم به این گونه که همان جامع اسمی مانند الابتداء را متصور قرار دهیم نه موضوع له در این صورت وضع عام می شود بعد هنگام وضع، لفظ را بر خود آن وضع نکنیم بلکه بر مصادیق آن وضع کنیم. به تعبیر امام قدس سره از مفهوم ابتدای اسمی به مصادیق خارجیة منتقل شویم.

بنابراین برای اینکه وضع عام باشد، مفهوم ابتداء را تصور می کنیم که عام است ولی موقع وضع کردن بر مفهوم ابتداء چیزی را وضع نمی کنیم بلکه بر مصداق ابتداء در خارج وضع می کنیم. در خارج هم تمام مصادیق ابتداء مصادیق حرفیة هستند و در خارج هرگز ابتدای اسمی نداریم.

تا اینجا طبق مبنای امام قدس سره بود که قائل بود در وضع انتقال کافی است و حکایت لازم نیست به این معنا که بگوییم عام از خاص حکایت کند.

اما مطابق مبنای آقا ضیای عراقی انتقال کافی نیست بلکه باید از لفظ کل استفاده کنیم و بگوییم لفظ من وضع شده است لکل مبتدأ فی الخارج و لکل ما ینطبق علیه مفهوم الابتداء در این صورت می توانیم به خارج اشاره کنیم.

ان قلت:محقق خراسانی می گوییم چگونه موضوع له خاص است و حال آنکه گاه مستعمل فیه عام است. مثلا مولی هنگام امر می گوید: صر من البصره الی الکوفه. در این صورت (من) در کلی به کار رفته است زیرا صیر از بصره کلی است و از هر نقطه در بصره امکان دارد. (بله در مثال صرت من البصره الی الکوفه، کلمه ی من جزئی است زیرا فرد از یک نقطه ی خاص حرکت کرده است ولی در امر به حرکت از بصره (من) کلی است نه جزئی از این رو عبد از هر نقطه از بصره که حرکت کند امر مولی را امتثال کرده است.)

قلت: بصره در نظر مولی جزئی و یک واحد شخصی است. اما اینکه امتثال از هر نقطه از آن کافی است به حکم عقل می باشد به این معنا که عقل، بصره ی جزئی را به چندین محله و خیابان تقسیم می کند و برای هر نقطه یک موضوع له خاص قائل می شود و می گوید از هر نقطه که حرکت کنی کافی است.به عبارت دیگر بصره نیز مانند زید جزئی است ولی دارای اجزاء می باشد.

بعد محقق خراسانی این بحث را مطرح می کند که آیا لحاظ آلیت جزء موضوع له هست یا نه و ما این بحث را مطرح کردیم و گفتیم اصلا لحاظ جزء نیست تا نوبت به این رسد که آیا جزء معنا هست یا نه.

ما هو ثمرة البحث:

ثمره ی اول: این ثمره هنگامی بار می شود که قائل شویم موضوع له در حروف عام می باشد: مثلا مولی می گوید: (اکرم زیدا ان سلمک) در کفایه بحثی مطرح است که بین محقق خراسانی و شیخ انصاری محل اختلاف است. شیخ انصاری قائل است که تمام قیود به ماده بر می گردد از این رو (ان سلمک) به اکرام بر می گردد یعنی اکرام مقید به تسلیم واجب است.

محقق خراسانی قائل است که تمام قیود به هیئت بر می گردد (هیئت افعل) مفهون هیئت همان وجوب است از این رو وجوب اکرام مقید به تسلیم است. (نه خود اکرام)

با این بیان ثمره از این قرار است که اگر موضوع له در معانی حروف (مانند هیئت که خود بخشی از حروف است.) عام باشد در این حال می توانیم وجوب را مقید به تسلیم کنیم ولی اگر مفاد هیئات (حروف) وجوب جزئی است واضح است که آن را نمی توان مقید کرد زیرا جزئی از همان ابتدا دائره اش مضیق است و دیگر نمی توان به آن قیدی زد. بنابراین محقق خراسانی که قائل است که قید به هیئت بر می گردد در صورتی صحیح است که قائل شویم وضع در حروف و مفاد هیئات عام است و موضوع له نیز عام است و الا گر مفاد هیئات عام نباشد دیگر نمی تواند کلام محقق خراسانی را صحیح دانست.

یلاحظ علیه: این نتیجه صحیح نیست و همان گونه که اگر موضوع له در هیئات عام باشد قابل تقیید است اگر خاص هم باشد باز قابل تقیید است. چون جزئی هرچند از نظر افراد قابل تقیید نیست ولی از نظر حالات قابل تقیید است.

توضیح ذلک: کلی از نظر افراد می تواند مقید شود مانند اکرم رقبة مؤمنه. جزئی هم از نظر احوال می تواند مقید شود مانند اکرم زیدا اذا کان معمما.

 

ثمره ی دوم: هکذا در بحث مفهوم گفته شده است که اگر جمله ی شرطیه دارای مفهوم باشد آنی که بحث در آن است بقاء سنخ حکم است نه بقاء شخص حکم. (نزاع در ارتفاع شخص حکم نیست بلکه نزاع در ارتفاع سنخ حکم است مثلا مولی می فرماید: حج ان استطعت. بحث در این است که اگر استطاعت رفع شد و من فقیر شدم باز وجوب هست یا نه. قائلین به مفهوم می گویند اگر استطاعت نیست وجوب هم نیست اما قائلین به عدم مفهوم می گویند: ممکن است استطاعت نباشد ولی وجوب باقی باشد زیرا اگر فرد مزبور بخواهد می تواند به زحمت هم شده عمل حج را انجام دهد و این عمل جانشین استطاعت باشد. یعنی حج با سختی جانشین حج با استطاعت شده باشد.)

حال با رفتن استطاعت قطعا وجوب شخصی که وابسته به استطاعت بود از بین رفته است و قائلین به مفهوم و نافیان آن هر دو این را قبول دارند. بله در سنخ وجوب بحث و اختلاف است یعنی آیا با رفتن استطاعت مطلق وجوب از بین می رود یا اینکه سنخ باقی است و چیزی جانشین استطاعت می شود که وجوب بتواند در قالب آن اتیان شود یا نه.

اذا علمنا هذا نقول: اگر معانی حروف (هیئت) عام باشد این نزاع قابل طرح است زیرا دو وجوب داریم یکی شخصی و یکی کلی اما اگر وضع در آنها خاص باشد یعنی وجوبشان جزئی باشد دیگر سنخی در کار نیست که در مورد آن بحث شود آیا سنخ هست یا نه.

یلاحظ علیه: این ثمره هم باطل است زیرا جزئی هر چند از نظر افراد توسعه ندارد ولی از نظر حالات توسعه دارد. بنابراین حتی اگر وجوب جزئی باشد باز دو حالت دارد یکی از آنها با استطاعت همراه است و دیگری با تسکع (به سختی به حج رفتن) بنابراین وجوب جزئی هم از لحاظ حالات قابل تقیید است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo