< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:حقیت و مجاز

فی الحقیقة و المجا: مشهور گفته اند الحقیقة عبارة عن استعمال اللفظ فی ما وضع له و المجاز عبارة عن استعمال اللفظ فی غیر ما وضع له بعد مجاز را به دو قسمت می کنند اگر وجه استعمال مشابهت باشد به آن استعاره می گویند مانند زید اسد و اگر وجه استعمال، مشابهت نباشد بلکه یکی از علائق بیست و پنج گانه باشد (مانند علاقه ی جزء و کل) به آن مجاز مرسل می گویند. مانند زید عین.

استاد حضرت امام، مرحوم شیخ محمد رضا اصفهانی صاحب کتاب وقایة الاذهان مبنای مزبور را تغییر داده است و مدعی شده است حقیقة و مجاز هر دو از باب استعمال لفظ فی ما وضع له است.

فقط بین این دو یک تفاوت وجود دارد و آن اینکه در حقیقت مصداق جدیدی ارائه نمی شود ولی در مجاز مصداقی جدید ارائه می شود به این معنا که فرد ابتدا ادعای عینیت را در ذهن تصور می کند و بعد از آن خبر می دهد یعنی وقتی می گوید: ان هذا الا ملک کریم یعنی یوسف یک مصداق از ملک است.

دلیل قول ایشان: کسی که مجاز گویی می کند معمولا یکی از این سه غرض را دنبال می کند

    1. یا در مقام مبالغه کردن است: فرد به مجاز روی می آورد تا در زیبایی یا شجاعت و امثال آن مبالغه کند.

مثال اول: در قرآن می خوانیم وقتی یوسف وارد مجلس زنانه شد، زن ها گفتند: ﴿حاش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم﴾[1] یعنی زنها مدعی شدند که حضرت یوسف از مصادیق فرشته است.

مشهور می گویند مراد از آیه این است که یوسف رجل زیبا است. که اگر بنا باشد ملک را در یوسف استعمال کنیم در این هنگام بلاغت از بین می رود ولی اگر نظر شیخ اصفهانی مبالغه کاملا درک می شود زیرا طبق نظر او یوسف فرشته ای زیبا است.

مثال دوم: شاعر می گوید:

لدي أسدٍ شاكي السلاح مقذّفٍ لَهُ لَبدٌ اظفاره لم تُقلّم

یعنی من نزد شیری هستم که سلاح او تیز است و در جنگ ها حمله می کند. گردش دارای یال و کوپال است و چنگال او را نگرفته اند.

شاعر در مقام توصیف قهرمانی است که در ذهن دارد حال اگر اسد را در معنای رجل شجاع به کار ببریم در این حال بلاغتش از بین می رود. ولی اگر مراد همان شیر باشد بلاغت حاصل می شود یعنی شیری که هم سلاحش تیز است و هم حمله می کند و هم یال و کوپال دارد و چنگالش هم به قوت خودش باقی است.

    2. در مقام ایجاد تعجب می باشد:

مردی است معشوقه ای دارد و خود در آفتاب دراز کشیده است بعد معشوقه اش می آید و سایه بر او می افکند. شاعر در توصیف این صحنه می گوید:

قامت تظللنی و من عجب شمس تظللنی من الشمس

در این مثال شمس در معنای زن زیبا به کار رفته است و از این رو شاعر تعجب می کند که چطور خورشید سایه دار شده است. در این مثال تعجب در صورتی رخ می دهد که شمس در معنای حقیقی به کار رود نه در زن زیبا.

    3. در مقام رفع تعجب می باشد:

گفته شده است که اگر لباس کتانی زیر نور مهتاب باشد می پوسد.

لا تعجبوا من بلی غلالته قد زر ازراره علی قمر

یعنی از پیرهن زیرین من که پوسیده است تعجب نکنید. زیرا دکمه های آن را بر قمر بسته اند (زیرا معشوقه ی من قمر است و من شبها در کنار او می خوابم)

حال اگر مطابق نظر مشهور مشی کنیم معنای شعر اینگونه می شود که پوسیده شدن زیرپیراهنی من تعجب نکنید زیرا دکمه های آن را بر زن زیبایی بسته اند. واضح است که بلاغت از بین می رود و رفع تعجب حاصل نمی شود.

اینکه به چند اشکال و جواب اشاره می کنیم:

ان قلت: در حقیقت و مجاز اگر قائل شویم که هر دو استعمال لفظ در ما هو له است پس فرق بین آن دو چه می باشد؟

قلت: در استعمال حقیقت، ادعایی وجود ندارد ولی در مجاز ادعای مصداقیت وجود دارد یعنی مجاز گو در مقام معرفی مصداق جدید می باشد. او ابتدا مصداقیت و عینیت را تصور می کند و بعد آن را معرفی می نماید.

ان قلت: این ادعا آیا منحصر به استعاره است یا اینکه در مجاز مرسل هم جاری است؟ (در استعاره وقتی می گوییم: رایت اسدا فی الحمام این ادعا وجود دارد که مصداق جدیدی از اسد معرفی می شود حال آیا در مجاز مرسل همچنین است یعنی امیر مؤمنان که می فرماید: «کتب الی عینی بالمغرب» آیا او مصداق جدیدی از عین که چشم باشد را معرفی می کند؟

قلت: در مجاز مرسل هم همان ادعا وجود دارد یعنی این فردی که امیر مؤمنان علیه السلام او را به عنوان مراقب فرستاده است هیچ حیثیتی ندارد مگر اینکه چشم باشد یعنی سراپا در حال مراقبت است.

ان قلت: طبق نظر مشهور فرق بین مجاز و کنایه بسیار واضح است زیرا مجاز استعمال لفظ فی غیر ما وضع له است و کنایه از باب استعمال لفظ در ما وضع له است. غایة ما فی الباب ملزوم ذکر شده و لازم اراده شده است مثلا وقتی می گوییم: زید کثیر الرماد (خاکستر منزل زید زیاد است) دلالت بر این دارد که زید سخاوتمند است و مهمانش زیاد می باشد در نتیجه خاکستر منزل او برای پخت غذا زیاد است.

اما مطابق نظر شیخ اصفهانی مجاز همانند کنایه از باب استعمال در ما وضع له می باشد.

قلت:الفرق هو وجود الادعاء فی المجاز و عدمه فی الکنایة

در کنایه ادعایی وجود ندارد بلکه یک چیزی گفته می شود و چیز دیگری اراده می شود مثلا می گویند فلانی دستش بسته است که به این معنا است که او اهل سخاوت نمی باشد در قرآن نیز می خوانیم: ﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِم﴾ ولی در مجاز ادعای جدید وجود دارد.

ان قلت: این ادعای مصداقیت در اسماء اجناس صحیح است (مانند: زید اسد) ولی در اعلام چنین ادعایی معنا ندارد مثلا وقتی به انسان زیبا می گویید: هذا یوسف نمی توانیم چنین ادعایی کنید زیرا یوسف علم است و علم یک مصداق بیشتر ندارد.

قلت: در اعلام هم چنین ادعایی وجود دارد و فرد رد مقام ادعای این است که بگوید آن انسان زیبا همان یوسف می باشد.

همچنین می توان گفت: یوسف و حاتم در این موارد از علمیت در آمده است به این معنا که یوسف به معنای بسیار زیبا و کسی که است که در جمال به مرتبه ی اعلی رسیده است و حاتم به معنای بسیار سخی و کسی است که در سخاوت به مرحله ی اعلی رسیده است.

ان قلت: کلام شیخ اصفهانی کلام تازه ای نیست. این همان ادعایی است که سکاکی حدود هشتصد سال قبل در کتاب مفتاح العلوم گفته است و در متن مطول که تلخیص مفتاح می باشد ذکر شده است.

قلت: سکاکی چنین ادعایی ندارد او می گوید مجاز استعمال لفظ در غیر ما وضع است بالادعاء یعنی فرد ادعا می کند که غیر ما وضع له، مصداق ما وضع له است. ما چنین نمی گوییم بلکه می گوییم ابتدا ادعا وجود دارد و بعد استعمال در ما وضع له می باشد.

به بیان دیگر امام و شیخ اصفهانی می گوید کلمه در ما وضع له به کار رفته است ولی سکاکی می گوید لفظ در غیر ما وضع است و چیزی که مجوز این استعمال است همان ادعا می باشد (ادعای اینکه غیر ما وضع له، مصداق ما وضع له می باشد.) ولی امام و استادش به چنین مجوزی احتیاج ندارند.

با این بیان اضافه می کنیم: در بسیاری از تفاسیر و ترجمه های قرآن به گونه ای ترجمه می شود که بلاغت از بین می رود.

مثلا برادران یوسف نزد یعقوب آمدند و گفتند فرزند تو سرقت کرده است و اگر حرف ما را قبول ندارد، ﴿وَ سْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتي‌ كُنَّا فيها وَ الْعيرَ الَّتي‌ أَقْبَلْنا فيها وَ إِنَّا لَصادِقُونَ﴾[2]

در آن زمان قریه به شهر (مانند شهر مصر) اطلاق می شد بر خلاف زمان ما که به معنای روستا می باشد.

در ترجمه ی آیه گفته اند از اهل قریه سؤال کنید که بلاغتی در آن مشاهده نمی شود بر خلاف اینکه بگوییم مراد آیه این است که به قدری دزدی بنیامین معروف است که در و دیوار هم می دانند که او دزدی کرده است.

مثالی دیگر: هنگامی که علی بن الحسین علیه السلام می خواست حجر را در کعبه استلام کند همه به سبب مهابت امام کنار رفتند. هشام منتظر بود که نوبتش برسد و از دیدن این صحنه عصبانی شد و گفت او کیست؟ فرزدق در جواب گفت:

هذا الذی تعرف البطحاء وطئته و البیت یعرفه و الحل و الحرم

این کسی است که سنگریزه ها محل گام گذاردن او را می دانند و به قدری عظمت دارد که حتی حل و حرم نیز او را می شناسد. (بر خلاف اینکه بعضی در ترجمه گفته اند: یعنی اهل حل و حرم او را می شناسند.)


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo