< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تبادر و جواب اشکالات وارده

بحث در تبادر است. تبادر را معنا کردیم و چند اشکال که بر آن بار شده بود را جواب دادیم. گفتیم در تبادر گاه خود اهل لسان می خواهد معنای تفصیلی یک کلمه را بداند و به تبادر رجوع می کند و گاه غیر اهل لسان می خواهد معنای لفظی را نزد اهل لسان بداند. اشکال دور در مورد غیر اهل لسان منتفی است زیرا در یک طرف علم تفصیلی غیر اهل لسان است و در طرف دیگر علم اجمالی اهل لسان.

اما در جایی که اهل لسان می خواهد با تبادر معنای کلمه ای را متوجه شود اشکال دور واضح تر می شود زیرا علم تفصیلی اهل زبان متوقف بر تبادر است و تبادر هم متوقف بر علم به وضع است. در جواب گفته اند که یک طرف علم تفصیلی وجود دارد و طرف دیگر علم اجمالی.

 

اسئلة و اجوبة:

السؤال الاول: ممکن کسی بگوید این بحث لغو است و تشخیص موضوع له به کار نمی آید زیرا ما در خدمت ظاهر هستیم و ظهور کلمه چه حقیقی باشد و چه مجازی باید اخذ شود.

الجواب: اگر کلام واضح باشد حق با شماست و ما کاری با موضوع له و غیر موضوع له نداریم و همان ظهور برای ما کافی است. ولی اگر کلام مجمل باشد در این حال علم به موضوع له ظهور ساز می باشد. یعنی وقتی موضوع را متوجه شدیم کلام از اجمال بیرون می آید. سؤال مستشکل ناظر به کلمات ظاهر و آشکار است و حال آنکه در مورد کلام مجمل باید موضوع له را تشخیص دهیم تا ظهور ایجاد شود.

 

السؤال الثانی: تبادری که فرد عرب زبان از ضیغم دارد ثابت می کند که در قرن پانزدهم ضیغم به معنای شیر است ولی از کجا متوجه شویم که در عصر پیامبر اکرم (ص) و امام صادق علیه السلام هم به همین معنا بوده است.

الجواب: با اضافه ی اصالة عدم النقل مشکل را حل می کنیم.

اصالة عدم النقل دو گونه است یکی به شکل استصحاب قهقری است به این شکل که در قرن پانزدهم نقل و انتقالی صورت نگرفته است هکذا در دوران قبل تا برسیم به زمان معصوم.

این استصحاب دلیل ندارد زیرا استصحاب در جایی است که یقین در گذشته باشد و آن را به آینده سرایت دهیم نه اینکه یقین حال را به گذشته بکشانیم. روایات استصحاب مربوط به جایی است که یقین سابق را به آینده می کشیم مثلا سابقا یقینا وضو داشتم و الآن شک دارم.

نوع دیگر اصالة عدم النقل این است که بگوییم در عصر رسول خدا (ص) نقلی صورت نگرفته و همان یقین در عدم تغییر را به زمان خود بکشانیم. لازمه ی عقلی تبادر در عصر ما این است که همین معنا که الآن وجود دارد در عصر رسول خدا (ص) هم بوده است.

اشکالی که به این اصل بار می شود این است که این اصل مثبت است زیرا عقل می گوید اگر از زمان رسول خدا (ص) تا حال نقل و انتقالی در معنا رخ نداده است پس ضیغم در زمان ما هم به معنای شیر است.

جواب آن این است که بین اصول عملیة و اصول لفظیة فرق است. لازمه ی عقلی در اصول عملیة حجت نیست ولی در اصول لفظیه ی حجت است چون اصول لفظیة از قبیل امارات است و لازمه ی عقلیه ی آن حجت می باشد.

 

السؤال الثالث: لو شککنا فی ان التبادر منها باللفظ او بواسطة القرینة

فرد عرب زبانی برای فهمیدن تفصیلی معنای ضیغم آن را تلفظ می کند و شیر به ذهنش تبادر می کند. بعد شک می کند که این تبادر از حاق لفظ رخ داده است یا به سبب قرینه بوده است. (همانطور که گفتیم تبادر باید از حاق لفظ باشد نه به سبب قرینه) در این حال آیا می توانیم به اصالة عدم القرینة تمسک کنیم؟

الجواب: محققین می گویند جای اصالة عدم القرینة نیست. زیرا در جایی به این اصل تمسک می کنند که شک در مراد وجود داشته باشد. مثلا مولی فرموده است: جئنی باسد. من نمی دانم مراد او حیوان مفترس است یا مراد او رجل شجاع است. در این حال چون در مراد او شک کردم به اصالة عدم القرینة تمسک می کنم و می گویم مراد او حیوان مفترس است.

اما اگر مراد معلوم باشد ولی کیفیت اراده مجهول باشد مثلا می دانم به نحو حقیقت است یا مجاز در این حال نمی شود به اصالة عدم القرینة تمسک کرد تا ثابت کنیم این تبادر به شکل حقیقت بوده است. زیرا اصالة عدم القرینة اصلی عقلائی است و عقلاء با حقیقت و مجاز سر و کار ندارند. طلاب علوم دینی و علماء ادب با حقیقت و مجاز سر و کار دارند.

 

السؤال الرابع: اینکه شما می گویید اگر از لفظ یک معناتبادر کرد علامت حقیقت است با مبنای قوم می سازد که می گویند: الحقیقة استعمال اللفظ فی ما وضع له و المجاز استعمال اللفظ فی غیر ما وضع له. اگر کسی این تعریف را قبول کند تبادر به کار او می آید زیرا تبادر می گوید لفظ در موضوع له به کار رفته است.

اما طبق مبنای ما که قائل شدیم حقیقت و مجاز هر دو از باب استعمال لفظ در ما وضع له می باشد بنابراین وقتی با تبادر مشخص شد که لفظ در ما وضع له وضع شده است دیگر ثابت نمی شود که این از باب حقیقت است یا مجاز.

الجواب: در اینجا هم اگر معنا را بلا ادعا ثابت کرد از آن حقیقت را می فهمیم و اگر با ادعا ثابت شد مجاز می شود زیرا حقیقت استعمال لفظ در ما وضع له است بلا ادعاء و مجاز استمعال با ادعاء می باشد.

 

السؤال الخامس: المجاز المشهور ایضا متبادر

تبادر علامت حقیقت است و حال آنکه مجاز مشهور هم تبادر می کند. صاحب معالم ادعا می کرد از کلمه ی امر، استحباب تبادر می کند زیرا در روایات آنقدر امر در استحباب استعمال شده است که از آن استحباب به ذهن می آید.. از این رو تبادر اعم از حقیقت و مجاز شده است.

الجواب: ان شاء الله جواب آن را در جلسه ی بعد می گوییم (تا افرادی که در جلسه حضور دارند در یافتن جواب تحقیق کنند و جواب آن در کفایه موجود است.

 

السؤال السادس: دوری که در تبادر هست در شکل اول هم وجود دارد زیرا می گوییم: العالم متغیر و کل متغیر حادث فالعالم حادث. به این بیان که در شکل اول کبرای باید کلی باشد و کلیت آن بستگی به این دارد که بدانیم نتیجه داخل در آن است و به عبارت دیگر باید بدانیم که عالم حادث است تا به شکل کلی بگوییم: کل متغیر حادث.

این اشکال را شیخ ابو الخیر در حمام به شیخ الرئیس مطرح کرد و گفت شما اهل برهان هستید و پنج قیاس دارید. از این میان شعر و مغالطه به کار می آید. جدل هم به درد اسکات دشمن می خورد. خطابه هم دلیل اقناعی است و فقط برهان باقی می ماند. برهان هم اشکال اربعه دارد. منتج بودن سه شق آن بستگی به قیاس شکل اول دارد و آن هم دوری است و باطل می باشد.

شیخ الرئیس جواب داد و گفت تفاوت آن به اجمال و تفصیل است یعنی علم تفصیلی به نتیجه موقوف بر کلیت کبری است و علم به کلیت کبری موقوف بر علم اجمالی بر نتیجه است.

توضیح ذلک: همان طور که ملا هادی سبزواری در منطق می گوید: کل انسان حیوان و کل حیوان حساس فکل انسان حساس. علم تفصیلی بر نتیجه متوقف بر کلیت کبری است. اما کلیت کبری بستگی دارد که بدانیم انسان بما هو حیوان حساس است و ما این را از خارج می دانیم ولی نمی دانیم انسان آیا بما هو انسان حساس است یا نه. بنابراین علم تفصیلی به اینکه کل انسان حساس بستگی به کبری دارد و ما هم از خارج به آن علم داریم و اما علم به کبری بر نتیجه متوقف نیست و علم به نتیجه در ارتکاز ما وجود دارد و بس.

ما برای رفع دور بیان دیگری داریم که ان شاء الله در جلسه ی بعد بیان می کنیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo