< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/11/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:صیغه ی امر

قبل از ورود به بحث اشکالی را که بعضی نسبت به درس دیروز مطرح کردند را بیان می کنیم و آن اینکه محقق خراسانی گفت بعضی معتقدند صیغه ی امر بین چند معنا مشترک لفظی است. بعد محقق خراسانی گفت صیغه ی امر یک معنا بیشتر ندارد و همان انشاء الطلب است و ما بقیه جزء دواعی و اغراض است یعنی گاه داعی برای امر تعجیز است و گاه تمنی و موارد دیگر اینها همه دواعی هستند وجزء موضوع له نمی باشند.

ما به محقق خراسانی دو اشکال وارد کردیم و گفتیم: اولا نباید گفت صیغه ی امر به معنای انشاء الطلب است زیرا محقق خراسانی معتقد است انشاء و اخبار جزء موضوع له نمی باشد. بنابراین باید بگوید الطلب الانشایی تا انشاء معرف باشد.

ثانیا: محقق خراسانی گفت: انشاء الطلب معنای حقیقی صیغه ی امر است و ما بقی معانی مجازی.

ما گفتیم ما بقی یا باید کنایه باید و یا غلط. غلط است چون از نظر ایشان واضع هیئت افعل را بر انشاء الطلب مقیدا بداعی التحریک وضع کرده است. بنابراین بداعی التحریک شرط وضع است از این رو اگر در غیر داعی الطلب استعمال کنیم، این بر خلاف وضع و شرط واضع است و چیزی که بر خلاف آن باشد غلط می شود.

بر این اساس گفتیم که محقق خراسانی نباید این معانی را مجاز بداند زیرا مجاز استعمال لفظ در غیر ما وضع له است و حال آنکه این موارد از باب استعمال لفظ در وضع له می باشد که همان انشاء الطلب می باشد.

اشکال کرده اند که محقق خراسانی قائل است که انشاء الطلب باید به داعی تحریک باشد و اگر این داعی وجود نداشته باشد و برای تحقیر و امثال آن باشد موجب می شود که معنا مجازی شود.

به عبارت دیگر ما وضع له مرکب است از انشاء الطلب و اینکه به داعی تحریک باشد. در آن موارد اگر چه انشاء الطلب وجود دارد ولی داعی تحریک نیست بلکه داوعی دیگری وجود دارد.

در جواب می گوییم: داعی جزء موضوع له نیست بلکه شرط وضع است. به عبارت دیگر موضوع له بسیط است نه مرکب و همان انشاء الطلب می باشد و این انشاء الطلب در همه ی موارد وجود دارد بنابراین آن موارد معنای مجازی نیست بلکه یا غلط است و یا کنایه.

نکته ی دیگری که در مبحث اول اضافه می کنیم این است که معروف در میان علماء اصول این است که هیئت افعل برای انشاء طلب وضع شده است.ما اعتقاد داریم هیئت طلب برای انشاء بعث و برانگیختن وضع شده است

توضیح ذلک: آیة الله بروجردی این نظریه ی را اتخاذ کرده و چنین توضیح می داد گاه انسان برای برانگیختن کسی به جای اینکه به او بگوید: اخرج، با دست او را بیرون می کند. گاه با سر این کار را انجام می دهد. در این موارد بعث، تکوینی است.

گاه با لفظ، بعث را انشاء می کند و می گوید: اخرج، صل و امثال آن. بنابراین همین که با لفظ انجام می شود مانند آن است که در تکوین وجود دارد و ما در تکوین بعث داریم نه اینکه طلبی را انشاء کرده باشیم.

المبحث الثانی: فی دلالة صیغة الامر علی الوجوب

صاحب کفایة به جای عنوان مزبور چنین تعبیر می کند: فی ان الصیغة حقیقة فی الوجوب

کلام محقق خراسانی اشکال دارد و آن این است که در بحث قبلی خواندیم هیئت افعل برای انشاء طلب وضع شده است و از این رو نمی توانیم بگوییم: همان هیئت حقیقت فی الوجوب است. بنابراین ما عنوان را عوض کردیم و از دلالت سخن می گوییم به این معنا در عین حال که می گوییم صیغه ی امر برای انشاء بعث وضع شده است، می گوییم دلالت بر وجوب هم دارد. این دلالت ممکن است تضمنی، التزامی و یا اطلاقی باشد.

ابتدا باید در دو مقام بحث کنیم:

المقام الاول: ما هو معنا الوجوب و ما هو معنا الندب

در بحث دیروز برای وجوب و ندب دو معنا را ذکر کردیم:

التعریف الاول: وجوب طلب الشیء مع المنع من الترک است و ندب طلب الشیء لا مع المنع من الترک.

گفتیم این تحلیل وجوب و ندب است نه تعریف آن دو.

التعریف الثانی: بعضی گفتند وجوب آن است که ترکش عقوبت دارد ولی ندب ترکش عقوبت ندارد.

گفتیم این اثر و نتیجه ی وجوب و ندب است نه تعریف آن.

التعریف الثالث: وجوب، شدت اراده است و ندب همان رخوت اراده. اراده ی انسان به چیزی می خواهد گاه شدید است و گاه ضعیف است. شدت اراده منشأ انتزاع وجوب است و رخوت اراده منشأ انتزاع ندب می باشد. (منشأ انتزاع به معنای این است که از وجوب و ندب از کجا گرفته می شود مثلا فوقیت را از سطح انتزاع می کنیم)

المقام الثانی:من این یستفاد الوجوب

بحث در این مقام در مقام اثبات است یعنی وجوب و ندب را از کجا به دست آوریم. (بحث در مقام قبلی در مقام ثبوت بود یعنی وجوب و ندب چیست)

نقول: در میان عرف اگر مولی هنگام حرف زدن علاوه بر اینکه علو دارد به گونه ای سخن بگوید که استعلاء داشته باشد عرف از آن وجوب می فهمد.

مثلا مدیر اداره به زیردست خود می گوید: این کار را انجام بده.

اگر علو باشد ولی حالت استعلایی نباشد بلکه به صورت خواهش باشد انسان از آن ندب متوجه می شود.

همچنین گاهی از اوقات کیفیت حرف زدن حاکی از وجوب یا ندب می باشد.

همچنین گاه مولی از نون تأکید استفاده می کند که از آن وجوب فهمیده می شود.

البته اینها قرائنی است که می توان موارد دیگری هم به آن اضافه کرد ولی بحث در جایی است که قرینه ای بر وجوب و استحباب نیست و الا اگر قرینه باشد به راحتی می توان وجوب و استحباب را از هم تشخیص داد.

گفته شده است که اگر قرینه ای در کار نباشد می توان از صیغه ی امر وجوب فهمید و برای آن پنج طریق ارائه کرده اند:

الطریق الاول: الدلالة اللفظیة

امر به دلالت لفظیة بر وجوب دلالت می کند.

یلاحظ علیه: این دلالت لفظیة از کجا پدیدار شده است. امر مانند صل یک ماده و یک هیئت دارد. ماده دلالت بر حدث می کند (مانند نماز) و هیئت دلالت بر انشاء بعث دارد (و به قول محقق خراسانی دلالت بر انشاء الطلب می کند) حال وجوب از کجا به وجود می آید.

الطریق الثانی: الانصراف

امر منصرف به وجوب است. انصراف به این معنا است که گاه کلمه ای معنای وسیعی داشته باشد ولی منصرف به معنای خاصی می شود مثلا اگر مولی بگوید برای من آب بیاور این امر منصرف به آب خوردن است نه آب گوگرد و موارد دیگر

یلاحظ علیه: منشأ انصراف یکی از دو چیز است: یا کثرت استعمال در منصرف الیه (مثلا صلاة در احادیث به نماز استعمال شده و استعمال آن در دعا کم است مانند وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ یعنی بعد از گرفتن زکات آنها را دعا کن زیرا دعای تو مایه ی آرامش آنها است) یا کثرت وجود یعنی چون وجودش زیاد است ذهن به سمت آن سوق داده می شود.

در ما نحن فیه هیچ یک از این دو مورد وجود ندارد. نه کثرت استعمال امر در وجوب است (زیرا امر در مستحباب بسیار زیاد استعمال شده است) و نه وجود وجوب بیشتر از مستحب می باشد چرا که وجود مستحبات بسیار بیشتر از واجبات است (حدود ده برابر بیشتر است.)

الطریق الثالث: مقتضی الاطلاق

محقق عراقی این مسیر را انتخاب کرده است و می فرماید:

گاه لازمه ی اطلاق، سعه ی مأمور به می باشد. مثلا مولی می گوید: اعتق رقبة. مقتضای اطلاق و عدم قید این است که هم می توان رقبه ی مؤمنة را آزاد کرد و هم رقبه ی کافرة را.

گاه اطلاق سبب می شود که مصداقی از کلی معین شود و دامنه ی کلی ضیق شود. در صیغه ی امر چنین است یعنی مولی که می فرماید: صل و قید نمی آورد در این حال طلب کلی است و یک فرد آن که وجوب است معین می شود. فرد دیگر که ندب است مورد توجه قرار نمی گیرد.

محقق عراقی برای مورد دوم یک مقدمه ی علمی بیان می کند و آن اینکه اراده در وجوب اراده ای تام است. این اراده قیدی ندارد و حتی تام بودن نیز قید آن نیست بلکه فقط نشانه ی کمال آن است.

اما اراده در مستحب قید دارد یعنی ارادة ناقصة و ضعیفة.

بنابراین وقتی اراده تکمیل شد دیگر قیدی نمی خواهد و این همان اراده در وجوب است ولی در مستحب چون تکمیل نیست احتیاج به قید دارد.

اذا علمت ذلک نقول: مولی که می گوید: صل. اگر اراده ی تام را اراده کند این قید نمی خواهد و مقتضای اطلاق نیز همین اراده ی تامة است. اما اگر اراده ی ناقصة را اراده کرده باشد در این حال باید قید بیاورد و بگوید: صل و ان لم تصل فلا اشکال.

امام قدس سره نسبت به کلام ایشان اشکالی دارد که ان شاء الله فردا مطرح می کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo