< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

90/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:دلالت امر بر فور یا تراخی

گفتیم امر نه دلالت بر فور دارد و نه دلالت بر تراخی. بعد گفتیم لازمه ی اطلاق امر فور است یعنی باید سریع مأمور به را اتیان کرد و نباید آن را به تأخیر انداخت.

ادلة القائلین بدلالة الامر علی الفوریة: دلیل ایشان گاه داخلی است یعنی از خود صیغه فوریت را استفاده می کنند و گاه دلیل ایشان خارجی است (خارج از مفاد صیغه)

اما دلیل داخلی: مرحوم آیة الله حائری در اواخر عمر قائل شده بود امر دلالت بر فوریت می کند. ایشان در کتاب صلاة در بحث المواسعة و المضایقة که بحث می کند نماز قضا را آیا باید فورا خوانده (المضایقة) یا نه (المواسعة) می فرماید:

اولا: امر مولی علت تحریک است و امر او به قضا علت تحریک عبد به سمت خواندن نماز قضا است.

ثانیا: باید توجه داشت که در علل تکوینیة معلول از علت جدا نمی شود و هر جا آتش باشد حرارت هم وجود دارد و امکان ندارد علت باشد و بعد از یک ساعت حرارت ایجاد شود.

بنابراین مقتضای قیاس علل تشریعی به علل تکوینی این است که اگر در تکوین واسطه و تأخیری وجود ندارد در علل تشریعی هم باید تحریک بلافاصله باشد.

یلاحظ علیه: قیاس علل تشریعی به علل تکوینی مع الفارق است زیرا علل تکوینی اَحَدیّ التعلق است یعنی فقط یک قسم است و آن اینکه هر جا علت تکوینی باشد معلول هم بلافاصله محقق است.

ولی علل تشریعی بر سه قسم می باشد:

گاه امر هست و مقید به فور می باشد.

گاه امر هست ولی مقید به تراخی است.

گاه نه مقید به فور است و نه تراخی. مانند قضای دین که من به کسی بدهکارم و وقتی هم برای ادای آن تعیین نشده است.

بنابراین اگر قیاس تکوین به تشریع را قبول داشته باشیم در این مورد به هیچ وجه نمی شود علل تشریعی را به علل تکوینی قیاس کرد زیرا علل تشریعی سه قسم است ولی علل تکوینی یک قسم.

اما دلیل خارجی:از دو آیه فوریت را می توان استفاده کرد:

آیه ی اول: ﴿وَ سارِعُوا إِلى‌ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقينَ﴾[1] در این آیه مغفرت، فعل خدا است و ما نمی توانیم به سوی فعل خدا سرعت بگیریم بنابراین در اینجا سرعت به سوی اسباب مغفرت مراد است و یکی از آن اسباب عمل به واجبات است. بنابراین باید به سوی انجام واجبات سرعت گرفت و این همان فور است. (بله در بعضی موارد مانند نماز یومیة دلیل خاص داریم که وقت وسعت دارد.)

یلاحظ علیه: ظاهرا مراد از اسباب مغفرت واجبات نیست بلکه توبه می باشد. دلیل ما بر این مطلب آیه ی دیگر است: ﴿وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّه﴾[2] بنابراین مراد از مغفرت همان توبه است. بنابراین هر چند مطابق آیه ی استدلال شده توبه باید سریع انجام شود ولی این ثابت نمی کند که همه ی واجبات را باید فورا انجام داد زیرا سبب مغفرت فقط توبه است نه همه ی واجبات.

آیه ی دوم: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ﴾[3]
مراد از خیرات همان واجبات است که باید نسبت به آن پیشتاز بود و در انجام آن سبقت گرفت و فورا انجام داد.

یلاحظ علیه: دقت در مفردات آیه استدلال مزبور را نقض می کند. اگر خداوند می فرمود: فسارعوا الی الخیرات ممکن بود استدلال را قبول کنیم ولی خداوند می فرماید: ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ﴾ استباقه در جایی به کار برده می شود که در آنجا برد و باخت در کار باشد. در مسابقه یکی برنده و دیگری بازنده می شود.

اگر سارعوا بود تمامی انسان ها به صورت قضیه ی حقیقیة تنهایی مخاطب آیه بودند ولی در استبقوا چنین نیست بلکه مخاطب آن دو طائفه هستند که هر کدام می خواهد برنده شود. بنابراین این خطاب، مربوط به کل فرد فرد نیست.

در سوره ی یوسف هم در جریان یوسف و زلیخا می خوانیم: ﴿وَ اسْتَبَقَا الْبابَ﴾[4]

دیگر اینکه: این اوامر ارشادی است نه مولوی. اوامر ارشادی تابع مرشد الیه است. اگر مرشد الیه فوری باشد آن امر هم فوری می شود و اگر تراخی باشد آن هم تراخی است و اگر دلالت بر هیچ کدام نداشته باشد امر ارشادی هم دلالت بر هیچ کدام ندارد.

مثلا خداوند در امر ارشادی دیگر در قرآن می فرماید: ﴿اطیعوا الله و اطیعوا الرسول﴾ اگر امر خدا و رسول فوری باشد اطاعت از آن هم فوری است و اگر تراخی باشد تراخی و هکذا.

 

تتمة: لو قلنا بان الامر یدل علی الفور و عبد معصیت کرد و فورا امتثال نکرد آیا بعدا قضا واجب است یا نه؟

صاحب کفایة این گونه تعبیر می کند که اگر امر دلالت بر فوریت می کند آیا باید فورا ففورا در اولین وقت بعدی بیاورد یا اینکه دیگر لازم نیست بیاورد و کار از کار گذشته است.

البته مخفی نیست که این بحث مطابق قاعده است و منهای دلالت روایات بحث می کنیم:

صاحب کفایة می فرماید: «المسئلة مبنیة تعدد المطلوب و وحدة المطلوب»

یعنی اگر بگوییم: نماز در وقت یک مطلوب واحد است در این حال وقتی آن را در وقت نیاوردیم دیگر مطلوبی در کار نیست و چیزی باقی نمی ماند تا بعدا آن را بیاوریم. مثلا اگر کسی فرد غریق را فورا نجات ندهد و فرد بمیرد در این حال دیگر مطلوبی باقی نیست. ولی اگر بگوییم نماز از باب تعدد مطلوب است یعنی نماز خودش یک مطلوب و در وقت خواندن مطلوب دیگر است در این حال اگر مطلوب اول که در وقت خواندن است از بین برود مطلوب دیگر که خود نماز است باقی می ماند و باید آن را بعدا اتیان کرد.

وحدت و تعدد مطلوب را استصحاب متوجه می شویم. یعنی می گوییم: نماز در وقت واجب بود و الآن که وقت گذشته است اگر بتوانیم استصحاب را جاری کنیم نتیجه تعدد مطلوب می شود. استصحاب هنگامی جاری است که وقت قید نباشد و به عبارت دیگر نماز در وقت همان نماز خارج از وقت باشد و قضیه ی متیقنه با مشکوکه یکی باشد.

اما اگر استصحاب را جاری ندانستیم و بگوییم عرفا موضوع باقی نیست و وقت برای نماز قید است و الصلاة فی وقته غیر از نماز در خارج وقت است در این حال استصحاب جاری نیست و برائت از قضا جاری می شود. (وحدت مطلوب)

(قضاوت در اینجا استصحاب جاری است یا نه را به مبحث استصحاب موکول می کنیم)


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo