< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:کدام مقدمه واجب می باشد؟

بحث در الامر السادس در این است که ما هو الواجب من المقدمة در جلسه ی قبل سه قول را خواندیم و بررسی نمودیم. اکنون به بیان قول چهارم می پردازیم.

القول الرابع: شیخ انصاری در مطارح الانظار که تقریرات درس اوست که توسط کلانتر نوشته شده است قائل است مقدمه ای واجب است که نظر در آن توصل و رسیدن به ذی المقدمة باشد.

این کلام را به چند وجه تفسیر کرده اند:

وجه اول: قصد توصل قید واجب نیست. واجب ذات مقدمة بما هی مقدة است یعنی واجب همان نصب سلّم است نه نصب سلم به قصد توصل. قصد توصل فقط شرط حصول الامتثال می شود یعنی امتثال امر غیری هنگامی حاصل می شود که فرد قصد توصل کند. (فقصد التوصل لیس قیدا للواجب بل هو شرط لحصول الامتثال)

امام قدس سره تا حدی این نظر را می پذیرد:

یلاحظ علیه:ظاهرا این نظر تکراری است یعنی اگر فرد قصد امر غیری کند این کار او را از قصد توصل بی نیاز می کند. اگر کسی امر وضو را قصد کند دیگر نیازی به قصد توصل به ذی المقدمة ندارد. همچنین اگر کسی توصل را قصد کند دیگر نیازی به قصد امر غیری ندارد. بنابراین اگر در حصول امتثال اگر علاوه بر قصد الامر قصد توصل هم لازم باشد این موجب لغویت می شود. یکی از آن دو کافی است.

وجه دوم:

محقق نائینی می فرماید: من از استادم مرحوم آیة الله سید محمد فشارکی شنیدم که می فرمود: مراد شیخ این است که اگر بخواهیم حرمت مقدمه ی حرامی که با واجب مزاحم است از بین برود باید قصد توصل در کار باشد. مثلا انسانی در حوض عمیقی در حال غرق شدن است و مسیری که به آن حوض منتهی می شود غصبی است در این حال اگر بخواهم کاری کنم که رفتن من در آن مسیر حلال باشد این در صورتی محقق می شود که قصد توصل (برای انقاذ) در من ایجاد شود و الا اگر قصد من انقاذ نباشد رفتن من در آن مسیر حرام خواهد بود.

تفسیر فی نفسه خوب است ولی با تمام عبارات شیخ هماهنگ نیست و فقط در بعضی از مثال ها مانند مثالی که زدیم سازگار است ولی در بعضی از مثال ها سازگار نیست. مثلا الآن ساعت نه و نیم است و دو رکعت نماز واجب هم از من فوت شده است و وقت ظهر هم هنوز وارد نشده است. شیخ انصاری می فرماید: اگر وضو بگیرم به قصد توصل برای خواندن صلاة فائته وضویم درست است و الا اگر قصد توصل نباشد و فرد وضو بگیرد نه تنها نمی تواند نماز فوت شده را با آن وضو بخواند حتی بعد از دخول وقت هم نمی تواند نماز واجب خود را بخواند.

وجه سوم: قصد توصل جزء الموضوع نیست و موضع همان مقدمة بما هو مقدمة است ولی اگر بخواهد مقدمة در خارج متصف به وجوب شود حتما باید با قصد توصل همراه باشد.

به عبارت دیگر مطلق مقدمة واجب است ولی اگر مصداق مقدمة در خارج بخواهد موصوف به وجوب بشود حتما باید با قصد توصل همراه باشد.

مثال این تفسیر همان مثال صلاة فائتة است که فرد اگر می خواهد با وضو نماز فوت شده را بخواند هنگامی می تواند که قصد توصل کند. در این حال مقدمه واجب می شود و با آن می توان غایاتی که مترتب بر وضو است را انجام دهد.

ثم ان المحقق الخراسانی اورد علی هذا التفسیر الاخیر: محقق خراسانی در کفایة حدود یک صفحه بر تفسیر سوم اشکال می کند.

ایشان می فرماید: مطابق مبنای شیخ، متعلق وجوب، ذات مقدمة بما هی مقدمة است و در آن قید و بندی وجود ندارد حال چرا می گویید که اگر بخواهد صفت وجوب به خود بگیرد باید در آن قصد توصل وجود داشته باشد. اگر من مأمور هستم متعلق وجوب را بیاورم و آن را هم آورده ام همان، متصف به صفت وجوب می شود و دیگر نباید احتیاجی به قصد توصل باشد.

حتی در مسأله ی اجتیاز از مسیر غصبی اگر من متلفت نباشم که اجتیاز مقدمه ی انقاذ است و یا حتی اگر ملتفت باشم ولی نظرم نجات دادن غریق نباشد در هر دو صورت این اجتیاز واجب است و من هم آن را انجام داده ام. بله در این حال تجری کرده ام ولی اگر به قدری صبر کنم تا ذی المقدمة که همان انقاذ است از من فوت شود در این حال مرتکب فعل حرامی شده ام.

نقول: ما چون مقدمه ی موصلة را قبول داریم بررسی کلام محقق خراسانی را به آن بحث موکول می کنیم.

ثم ان المحقق الاصفهانی ایّد مقالة الشیخ: ایشان تفسیر سوم را تأیید کرده است و آن را با دو مقدمه بیان می کند:

مقدمه ی اول: الجهات التعلیلیة فی الاحکام العقلیة جهات تقییدیة

این یک قاعده ی فلسفی است و آن اینکه علل در احکام عقلیة هر چند به ظاهر علت است ولی در واقع موضوع می باشد.مثلا دروغ قبیح است لکونه مضرا. از این عبارت استفاده می شود که مضر در عین حالی که علت است موضوع هم هست. یعنی مضر بودن حرام است و کذب از مصادیق مضر بودن می باشد.

بنابراین مقدمه مانند نصب سلم واجب است چون انسان با آن به مقصود که ذی المقدمة است می رسد.بنابراین علت که همان ایصال است خود جهت تقییدیة دارد یعنی موضوع است. بنابراین ما هو الواجب فی الواقع هو التوصل و مقدمة هم مصداقی برای توصل است.

مقدمه ی دوم: احکام همواره روی مصادیقی می رود که اختیارا از انسان سر زند. بنابراین مقدمه ای واجب است که فعل اختیاری انسان باشد. مثلا برای نماز باید لباس را آب بکشم. اگر خودم این کار را انجام دهم این می تواند مصداق واجب باشد ولی اگر بادی لباس نجس را در کر بیندازد هرچند با آن لباس می توانم نماز بخوانم وsلی دیگر این تطهیر مصداق واجب نمی باشد زیرا من با اختیار آن را انجام نداده ام.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo