< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

91/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:وجوب مقدمه ی واجب

آنچه در بحث های پیشین مطرح کردیم هم از باب تقویت ذهن و رسیده به اصل مطلب بود که آیا مقدمه ی واجب، واجب است یا نه.

قبل از آن مطلبی را یادآور می شویم و آن اینکه مورد نزاع در وجوب مقدمة کدام وجوب می باشد؟

ههنا احتمالات:

احتمال اول: مراد از وجوب مقدمة وجوب عقلی است. یعنی وجوب مقدمة برای رفع احالة و محال بودن است زیرا اگر مقدمة عقلا واجب نباشد نمی توان ذی المقدمة را انجام داد. این نوع وجوب از مسلمات است و محل بحث نمی باشد. حتی بچه هم می داند که اگر بخواهد بالای پشت بام رود باید از طریق نردبان رود.

احتمال دوم: وجوب مقدمة وجوب شرعی عرضی است.

گاهی از اوقات اسناد حقیقی مانند جری الماء و گاهی مجازی می باشد مانند جری المیزاب. در هر حال یک جریان بیشتر نیست ولی نسبت همان جریان به آب حقیقی است و نسبت به ناودان مجازی می باشد. در ما نحن فیه هم یک وجوب بیشتر نیست که همان اقیموا الصلاة است. اگر این وجوب به ذی المقدمة که صلاة نسبت داده شود می شود نسبت حقیقی و ذاتی و همان وجوب را اگر به وضو که مقدمة است نسبت دهیم می شود وجوب عرض و مجازی.

این وجوب هم جای بحث نیست زیرا این یک نوع بحث ادبی است و جایی در اصول ندارد.

احتمال سوم: وجوب مقدمه عبارت است از الوجوب المولوی الغیری الاستقلالی است.

یعنی مولی که ذی المقدمة را واجب کرده است حتما باید مقدمه را واجب کند به گونه ای که وجوب آن مولوی باشد (ارشادی نباشد)، غیری باشد (نفسی نباشد) و استقلالی باشد (یعنی تبعی نباشد).

محقق خراسانی می فرماید: این هم محل بحث نیست زیرا این در صورتی است که مولی به مقدمة توجه کند. چه بسا مولی از مقدمة غافل باشد و در نتیجه خطاب استقلالی وجود نداشته باشد.

احتمال چهارم: وجوب مقدمه وجوب مولوی، غیری است اگر مولی به آن متلفت شود.

یعنی اگر مولی به مقدمه متلفت شود آن را به شکل مولوی و غیری واجب می کند ولی اگر ملتفت نشود و توجه استقلالی نداشته باشد در ضمیر مولی وجوب مقدمة به شکل ناخودآگاه وجود دارد.

این محل کلام است به این گونه که آیا اگر مولی به مقدمه ملتفت شود آن را به طور مستقل واجب می کند یا نه؟

 

ادلة القول بوجوب المقدمة: ما استدل به ابو الحسین البصری

(در کفایة ابو الحسن نوشته شده است که اشتباه می باشد. ابو الحسین بصری متوفای 436 هجری قمری مولف کتاب المعتمد فی اصول الفقه می باشد. فخر رازی کتاب المحصول را بر اساس کتاب او نگاشته است. دلیلی که ایشان مطرح می کند در کفایة، معالم، قوانین و سایر کتب ذکر شده است. نام او را نباید با ابو الحسن بصری که امام الاشاعرة است اشتباه گرفت. او متولد 260 و متوفای 324 می باشد. او امام الکلام است ولی ابو الحسین البصری امام فقه و اصول می باشد. این دو غیر از حسن بصری هستند. حسن بصری متوفای 89 است و از تابعین می باشد و در عصر امام باقر و امام صادق علیهم السلام بوده و هم فقیه بوده است و هم کلامی. این سه غیر از ابو موسای اشعری هستند که از صحابه است و متوفای 44 می باشد.)

اذا علمت هذا فاعلم که ابو الحسین بصری چنین استدلال می کند و عبارت او را از کتاب معالم نقل می کنیم: لو لم تجب المقدمة لجاز ترکها و حینئذ فان بقی الواجب علی وجوبه لزم التکلیف بما لا یطاق و الا خرج الواجب عن کونه واجبا مطلقا.

این استدلال مولف از قیاس اقترانی شرطی می باشد. (در منطق آمده است که قیاس گاه اقترانی است و قیاس اقترانی نیز گاه شرطیه است و گاه حملیة)

همچنین از قیاس استثنایی تألیف یافته است که ابو الحسین آن را نیاورده است و آن اینکه بعدش بگوید: لکن التالیین باطلان فالمقدم مثله.

نقول: در این استدلال دو بخش را باید تجزیه تحلیل کنیم:

اما الاول: فی قوله (لجاز ترکها) ایشان می فرماید: اگر مقدمه واجب نباشد ترکش جایز است. مراد ایشان از ترک چیست؟ آیا مراد ایشان جواز ترک است یا نفس ترک می باشد.

اگر مراد جواز ترک باشد شرعا می گوییم: ممکن است ترک چیزی شرعا جایز باشد ولی من وقتی به عقل مراجعه می کنم چاره ای از اتیان مقدمة نداشته باشم.

همچنین ممکن است شیئی واجب نباشد ولی هیچ یک از احکام اربعه ی دیگر را دارا نباشد از این رو این گونه نیست که عدم وجوب ملازم با جواز ترک باشد.

در این حال دیگر ما بقی استدلال از کار می افتد زیرا نه تکلیف به محال می شود و نه لازم است که واجب از واجب بودنش خارج شود.

بله اگر مراد از جواز ترک، نفس ترک باشد در این صورت ما بقی استدلال صحیح می باشد.

اما از آنجا که همان معنای اول مراد مستدل بوده است پس استدلال ایشان از کار می افتد زیرا مراد ایشان جواز ترک است شرعا.

اما الثانی: فی قوله (و حینئذ)

مراد از این عبارت آیا حین جواز الترک است یا اینکه مراد خود ترک است.

اگر مراد حین جواز الترک باشد استدلال باطل می شود زیرا با ترک مقدمة ذی المقدمة با عصیان ساقط می شود و دیگر نوبت به تکلیف به محال یا خروج واجب عن کونه واجبا مطلقا نمی رسد. و اگر مراد دومی باشد می توان قائل به صحت استدلال شد.

اشکال سوم: همچنین اینکه ایشان می فرماید: اگر ذی المقدمة واجب باشد حتما باید مقدمه اش هم واجب باشد صحیح نیست زیرا در شرع گاه بین دو تا متلازمین یکی واجب است ولی دیگر واجب نیست. مثلا وارد مسجد می شوم و می بینیم مسجد نجس است در

این حال وجوب ازاله ملازم با ترک الصلاة است و حال آنکه ازاله واجب است ولی ترک الصلاة واجب نیست. (بله ترک الصلاة دیگر نمی تواند حرام باشد.)

الدلیل الثانی للمحقق الخراسانی: ایشان در وجوب مقدمه به سراغ وجدان می رود نه برهان و می فرماید: اگر کسی وجدانا به غلامش بگوید: اشتر اللحم و بداند که خریدن لحم لازم دارد که فرد به عنوان مقدمه وارد بازار شود در این حال دو امر می کند و می گوید: ادخل السوق و اشتر اللحم. (یک امر برای مقدمة و امر دیگری برای ذی المقدمة)

یلاحظ علیه: این کلام صحیح است ولی ادخل السوق امر مولوی نیست بلکه ارشادی می باشد. از این رو اگر عبد بهترین گوشت را در غیر بازار پیدا کرد و خرید، غرض مولی حاصل می شود و حتی از او استقبال می کند و از طرف دیگر اگر عبد عصیان کند دو بار عقاب نمی شود.

الدلیل الثالث: محقق نائینی در مقام استدلال می فرماید: ان وزان الارادة التشریعیة کوزان الارادة التکوینیة

اراده ی تکوینی اراده ی خود انسان است و اراده ی تشریعی اراده ای است که فرد نسبت به عمل فرد دیگری انجام می دهد.

همانطور که فرد اگر اراده ی تکوینی به بالا رفتن بر پشت بام داشته باشد از نردبان استفاده می کند. در اراده ی تکوینی انسان دو اراده دارد که یکی به مقدمه و دیگری به ذی المقدمة تعلق گرفته است.

در اراده ی تشریعی (اراده ی قانونی) هم همین دو اراده راه دارد و وقتی مولی به عبد می گوید: بالای پشت بام برو در واقع دو اراده کرده است که یکی به نصب سلم و دیگری به صعود علی السطح تعلق گرفته است.

ان شاء الله جواب آن را در جلسه ی بعد ذکر می کنیم.

بحث اخلاقی: امیر مؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل‌»[1] انسان ها بر دو گونه اند. انسانهایی هستند که قائد و رهبر او عقل و شرع می باشد. او اهل نجات است. ولی گاه رهبر انسان هوی و هوس می باشد.

اگر کسی از روی حساب و کتاب زندگی کند رهبر او عقل و شرع می باشد ولی گاه انسان به شکل بی حساب و کتاب زندگی می کند که قائد او نفس او می باشد. در دوران جوانی، هوی و هوس بر عقل غلبه می کند و در دوران پیری هوی و هوس بر عقل غلبه دارد.

امیر مؤمنان علیه السلام دو عامل را مایه ی خوف شمرده است که اولین آنها تبعیت از هوی است یعنی انسان نسنجیده به دنبال کاری رود. هر نوع کاری که انسان دارد، از تجارت گرفته، تا ازدواج و موارد دیگر اگر به صورت بی حساب باشد این از باب اتباع هوی می باشد. ازدواج های دانشگاهی، خیابانی، از طریق آشنایی در پارکها و غیره همه از این رو نوع می باشد و چه بسا به طلاق می انجامد. اینکه می گویند: چهل و هشت درصد ازدواج ها به طلاق می انجامد به سبب این است که سنت بر این بود که پسران برای ازدواج به دنبال دختران می رفتند و اکنون بر عکس شده است.

هنگام انعقاد نطفه، اسپرم مرد به سراغ تخمک زن می رود. معلوم می شود که ذکر باید دنبال انثی باشد نه بر عکس.

ان شاء الله بحث طول امل را در جلسه ی دیگری مطرح می کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo