< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/02/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تقسیمات ماهیت

یکی از آفات اصول ما این است که مطالب فلسفی را به صورت ناقص وارد آن کرده اند. دیگر اینکه تطبیقات فقهی آن کم است.

دیروز اجمالا به مطالب کفایه اشاره کردیم و حاصل کلام ایشان دو چیز است:

او معتقد است اسماء اجناس بر ماهیت مهمله وضع شده است نه بر ماهیت منتشره (زیرا در این صورت دیگر قابل تطبیق بر زید نخواهد بود زیرا در زید انتشار نیست) و نه بر لا بشرط قسمی (که چیزی است که در آن عدم لحاظ و بی قیدی قید شده باشد. این قسم، چون این امری است ذهنی و قابل انطباق بر خارج نیست.)

نقول: تقسیم ماهیت بر لا بشرط، بشرط شیء و بشرط لا از باب بحث در ماهیت و عوارض ماهیت است نه بحث در ماهیت موجوده.

عوارض ماهیت که خارج از ماهیت و محمول بر ماهیت هستند عبارت است از وجود، وحدت، ضرورت، امکان، امتناع و مانند آن.

ما از میان این عوارض وجود را انتخاب می کنیم و می گوییم: ماهیت انسان نسبت به وجود به سه گونه است:

گاه لا بشرط است که می شود ممکن

گاه بشرط شیء است مانند: الانسان الموجود، موجود بالضرورة. وجود در این حال جزء الموضوع نیست بلکه جزء محمول است.

گاه بشرط لا است مثلا می گوییم: الانسان المقید بالعدم غیر موجود بالضرورة.

بنا بر این بحث در ماهیت بما هی ماهیت است و آنی که ملحوظ است عوارض الماهیة است نه عوارض الوجود.

از این نکته مشخص می شود که چه فرقی بین لا بشرط قسمی و لا بشرط مقسمی است.

لا بشرط مقسمی چیزی است که نسبت به آن سه مورد لا بشرط است و مقید به هیچ یک از آن سه نیست.

لا بشرط قسمی چیزی است که نسبت به عارض، مانند وجود لا بشرط است. مانند ماهیت انسان نسبت به وجود که لا بشرط است یعنی انسان نه مقید به وجود است و نه مقید به عدم و از این رو از باب ممکن می باشد بر خلاف وجود وجود باری تعالی که مقید به وجود است. به عبارت دیگر لا بشرط قسمی نسبت به محمولش که وجود است لا بشرط است.

از این نکته مشخص می شود که کلی طبیعی (که هنوز در خارج موجود نشده است) لا بشرط مقسمی است.

اشکال: کلی طبیعی همانند انسان لا بشرط مقسمی است و سه قسم هم دارد: لا بشرط، بشرط شیء و بشرط لا.

در خارج لا بشرط قسمی و بشرط شیء وجود دارند ولی ماهیتی که مقید به عدم وجود است دیگر در خارج موجود نیست.

این در حالی است که مقسم (که لا بشرط مقسمی است) باید برای همه ی اقسام وجود داشته باشد. بنا بر این وقتی مقسم در خارج وجود دارد چرا بعضی از اقسام در خارج نیستند.

جواب این است که اگر لا بشرط در خارج نیست این تقصیر طبیعت نیست بلکه تقصیر قید است. قید بشرط لا بودن موجب می شود که در خارج موجود نشود و الا خودش می توانست در خارج موجود شود.

 

امام قدس سره وقتی به این بحث وارد شد این بحث را نوعی بازیگری با الفاظ دانست و فرمود هرگز بحث ما در ماهیت بما هی هی نیست تا بعد بحث شود که نسبت به عوارضش سه حالت مزبور را دارا می باشد. زیرا ماهیتی که موجود نشده است نمی تواند دارای سه حال باشد.

ایشان قائل بود که اگر بخواهیم بحث را به شکل واقعی مطرح کنیم باید بگوییم که بحث در ماهیت موجوده است یعنی ماهیتی که در خارج وجود دارد.

ایشان قائل بود ماهیت موجوده نسبت به عوارضش سه حالت دارد:

     گاه بشرط شیء است مثلا الانسان الموجود متحیز قطعا. انسان جسم دارد و در خارج حتما فضا اشغال می کند.

     گاه لا بشرط است مانند سنجیدن انسان موجود به بیاض که گاه ممکن است ابیض باشد و گاه اسود و مانند آن

     گاه هم بشرط لا است مانند جسم نسبت به تجرد که هرگز چیزی که جسم دارد نمی تواند مجرد باشد.

نقول: بحث ایشان مطابق مبنای ایشان که قائل به اصالة الوجود و اعتباریة الماهیة هستند صحیح است ولی مطابق مبانی کسانی که هرچند اصالة الماهوی نیستند ولی برای ماهیت فصل وسیعی باز می کنند صحیح در نمی آید. آنها در ماهیت موجوده بحث نمی کنند بلکه در ماهیت بما هی هی بحث می کنند.

و الذی یشهد علی ذلک بحث فلاسفه در مورد جنس و فصل و ماده است. در ماهیات این بحث است که چرا مفهوم حیوان گاهی جنس است و گاه نوع و گاه ماده می باشد.

اگر حیوان را به عنوان جسم نامی متحرک بالاراده که دارای یک رشته فصول است مطالعه کنیم، حیوان مزبور جنس می شود زیرا دارای قدر مشترک است. این حیوان اگر ناطق باشد انسان می شود و اگر صاهق و یا ناعق باشد چیزهای دیگری می شود.

حال اگر حیوان را بشرط اقتران به ناطق مطالعه کنیم نوع می شود. انسان همان حیوانی است که در ناطق هضم شده است.

ولی اگر حیوان را به عنوان جسم نامی متحرک بالاراده فقط تصور کنیم یک ماده ی ذهنی می شود که در خارج محقق نیست.

بحث اخلاقی: گفتیم قرآن ما را به اعتدال دعوت می کند و می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّه﴾[1] یعنی نباید بر خدا و رسول پیشی گرفت.

عثمان بن مظعون که از صحابه ی رسول خدا (ص) است همسری داشت که نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و گفت: عثمان بن مظعون صبح ها روزه است و شب ها را به عبادت می پردازد و به من نمی رسد. رسول خدا (ص) عثمان بن مظعون را احضار کرد و گفت که من گاه روزه می گیرم و گاه نمی گیرم و بخشی از شب را می خوابم و بخشی را بیدارم. این کار شما بر خلاف عدل اسلامی است.

خداوند در قرآن می فرماید: ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً﴾[2] یعنی امت اسلام بین مادی گرائی یهود و رهبانیت گرایی نصاری (در زمان قدیم) هستند. یهود به دنیا علاقه داشت و در نتیجه خداوند در مورد آنها می فرماید: ﴿وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ﴾[3] یعنی آنها به همین سبب هرگز آرزوی مرگ نمی کنند.

نصارای زمان رسول خدا (ص) نیز دیر نشین و صحرا نشین بودند و برای خود نوعی تصوف داشتند.

انسان باید در خواب، مذاکرات علمی، عبادات و غیره حد وسط را رعایت کند. اگر انسان حد وسط را رعایت نکند در بخش هایی از زندگی دچار شذوذ می شود.

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّة»[4]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo