< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/07/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدم حرمت تجری

در جلسه ی قبل آیات و روایاتی که برای حرمت تجری و اینکه نیّت معصیت حرام است به آنها استدلال شده بود را بررسی کردیم. دو روایت از روایاتی که ذکر کردیم احتیاج به توضیح بیشتری دارد.

 

عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نِيَّةُ الْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِيَّةُ الْكَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ كُلُّ عَامِلٍ يَعْمَلُ عَلَى نِيَّتِهِ.[1]

گفتیم متن این روایت عجیب است و عقل انسان آن را نمی پذیرد. غرابت در متن حدیث یکی از نکات ضعف حدیث است از این رو علماء برای رفع غرابت این روایت به دو توجیه روی آورده اند و آن را یا به کمیت تفسیر کرده اند و گفته اند که نیّت مؤمن از لحاظ کمیت بیش از عمل است و یا توجیه کرده اند که نیّت مؤمن ریا بردار نیست ولی عملش می تواند ریائی باشد.

مضافا بر آن، سند روایت ضعیف است.

بنا بر این نمی توان با آن بر یک مطلب فقهی استدلال کرد و گفت نیّت معصیت گناه است و استغفار لازم دارد.

 

روایت دیگر مسأله ی خلود در آتش است. این مسأله را در علم کلام مطرح می کنند که چگونه کسی که چند سال خداوند را معصیت کرده است تا ابد در آتش باقی می ماند و چرا کیفر با عمل تطبیق ندارد.

ائمه این سؤال را جواب داده اند و گفته اند او هرچند هفتاد سال عمر کرده است ولی نیّت او این بود که اگر تا آخر دنیا بماند همچنان گناه کند.

سند این روایت ضعیف است و در آن دو نفر زیدی که توثیق نشده اند در آن وجود دارند. بنا بر این بهتر است اشکال کلامی را از طریق دیگری حل کنیم و آن اینکه عذاب آخرت نفس عمل انسان در دنیاست. به عنوان نمونه نماز یک لباس دنیوی دارد که اولش تکبیر و آخرش تسلیم است. همین نماز در روز قیامت وجود دیگری دارد که همان نورانیت است. عمل ما در دنیا یک تجلی و در آخرت تجلی دیگری دارند.

خداوند در قرآن می فرماید: وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في‌ سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليم‌[2]

يَوْمَ يُحْمى‌ عَلَيْها في‌ نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى‌ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ[3]

بر اساس این آیه همین طلا و نقره که در این جهان از راه حرام به دست آمده است به شکل آتش جلوه گر می شود.

در آیه ی دیگری می خوانیم که هر کس عمل خود را حاضر می بینید: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوء[4] .

خلاصه اینکه اشکال کلامی فوق این گونه رفع می شود که خلود و آتش جهنم همان اعمال دنیوی اوست که در آخرت این گونه جلوه گر می شود.

به تعبیر دیگر، آتش دوزخ جنبه ی قراردادی ندارد تا بگویید این قرارداد عادلانه نیست و چرا با هفتاد سال گناه، باید تا ابد بسوزد بلکه لازمه ی وجود انسان با عمل است.

 

در مقابل این روایات که می گوید نیّت معصیت گناه است روایات دیگری وجود دارد که آشکارا می گوید نیّت معصیت گناه نمی باشد. بله این روایات حاکی از شرارت و نادرستی درون دارد ولی موجب نمی شود که گناهی بر فرد نوشته شود.

به عنوان نمونه به پنج روایت اشاره می کنیم:

 

روایت اول: کلینی عن عدة من اصحابنا (کلینی سه عده دارد و برای تشیخص آنها باید به راوی بعدی مراجعه کرد. در کتب علم رجال هر سه عده نوشته شده است.) عن احمد بن ابی عبد الله (او همان احمد بن محمد بن خالد صاحب محاسن است) عن عثمان بن عیسی (متوفای 209) عن سماعة بن مهران (واقفی و ثقه است) عن ابی بصیر عن ابی عبد الله إنّ المؤمن ليهمّ بالحسنة (تصمیم به کار خوبی می گیرد) و لا يعمل بها (ولی موفق به عمل نمی شود) فتكتب له حسنة، (به خاطر نیتش) و إن هو عملها كتبت له عشر حسنات، و إنّ المؤمن ليهمّ بالسيّئة أن يعملها فلا يعملها فلا تكتب عليه‌[5]

این روایت موثقه است چون در سند آن غیر امامی وجود دارد.

 

روایت دوم: عن علی بن ابراهیم (در شیخان قم مدفون است) عن ابیه (ابراهیم بن هاشم که قبرش معلوم نیست) عن ابن ابی عمیر بغدادی (متوفای 217) عن جمیل بن دراج (از شاگردان جوان امام صادق علیه السلام) عن بکیر (فطحی ثقه) عن ابی عبد الله او عن ابی جعفر: إن الله تعالى قال لآدم عليه السلام: يا آدم جعلت لك أن من هم من ذريتك بسيئة لم تكتب عليه فإن عملها كتبت عليه سيئة و من هم منهم بحسنة فإن لم يعملها كتبت له حسنة و إن هو عملها كتبت له عشرا. [6]

 

روایت سوم: في التوحيد (کتاب مرحوم صدوق) عن محمد بن موسى بن المتوكل (شیخ صدوق) عن السعد آبادي عن أحمد بن أبي عبد الله (صاحب کتاب محاسن) عن أبيه عن محمد بن أبي عمير عن حمزة بن حُمران عن أبي عبد الله عليه السلام قال: من هم بحسنة فلم يعملها كتبت له حسنة فإن عملها كتبت له عشرا و يضاعف الله لمن يشاء إلى سبعمائة ومن هم بسيئة فلم يعملها لم تكتب عليه حتى يعملها. [7]

ظاهرا این روایت همان روایت اول است ولی به سند دیگری نقل شده است.

نکته: در یک زمان دو کتاب در مورد توحید نوشته شد. یکی مربوط به صدوق است که توحید شیعه است و دیگری توحید ابن خزیمه است که توحید اهل سنت می باشد. ابن خزیمه در سال 311 فوت کرده است و صدوق در سال 381. این دو کتاب توحید را اگر با هم مقایسه کنیم می بینیم که توحید صدوق مملو از علم و معارف و تنزیه خداوند است ولی کتاب دوم از تجسیم و تشبیه و مسائلی که از اسرائیلیات است مملو می باشد. با این حال نزد اهل سنت از کتب بسیار محترمی شمرده می شود.

رازی در تفسیر آیه ی لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ[8] از ابن خزیمه و توحیدش بدگو می کند و او را انسانی احمق معرفی می کند.

 

روایت چهارم: عبد الله بن جعفر الحميري في ( قرب الإسناد ) عن هارون بن مسلم ، عن مسعدة بن صدقة عن جعفر بن محمد (عليه السلام) ، قال: لو كانت النيات من أهل الفسق يؤخذ بها أهلها إذا لأخذ كل من نوى الزناء بالزنا وكل من نوى السرقة بالسرقة ، وكل من نوى القتل بالقتل ، ولكن الله عدل كريم ليس الجور من شأنه ، ولكنه يثيب على نيات الخير وإضمارهم عليها ، ولا يؤاخذ أهل الفسق حتى يفعلوا الحديث [9]

نکته: قرب الاسناد کتابی است که واسطه های در سند آن کم هستند. به عنوان نمونه در حدیث فوق حِمیَری با دو سند، روایت را از امام علیه السلام نقل می کند. در علم رجال کم بودن سند، ارزش محسوب می شود زیرا هر چه سند کمتر باشد اشتباه در آن کمتر است.

امام علیه السلام در این روایت می فرماید: اگر قرار باشد خداوند، افراد را بر اساس نیّت گناه عقاب کند بنا بر این کسی که نیّت زنا، سرقت و قتل را می کند باید گناه اینها هم بر آن نوشته شود و حال آنکه چنین نیست.

 

روایت پنجم: محمد بن الحسن (شیخ طوسی) فی المجالس و الاخبار باسناده عن ابی ذر عن النبی (ص) فی وصیة له: یا ابا ذر هُمّ بالحسنة و ان لم تعملها لکی لا تکتب من الغافلین[10]

نکته: اگر کتاب به نام استاد باشی یعنی استاد تقریر کند و شاگرد بنویسد اسم آن را در رجال امالی می گویند. اما اگر شاگرد بنویسد و به نام خودش باشد به آن تقریرات می گویند.

البته این روایت مربوط به حسنه است.

 

خلاصه اینکه دلالت روایات اولی تام نیست فقط دو روایت از آن روایات دلالتی داشتند (همان دو روایتی که در اول این بحث به آن اشاره کردیم که روایت اول سندا ضعیف بود.)

به هر حال این دو طائفه با هم تعارض دارند و بین این دو طائفه ی دوم را انتخاب می کنیم زیرا صریحتر و روشنتر می باشند و دلالت آنها قوی تر است.

با این حال شیخ انصاری گویا هر دو طائفه را مساوی قلمداد کرده است و بین این دو طائفه به دو طریق جمع کرده است.

جمع اول: طائفه ی اولی که می گوید نیّت معصیت، موجب معصیت است مربوط به کسی است که نیّت معصیت کرد ولی قبل از انجام آن، ناتوان شد. اما طائفه ی دوم مربوط به کسی است که نیّت کرد ولی آگاهانه و اختیارا از عمل کردن بر طبق آن صرف نظر کرد.

شاهد جمع هم همان روایتی است که باب جهاد نقل شده است

 

محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن أحمد بن يحيى ، عن أبي جعفر ، عن أبي الجوزاء ، عن الحسين بن علوان ، عن عمرو بن خالد ، عن زيد بن علي ، عن آبائه ( عليهم السلام ) قال : قال رسول الله إذا التقى المسلمان بسيفهما على غير سنة فالقاتل والمقتول في النار قيل: يا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول؟ قال لأنه أراد قتلا.[11]

بر اساس این روایت مقتول هم در آتش است زیرا می خواست قاتل را بکشد ولی نتوانست از این رو چون می خواست نیّت خود را عملی کند ولی عاجز شد، گناه به پایش نوشته می شود.

یلاحظ علیه: این حدیث ارتباطی به بحث ندارد. مقتول، فقط معصیت را نیّت نکرده است بلکه خود معصیت را مرتکب شده است زیرا او مؤمنی را ترسانده است و این خود از گناهان بزرگ.

 

جمع دوم: روایات طائفه ی اولی ناظر به کسانی است که مقدمات گناه را انجام دهند. طائفه ی دوم مربوط به کسانی است که فقط نیّت معصیت را کردند و هیچ یک از مقدمات را انجام نداده اند.

یلاحظ علیه: این جمع تبرعی است و شاهد جمع ندارد.

 

مرحوم آیت الله خوئی راه دیگری را پیموده است و می فرماید: طائفه ی اول مربوط به کسی است که واقعا معصیت را قصد کند یعنی کاسه را پر از شراب کند ولی نخورد ولی دومی مربوط به جایی است که کوزه اش مملو از آب است ولی تصور می کند در آن شراب است. او در معصیت را قصد نکرده است زیرا در کاسه آب است.

یلاحظ علیه:

اولا: هر دو قصد معصیت کرده اند و هر دو نیّت کرده اند که شراب را بخورند و خطا در تطبیق است.

ثانیا: اگر این جمع درست باشد روایات طائفه ی دوم باید مربوط به تجری باشد که بعید است و حال آنکه ظاهر این روایات اطلاق است یعنی هم تجری را شامل می شود و هم کسی را که واقعا ظرفی پر از شراب در کوزه دارد.

 

تم الکلام فی الامر الثانی (که در مورد تجری بود.

ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ امر ثالث می رویم که در مورد اقسام قطع است. شیخ انصاری این اقسام را پنج قسم معرفی می کند ولی محقق خراسانی این اقسام را بیشتر ذکر کرده است و غالبا این اقسام در فقه کاربرد ندارد.

تقسیمات شیخ انصاری چنین است: قطع گاهی موضوعی است و گاهی طریقی. قطع موضوعی هم گاه طریقی است و گاه وصفی و هر یک گاه تمام الموضوع است و گاه بعض الموضوع.

 

بحث اخلاقی:

امیر مؤمنان علیه السلام در نامه ای به اشعث بن قیس که عامل حضرت در آذربایجان بود و اموال را حیف و می لمی کرد. امیر مؤمنان نامه ای به او نوشت و فرمود: و إن عملك (از اینکه مسئول هستی) ليس لك بطمعة (به این معنا نیست که به طعمه و غذای چرب و نرمی دست یافته باشی) ولكنه في عنقك أمانة (بلکه یک امانتی است که بر دوش توست) وأنت مسترعى لمن فوقك (و تو تحت نظر مقام بالاتر هستی که من باشم و باید حساب و کتاب پس دهی پس نمی توانی در جور خواستی در آن تصرف کنی. این یک امانت است که باید حفظ کنی و به اهلش برسانی.) [12]

 


[12] نهج البلاغه، امیر مؤمنان علیه السلام، خطبه 5.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo