< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظواهر قرآن [1] (عرضه شروط بر قرآن [2] )

بحث در حجیت ظواهر قرآن است. از نظر ما این بحث جزء واضحات است زیرا مسلمانان در طول چهارده قرنی که قرآن نازل شده است به کتاب الله عمل کرده و می کنند. با این حال چون اخباری ها در ظاهر قرآن شبهه ایجاد کرده اند این مباحث را مطرح می کنیم.

در حجیت کتاب الله به دلائلی اشاره کردیم. از جمله آن دلائل حدیث ثقلین است که آن را بحث کردیم. اکنون به سراغ ما بقی ادله می رویم.

در باب شروط (مثلا کسی در بیع و یا نکاح شرطی را وارد می کند.) در وسائل بابی در ابواب خیارات وجود دارد. در آن کسی از امام علیه السلام سؤال می کند که فردی ازدواج می کند و همسرش شرط می کند حق ندارد زن دیگری بگیرد. امام علیه السلام می فرماید: این شرط خلاف قرآن است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ‌ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَ سِنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَضَى عَلِيٌّ ع فِي رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً وَ شَرَطَ لَهَا إِنْ هُوَ تَزَوَّجَ عَلَيْهَا امْرَأَةً أَوْ هَجَرَهَا أَوِ اتَّخَذَ عَلَيْهَا سُرِّيَّةً فَهِيَ طَالِقٌ فَقَضَى فِي ذَلِكَ أَنَّ شَرْطَ اللَّهِ قَبْلَ شَرْطِكُمْ فَإِنْ شَاءَ وَفَى لَهَا بِالشَّرْطِ وَ إِنْ شَاءَ أَمْسَكَهَا وَ اتَّخَذَ عَلَيْهَا وَ نَكَحَ عَلَيْهَا [3]

در سایر روایات نیز گاهی ذکر شده است که هر شرطی که مخالف با کتاب الله باشد باطل است و در بعضی جاها از آن بالاتر رفته ذکر می کند که باید شروط، موافق کتاب الله باشد. (البته از نظر ما معنایش این است که شروط نباید مخالف با کتاب الله باشند و الا هر شرطی در قرآن موجود نیست تا بتوان همه ی شروط را با آن از نظر موافقت تطبیق کرد.)

به هر حال اگر ظاهر قرآن حجّت نبود این عرضه کردن بر کتاب بی معنا بود. بنا بر این قرآن مستقلا حجّت است.

البته این بدان معنا نیست که ما در تفسیر آیات، مواردی که آیات قرآن مجمل و مبهم هستند به کلام اهل بیت مراجعه نکنیم. هکذا گاه بعضی از آیات مطلق و عام است و تخصیص و قید آنها در کلام ائمه وارد شده است. در این موارد باید به اقوال ائمه مراجعه کنیم ولی این بدان معنا نیست که اگر روایتی وجود نداشته باشد نتوانیم به ظاهر قرآن اخذ کنیم.

 

در روایت دیگر می خوانیم که فردی خدمت امام صادق علیه السلام می رسد و می گوید دختر حمران بن اعین شوهر کرده است و شروطی را وضع کرده است. امام علیه السلام می فرماید: دختر او مقامی نزد ما دارد (زیرا از خاندان زراه است) ولی کتاب الله بر قول او مقدم است.

 

همچنین در روایت دیگری می خوانیم که کسی ازدواج می کند و همسرش شرط می کند که حق طلاق با او باشد که امام علیه السلام می فرماید: این شرط باطل است زیرا بر خلاف سنت است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي امْرَأَةٍ نَكَحَهَا رَجُلٌ فَأَصْدَقَتْهُ الْمَرْأَةُ وَ شَرَطَتْ عَلَيْهِ أَنَّ بِيَدِهَا الْجِمَاعَ وَ الطَّلَاقَ فَقَالَ خَالَفَ السُّنَّةَ وَ وَلَّى الْحَقَّ مَنْ لَيْسَ أَهْلَهُ وَ قَضَى أَنَّ عَلَى الرَّجُلِ الصَّدَاقَ وَ أَنَّ بِيَدِهِ الْجِمَاعَ وَ الطَّلَاقَ وَ تِلْكَ السُّنَّةُ [4]

 

دلیل پنجم: روایاتی که در ابواب صفات قاضی آمده است و بیان می کند اگر دو خبر متعارض وارد شد باید آنها را بر کتاب الله عرضه کنیم و هر کدام که با کتاب الله مطابق است حجّت می باشد. [5] روایات به این مضمون فراوان است و ما به عنوان نمونه به سه روایت اشاره می کنیم.

اگر کتاب الله مستقلا حجّت نبود عرضه ی دو خبر متعارض بر آن بی معنا بود.

 

عَنْهُ (علی بن ابراهیم) عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ (این دو از اهل سنت هستند ولی اصحاب به روایات این دو نفر عمل کرده اند) عَنْ‌ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً (هر حقی یک حقیقت و باطنی دارد که موجب می شود آن حق حفظ شود) وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ.[6]

این روایت به سبب نوفلی و سکونی موثقه است.

البته در این روایت سخنی از خبرین متعارضین نیست ولی شیخ حر عاملی آن را در این باب وارد کرده است زیرا اطلاق این روایت خبرین را شامل می شود.

 

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ وَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ أَبِي الْعَلَاءِ أَنَّهُ حَضَرَ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ فِي هَذَا الْمَجْلِسِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ اخْتِلَافِ الْحَدِيثِ يَرْوِيهِ مَنْ نَثِقُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا نَثِقُ بِهِ (راوی گاه ثقه هست و گاه نیست.) قَالَ إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص (البته این برای تأکید است و الا لازم نیست برای هر قولی، شاهدی در کتاب الله باشد. مراد این است که مخالف با کتاب الله و سنت نباشد.) وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ [7]

 

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا لَمْ يُوَافِقْ مِنَ الْحَدِيثِ الْقُرْآنَ فَهُوَ زُخْرُفٌ. [8]
این روایت هم مانند خبر قبلی یا از باب تأکید است زیرا در حجیت خبر واحد موافقت با قرآن شرط نیست یا به معنای عدم مخالفت است.

این به سبب آن بوده است که در آن زمان افرادی جاعل حدیث بودند و موجب شدند روایات نادرست بسیاری در میان روایات ائمه وارد شود.

 

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كُلُّ شَيْ‌ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُفٌ. [9]
رجال این سند همه ثقه هستند.

 

شیخ انصاری و صاحب کفایه با این روایات بر حجیت ظواهر کتاب استدلال کرده اند ولی از یک نکته غفلت کرده اند که در خطبه های پیامبر اکرم (ص) و امیر مؤمنان علیه السلام بر قرآن تأکید شده است. آنها این عبارات را ذکر نکرده اند از جمله:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَيُّهَا النَّاسُ ... فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ (اگر فتنه ها همانند پاره های تاریک شب شما را احاطه کرد) فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ (شفاعت می کند و شفاعتش مقبول واقع می شود) وَ مَاحِلٌ (مجادله گر است و با مخالفین جدال احسن می کند) مُصَدَّقٌ (و قولش حجّت است) وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ (هر کس آن را پیش رو قرار دهد قرآن او را به بهشت می رساد) وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ (کلامش قاطع است) لَيْسَ بِالْهَزْلِ.[10]
سند این روایت صحیح است.

این روایت به صراحت ما را به قرآن ارجاع می دهد.

اگر مقام قرآن چنین است ما در مجالس ختم به قرآن توهین می کنیم زیرا وقتی کسی قرآن می خواند، مردم با هم سخن می گویند، بعضی قرآن می خوانند و آن را روی زمین می گذارند، هنگام قرائت، چایی می دهد و هکذا.

 

در روایت دیگری از امیر مؤمنان علی علیه السلام [11] در نهج البلاغه می خوانیم: كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ (با آن بصیرت پیدا می کنید) وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ (یعنی بعضی از قرآن بعض دیگر از آن را تفسیر می کند) وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ[12]

 

در جایی دیگر نیز می فرماید: وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ (جمعیتی که قرآن دارد بی نیاز است) وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ...[13]

 

در بحار الانوار نیز یک جلد یا بخش مهمی از آن در مورد قرآن می باشد و مقام قرآن در آن روایات منعکس شده است.[14]

 

ادله ی مخالفین: اما دلیل کسانی که قائل به عدم حجیت ظواهر قرآن هستند [15] و حجیت آن را منحصر به مواردی می کنند که روایتی مبنی بر آن از ائمه صادر شده باشد.

شیخ حر عاملی این روایات را در ابواب صفات قاضی ذکر کرده است که مهم آنها دو روایت می باشد:

عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ (از فقهاء اهل بصره) عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ يَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ؟ فَقَالَ هَكَذَا يَزْعُمُونَ (ادب را رعایت کرد و گفت: مردم چنین فکر می کنند.) فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَإِنْ كُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ (کار خوبی است) وَ أَنَا أَسْأَلُكَ إِلَى أَنْ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ (تفسیر به رأی کنی) فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ فَسَّرْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ (اگر از دهان این و آن نکته را بگیری و قرآن را تفسیر کنی) فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ [16]

به ذیل روایت استدلال می کنند که قرآن را فقط کسی که مخاطب به آن است که رسول خدا (ص) و ائمه می باشند متوجه می شوند.

یلاحظ علیه: این روایت هم سندا مشکل دارد و هم متنا و اگر اشکال هم نداشته باشد شاهد بر قول اخباری نیست.

اولا: در سند این روایت محمد بن سنان [17] ضعیف می باشد و سایر رجال حدیث ثقه می باشند. ضعف محمد بن سنان این است که متهم است که اهل غلو می باشد.

ثانیا: در متن آن این اشکال است که عبارت (إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ) به معنای این است که مخاطب آن معصومین اند. اگر مراد حضرت این باشد که غیر از آنها کسی از آن سر در نمی آورد پس چرا در قرآن به مؤمنین و کافرین نیز خطاب شده است و عبارات: یا ایها الذین آمنوا [18] ، و یا ایها الکافرون [19] ، یا ایها الناس [20] ، یا اهل الکتاب[21] و مانند وجود دارد؟

ثالثا: امام علیه السلام در این روایت به قتاده می فرماید: آیا تو قرآن را تفسیر می کنی؟ معنای تفسیر رفع پوشش است. امام علیه السلام نمی فرماید: آیا به قرآن عمل می کنی؟

تفسیر در جایی است که قرآن اجمال دارد و مفسر پرده را بر می دارند و این ارتباطی به عمل به ظاهر قرآن ندارد.

 

عَنْ أَبِيهِ (پدر صدوق در قم مدفون است) وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ (بن ولید استاد صدوق) عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ (قمی متوفای 299) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (همان احمد بن محمد بن خالد متوفای 272 است) عَنْ شَبِيبِ بْنِ أَنَسٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لِأَبِي حَنِيفَةَ أَنْتَ فَقِيهُ الْعِرَاقِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَبِمَ تُفْتِيهِمْ؟ قَالَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص قَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ تَعْرِفُ‌ كِتَابَ اللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ تَعْرِفُ النَّاسِخَ وَ الْمَنْسُوخَ قَالَ نَعَمْ قَالَ يَا أَبَا حَنِيفَةَ لَقَدِ ادَّعَيْتَ عِلْماً وَيْلَكَ مَا جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا عِنْدَ أَهْلِ الْكِتَابِ الَّذِينَ أُنْزِلَ عَلَيْهِمْ وَيْلَكَ وَ لَا هُوَ إِلَّا عِنْدَ الْخَاصِّ مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ ص وَ مَا وَرَّثَكَ اللَّهُ مِنْ كِتَابِهِ حَرْفاً [22]
یلاحظ علیه:

اولا: در سند [23] دو اشکال وجود دارد: یکی اینکه احمد بن ابی عبد الله در سال 272 فوت کرده است و امام صادق در سال 148 شهید شده است بنا بر این بین این دو صد و بیست و چند سال فاصله است و لا اقل باید این دو دو سند وجود داشته باشد از این رو این روایت سقطی در سند دارد.

دوم اینکه شبیب بن انس توثیق نشده است.

ثانیا: در مضمون این روایت هم این مشکل است که ابو حنیفه دو سال نزد امام علیه السلام درس خواند و دیگر وجهی ندارد که امام علیه السلام او را نشناسد و از او بپرسد تو فقیه عراق هستی و او هم در جواب بگوید: آری.

ثالثا: در این روایت سخن از ناسخ و منسوخ است و مراد این است که برای تفسیر کتاب و رفع پوشش آن باید به روایات اهل بیت مراجعه کرد و ناسخ و منسوخ را شناخت. ما هم می گوییم برای تفسیر صحیح نمی توان منهای روایات عمل کرد. سخن ما در عمل به ظواهر است و بس.

ما هم قبول داریم قرآن منهای اهل بیت حجّت نیست ولی بحث در عمل به ظواهر است.

 


[12] نهج البلاغه، خطبه ی 133.
[13] نهج البلاغه، خطبه ی 167.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo