< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت آیه‌ی نفر و کتمان بر حجیّت خبر واحد [1]

سخن در دلالت آیه ی نفر بر حجیّت خبر واحد است: خداوند در این آیه می فرماید:

﴿وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[2]

حاصل استدلال این بود که وقتی حذر بر فرد که تفقه کرده است واجب باشد، این علامت آن است که قول او هم حجّت است و باید بر اساس گفتار او عمل کرد و الا اگر حذر واجب باشد ولی عمل به قول او واجب نباشد این کار موجب لغویت است.

اشکال شده است که آیه در مقام بیان نیست. آیه فقط می گوید که باید کار را تقسیم کرده به این معنا که عده ای برای تفقه بروند و عده ای بمانند. اما اینکه انذار کننده چه شرایطی داشته باشد و قول او برای حاضر ایجاد علم کند یا حتی اگر هم نکند باید از قول ناذر بترسد، این را بیان نمی کند.

اشکال دیگر این است که آیه ی فوق می فرماید: باید در دین تفقه کرد. تفقه در دین به این معنا است که باید دین را عمیقا بشناسد زیرا ماده ی تفقّه به این معنا است. بنا بر این باید از نظر عقائد و احکام به واقعیت های دین برسند یعنی علم داشته باشند که آنچه می گویند دین است. بنا بر این کسی که حاضر است باید بداند آنچه را منذر می گوید دین واقعی است. این کار از طریق خبر متواتر و مستفیض حاصل می شود و الا احتمال می دهد که قول مخبر صحیح نباشد. بنا بر این حجّیت خبر مختص به یک صورت می شود و آن جایی است که حاضر بداند که آنچه گوینده می گوید دین واقعی است. این در حالی است که این علم از طریق خبر واحد حاصل نمی شود.

یلاحظ علیه: این اشکال هرچند روی کلمه تفقه، تمرکز کرده است ولی اشکال جدیدی نیست و جواب این است که آیه در این مورد در مقام بیان نیست.

 

اشکال دیگر این است که آیه در مقام بیان دو مطلب است. یکی اینکه ناذر کلام معصوم را نقل کند (این عبارت تفقه در دین استفاده می شود) و دوم اینکه دیگران را بترساند (این از عبارت قوم خود را بترسانند استفاده می شود).

این حالت فقط در دو مورد وجود دارد:

یکی واعظ مشهور که افراد را با سخنان معصوم وعظ می کند.

دیگر مجتهد نسبت به مقلد.

اما راوی نسبت به مجتهد فقط یک جنبه از کلامش حجّت است و آن نقل کلام معصوم است. فهم راوی برای مجتهد حجّت نیست و حال آنکه بحث ما در مورد سوم می باشد.

مرحوم آیت الله نائینی از این اشکال جواب داده است و آن اینکه ترساندن گاه به دلالت مطابقی است مانند وضعیت مجتهد نسبت به مقلد که می گوید: یک درهم ربا از زنا هم بدتر است.

گاه ترساندن به دلالت تضمنی است مثلا زراره که کلام امام را برای مجتهد نقل می کند هرچند به دلالت مطابقی فقط کلام معصوم را نقل می کند ولی ضمنا مجتهد را می ترساند.

یلاحظ علیه: به نظر ما اشکال حل نشده است زیرا سخن در جایی است که هم قول راوی حجّت باشد و هم فهمش که انسان را می ترساند باید حجّت باشد.

بنا بر این باید گفت: ما نحن فیه از باب اقل و اکثر استقلالی است.

اقل و اکثر استقلالی این است که اقل به اکثر وابسته نیست مانند اینکه نمی داند به فردی ده تومان بدهکارم یا بیست تومان که می گویند: اقل را اخذ کن و در اکثر برائت جاری کن.

وقتی ما نحن فیه از باب اقل و اکثر استقلالی می باشد معنایش این است که راوی هم قولش حجّت است و هم فهمش ولی این دو مستقل از هم هستند، غایة ما فی الباب در مورد مجتهد فقط قولش حجّت می باشد. این از قبیل اقل و اکثر ارتباطی نیست که نشود اینها را از هم جدا کرد.

تم الکلام فی آیة النفر و گفتیم اشکال مهم بر این آیه این است که در مقام بیان نیست.

آیه ی نبأ هم اشکال عمده اش این بود که مفهوم نداشت.

 

الآیة الثالثة: آیة الکتمان [3] [4] [5]

﴿إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‌ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ[6]
خطاب در این آیه، اهل کتاب هستند که بینات و هدایتی که در کتاب آنها که تورات و انجیل است ذکر شده است را از مردم مخفی [7] کنند مورد لعنت خداوند و لعنت کنندگان است. علماء یهود رسول خدا (ص) را به خوبی می شناختند حتی در قرآن است که آنها پیامبر اکرم (ص) را مانند فرزندان خود به خوبی می شناختند: ﴿الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ[8]
در آیه ی دیگر می خوانیم که یهود مدینه قبل از مبعوث شدن رسول خدا (ص) به پیامبری به مشرکین می گفتند که پیغمبری مبعوث خواهد شد که ما را تأیید کرده و شما را سرکوب می کند: ﴿وَ كانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكافِرينَ[9] ولی بعد که رسول خدا (ص) آمد و دیدند منافعشان در خطر است او را تکذیب کردند.

در آیه ی دیگر می خوانیم: ﴿الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ[10]
در آیه ی دیگر آمده است: ﴿وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‌ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‌ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَيِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبينٌ[11]
به هر حال آیه ی کتمان می گوید که یهود از نشانه های رسالت باخبر بودند ولی آن را از مردم کتمان می کردند.

کیفیت استدلال به این گونه است که اگر کتمان حرام است پس قبول آن واجب [12] [13] [14] باید باشد زیرا معنا ندارد که کتمان حرام باشد ولی قبول کردن آن واجب نباشد و الا لغویت [15] لازم می آید. بنا بر این از حرمت کتمان به وجوب قبول پی می بریم. بنا بر این خبر واحد حجّت است.

یلاحظ علیه: همان اشکالی که بر آیه ی نفر وارد کردیم بر این هم وارد است و آن اینکه این آیه اجمالا می گوید که عالم نباید علم خود را مخفی کند ولی اینکه آن را به چه گونه ای بیان کند آیا تنها بگوید یا با جمع و یا اینکه شنونده چه گونه کلامی [16] اعم از مفید علم و مفید ظن بودن و مانند آن را از او قبول کند دیگر در آیه بیان نشده است.

این مانند آن است که بگویند قول عادل در شهادت حجّت است که دیگر این را بیان می کند که مثلا در زنا چهار شاهد لازم است و مانند آن.

مثلا قرآن مجید می فرماید: اگر سگ شکاری را شکاری را گرفت می توانید از آن حیوان بخورید: ﴿فَكُلُوا مِمَّا أَمْسَكْنَ عَلَيْكُمْ وَ اذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهِ[17]
شیخ طوسی می فرماید: دندان سگ که نجس است و بر گردن حیوان فرو رفته است موجب نمی شود که مکان گاز گرفتن نجس شود و لازم نیست آن را آب کشید. زیرا آیه در مقام بیان بوده است و اطلاق دارد و می گوید: حیوان شکار شده را بخورید و دیگر سخنی از آب کشیدن به میان نمی آورد.

به نظر ما کلام ایشان صحیح نیست زیرا آیه در مقام بیان این است که سگ جانشین تذکیه می شود یعنی اگر کسی بسم الله بگوید و سگ را بفرستد و حیوان شکاری هم بمیرد، حلال است و مانند این است که شما سر حیوان را بریده باشید. اما اینکه هنگام خوردن هم باید موضع گاز گرفتن آب کشیده شود یا نه چیزی نیست که آیه در مقام بیان آن باشد. از این رو باید جای دندان سگ را آب بکشند.

 

الآیة الرابعة: آیة السوال [18] [19] [20]

خداوند می فرماید: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‌ إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‌﴾[21]
ان شاء الله این آیه در جلسه ی بعد توضیح می دهیم.

 

بحث اخلاقی:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ قَالَ وَ مَا الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ قَالَ يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ وَ يُنْفِقُ نَفَقَةً لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ فَكُتِبَ لَهُ سِرّاً ثُمَّ يَذْكُرُهَا وَ تُمْحَى فَتُكْتَبُ لَهُ عَلَانِيَةً ثُمَّ يَذْكُرُهَا فَتُمْحَى وَ تُكْتَبُ لَهُ رِيَاء.[22]
یعنی کسانی هستند مانند افرادی که روحانی می شوند، با علاقه کار خود را شروع می کنند ولی بعدا دلسرد می شوند و پشتکار خود را از دست می دهند.

امام باقر علیه السلام می فرماید: باقی ماندن بر عمل، از شروع خود عمل سخت تر است.

در زمان شیخ حائری که رژیم پهلوی بر روحانیت فشار می آورد موجب شد که جمعی از طلبگی خارج شوند ولی امام قدس سره و آیت الله گلپایگانی و دیگران که اساتید حوزه اند ماندند. آنها صبح را در باغ ها می گذراندند تا دستگیر نشوند و شب ها وارد مدرسه می شدند.

مخصوصا که زندگی طلاب در این ایام بسیار بهتر از زندگی گذشتگان است.

انسان باید سعی کند که حتی یک روز هم از درس غیبت نکند زیرا همین شروع برای سست شدن می باشد.

در عین حال امام علیه السلام در ذیل روایت آن را به گونه ی دیگری تفسیر کرده است و آن اینکه فرد گاه عملی را انجام می دهد و بعد آن را نزد دیگران ذکر می کند و این کار که جنبه ی ریا دارد موجب کم شدن اجر او می شود. امام علیه السلام می فرماید: اگر به کسی خدمت کردی آن را از صفحه ی ذهنت پاک کن. اگر صدقه ی خفیه ای داده ای و آن را آشکار کنی می شود صدقه ی غیر خفیه و مصداق ریا می شود.

 


[17] مائده، آیه ی 4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo