< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلالت آیات قرآن بر حجیّت خبر واحد

بحث در استدلال به آیات قرآن بر حجیّت خبر واحد است. چهار آیه را خواندیم و ثابت شد که آنها دلالتی بر حجیّت خبر واحد ندارند زیرا در مقام بیان آن نیستند. و به آیه ی پنجم رسیده ایم که آیه ی اُذُن [1] [2] [3] نام دارد. خداوند در این آیه می فرماید:

﴿وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ[4]
ضمیر [5] در آیه به منافقین بر می گردد و خداوند می فرماید: بعضی از ایشان رسول خدا (ص) را با زبان اذیت می کنند و می گویند: او گوش (و دهن بین) است.

باید در سه مقام بحث کنیم: ابتدا آیه را تفسیر کنیم، مقام دوم کیفیت استدلال به آیه بر حجیّت خبر واحد است و مقام آخر در مورد بررسی اشکالات وارده به کیفیت استدلال است.

 

اما المقام الاول: تفسیر آیه [6]

در این آیه باید در شش نقطه بحث کنیم:

 

الاول: ضمیر در ﴿منهم﴾ به منافقین بر می گردد. در دو آیه ی قبل هم این ضمیر استفاده شده است و همه به منافقین بر می گردد. بنا بر این ضمیر در این آیه هم به منافقین بر می گردد. سیاق آیات حجّت است و باید در تفسیر آیات آن را در نظر گرفت مگر اینکه دلیلی قطعی بر عدم حجیّت سیاق قائم شود.

 

الثانی: معنای ﴿أُذُن﴾ است. این لغت در زبان عرب به معنای گوش [7] است. این واژه در آیه ی فوق معنای کنایی دارد یعنی منافقین می گویند: رسول خدا (ص) کلام هر کسی را که نزدش چیزی می گوید گوش می کند و باور می کند و دهن بین است.

 

الثالث: معنای ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ است.

بعضی از مفسرین [8] می گویند به این معنا است که او وحی الهی را می شنود و کلام جبرئیل را با گوش خود دریافت می کند.

این تفسیر صحیح نیست زیرا ضمیر در ﴿لَكُمْ﴾ به منافقین بر می گردد که به وحی اعتقاد ندارد. تفسیر صحیح [9] این است که همین که رسول خدا (ص) حرف شما را باور می کند به نفع شماست و الا به نفع شما نبود. زیرا اگر کسی به ایشان می گفت که من این کار را کردم و دیگری می گفت من این کار را نکردم بعد رسول خدا (ص) در مقام تحقیق و بررسی بر می آید و پرده را بالا می زد آبروی جمعی از شما می رفت. بنا بر این همین که رسول خدا (ص) تظاهر می کند که کلام شما را قبول می کند به نفع شماست.

 

الرابع: معنای عبارت ﴿يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ

یعنی به خداوند ایمان تصدیقی دارد ولی در ﴿وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ می بینیم که بر سر مؤمنین لام در آمده است. این لام ممکن است برای تعدیه [10] باشد در این حال معنای این بخش با ما قبل یکی می شود یعنی رسول خدا (ص) به خداوند ایمان تصدیقی دارد و به مؤمنین نیز ایمان تصدیقی دارد. مثلا خداوند در مورد در مورد حضرت لوط که به ابراهیم ایمان تصدیقی داشت می فرماید: ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوط[11] یا اینکه در آیه ی دیگر می خوانیم: ﴿فَما آمَنَ لِمُوسى‌ إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِه‌[12] بر این اساس معنای لام در ﴿للمؤمنین﴾ با معنای باء در ﴿بالله﴾ یکی می شود.

با این حال می گوییم: این احتمال صحیح [13] نیست زیرا اگر هر دو یکی بودند چرا در یکی از باء و در دیگری از لام استفاده شده است؟ این نشان می دهد که ایمان رسول خدا (ص) به خداوند واقعی است ولی ایمانش به مؤمنین صوری می باشد.

 

الخامس: مراد [14] از مؤمنین، مجتمع مؤمنین است که هم در آنها منافق هست و هم مؤمن واقعی. بنا بر این معنای آیه این است که ایمان رسول خدا (ص) به سخنانی که در جامعه ی مسلمین می شوند به نفع آنها است چون رسول خدا (ص) پرده را بالا نمی زند و برای هر چیزی که به او می گویند تحقیق و تفحص نمی کند.

 

السادس: مراد [15] از ﴿وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ ﴾ خصوص مؤمنین است نه جامعه ی مؤمنین که در آنها منافق هم وجود دارد.

 

المقام الثانی: کیفیة الاستدلال [16] [17]

رسول خدا (ص) ﴿وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ است. یعنی کلام ایشان را تصدیق می کند.

در روایت است که خداوند رسول خدا (ص) را باخبر کرد که فلان منافق فلان کار را کرده است. بعد همان منافق نزد حضرت آمد و انجام آن کار را انکار [18] [19] کرد و پیامبر اکرم (ص) نیز از او قبول کرد. بعد آن منافق به دیگران گفت که پیامبر کلام خدا را قبول نکرد و حرف من را قبول کرد و این نشان می دهد او حرف همه را به سادگی قبول می کند. (البته این روایت دخالتی در استدلال ما به آیه بر حجیّت خبر واحد ندارد.)

روایتی که در استدلال آیه بر حجیّت خبر واحد به کار می آید روایاتی است که در مورد اسماعیل که از اصحاب امام صادق علیه السلام است ذکر شده است و آن اینکه اسماعیل، مبلغی [20] [21] داشت و می خواست در اختیار کسی بگذارد تا در تجارتی که در یمن انجام می دهد با آن کار کرده و به صورت مضاربه چیزی به او بدهد. امام صادق علیه السلام فرمود: شنیده ام که او شرب خمر می کند. اسماعیل هم کلام حضرت را تصدیق کرد و گفت که از مردم همان را شنیده است. بعد امام علیه السلام فرموده است که حال که می دانی چنین است چرا سرمایه ی خود را در اختیار او می گذاری زیرا خداوند در قرآن می فرماید: ﴿يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ﴾ بنا بر این باید به کلام مؤمنین ترتیب اثر دارد و وقتی می گویند او شارب الخمر است از آنها قبول کرد. در نتیجه نباید سرمایه ی خود را به او بدهی. این نشان می دهد که تصدیق در آیه، تصدیق ظاهری نیست:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ قَالَ كَانَتْ لِإِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع دَنَانِيرُ وَ أَرَادَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى الْيَمَنِ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ يَا أَبَهْ إِنَّ فُلَاناً يُرِيدُ الْخُرُوجَ إِلَى الْيَمَنِ وَ عِنْدِي كَذَا وَ كَذَا دِينَارٌ أَ فَتَرَى أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَيْهِ يَبْتَاعُ لِي بِهَا بِضَاعَةً مِنَ الْيَمَنِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا بُنَيَّ أَ مَا بَلَغَكَ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ هَكَذَا يَقُولُ النَّاسُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَفْعَلْ فَعَصَى إِسْمَاعِيلُ أَبَاهُ وَ دَفَعَ إِلَيْهِ دَنَانِيرَهُ فَاسْتَهْلَكَهَا وَ لَمْ يَأْتِهِ بِشَيْ‌ءٍ مِنْهَا فَخَرَجَ إِسْمَاعِيلُ وَ قُضِيَ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع حَجَّ وَ حَجَّ إِسْمَاعِيلُ تِلْكَ السَّنَةَ فَجَعَلَ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أْجُرْنِي وَ أَخْلِفْ عَلَيَّ فَلَحِقَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَهَمَزَهُ بِيَدِهِ مِنْ خَلْفِهِ وَ قَالَ لَهُ مَهْ يَا بُنَيَّ فَلَا وَ اللَّهِ مَا لَكَ عَلَى اللَّهِ هَذَا وَ لَا لَكَ أَنْ يَأْجُرَكَ وَ لَا يُخْلِفَ عَلَيْكَ وَ قَدْ بَلَغَكَ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ فَائْتَمَنْتَهُ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ يَا أَبَهْ إِنِّي لَمْ أَرَهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ إِنَّمَا سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ يُصَدِّقُ لِلَّهِ وَ يُصَدِّقُ لِلْمُؤْمِنِينَ فَإِذَا شَهِدَ عِنْدَكَ الْمُؤْمِنُونَ فَصَدِّقْهُمْ وَ لَا تَأْتَمِنْ شَارِبَ الْخَمْرِ.[22]
بنا بر این باید کلام مؤمنین را تصدیق کرد و حجیّت خبر واحد هم همین است.

 

المقام الثالث: اشکالاتی که به استدلال به آیه وارد شده است. [23]

اشکالات مختلفی بر استدلال به آیه وارد شده است ولی در میان آنها اشکال مهم [24] این است که می گوید: تصدیقی که رد آیه ذکر شده است واقعی است یا صوری؟ اگر واقعی باشد می تواند دلیلی بر حجیّت خبر واحد باشد ولی اگر تصدیق صوری است یعنی رسول خدا (ص) نمی خواهد آبروی منافق را بریزید، این دستور صرفا اخلاقی است نه عملی و نمی تواند شاهد بر مدعی باشد. شاهد آن هم این است که بر کلمه ی الله باء در آمده است که برای تعدیه است ولی بر سر مؤمنین لام وارد شده است که به معنای انتفاع است یعنی رسول خدا (ص) به نفع مؤمنین عمل می کرد.

بقی الکلام در روایت اسماعیل که امام صادق علیه السلام تصدیق عملی کرد.

جواب آن این است که امام صادق علیه السلام تصدیق [25] عملی نکرد. زیرا اگر قرار بود تصدیق عملی کند می بایست آن فرد که شارب الخمر است را تازیانه و حد شرعی برای شرب خمر بزند. ولی امام علیه السلام این کار را نکرد زیرا شهرت، حجّت شرعی برای اجرای حد نیست. از این رو امام علیه السلام عمل به احتیاط کرد و گفت بهتر است پول را به او ندهی.

خلاصه اینکه هیچ یک از پنج آیه ای که ذکر شده است دلیل بر حجیّت خبر واحد نمی باشد زیرا آیه ی نبأ، مفهوم نداشت، سه آیه ی بعد در مقام بیان نبود و آیه ی آخر هم که مربوط به تصدیق اخلاقی است نه عملی.

 

بعد علمایی که قائل به حجیّت خبر واحد هستند به سراغ روایات رفتند. شیخ انصاری این روایات را دسته بندی [26] کرده است. ما هم از این ترتیب استفاده می کنیم و به شکلی جدید این روایات را تنظیم می کنیم.

این روایات در باب هشتم، نهم و دهم از ابواب صفات قاضی ذکر شده است. با بررسی این روایات متوجه می شویم که هیچ روایتی در مقام بیان کبری نیست و نمی گوید: خبر واحد و یا خبر ثقه حجّت است. تمامی این روایات در مقام بیان صغری است یعنی فلانی ثقه هست یا نه. این نشان می دهد که کبری در نزد ایشان از مسلمات بوده است و همه می دانستند که باید به خبر واحد و یا خبر ثقه عمل کرد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo