< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

92/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال به روایات بر حجیّت خبر واحد

برای حجیّت خبر واحد به آیات قرآن استدلال شده بود که آنها را خواندیم و گفتیم دلالتی بر حجیّت خبر واحد ندارند.

اکنون به سراغ روایاتی می رویم که به آنها استدلال شده است:

این روایات به گروه هایی تقسیم می شوند: [1] [2]

گروه اول: [3] الارجاع الی الرواة بصورة کلیة (در این روایات اسمی از روات ذکر نمی شود بلکه فقط به شکل کلی به روات ارجاع می دهد و گاه صفاتی از این روات را بیان می کند مثلا می گوید که راوی باید شیعه باشد، در امر ما مصر باشد و مانند آن)

گروه دوم: الارجاع الی الاشخاص (مانند روایاتی که به زراره، ابو بصیر، یونس بن عبد الرحمان و مانند آن ارجاع می دهد)

گروه سوم: روایاتی که در مورد اخبار متعارض وارد شده است که می گوید هنگام تعارض به افقه و یا اعدل عمل کنید. این روایات نشان می دهد که خبر واحد حجّت است که می گوید هنگام تعارض باید به کدام خبر عمل کرد.

گروه چهارم: روایاتی که ائمه علیهم السلام افراد را به کتاب ها ارجاع می دهند مثلا امام علیه السلام اصحاب را به کتاب یونس بن عبد الرحمان به نام عمل یوم و لیلة ارجاع می دهد و یا به کتاب عبید الله بن علی الحلبی و یا به کتاب فضل بن شاذان عالم خراسانی ارجاع می دهد.

گروه اول: روایاتی که از افراد کذاب نکوهش می کند و می گوید در میان ما اهل بیت کسانی هستند که به ما دروغ می بندند. این نشان می دهد که خبر واحد حجّت است که در نتیجه از عمل به اخبار دروغ نهی می کند و الا می بایست از همه ی اخبار واحد اجتناب کرد.

 

الطائفة الاولی: الارجاع الی الرواة بصورة کلیة (الروایات الارجاعیة)

مُحَمَّدُ بْنُ یحْیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیی عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَینِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ ... َ يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا.[4]
البته این روایت مربوط به قضاوت قاضی است ولی عمل به قضاوت او به این معنا است که روایتی که او به آن استناد می کند حجّت می باشد.

همچنین است دو توقیعی که از ولی عصر صادر شده است که می فرماید:

مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ع أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي[5]

و در توقیع دیگر آمده است:

مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْكَشِّيُّ فِي كِتَابِ الرِّجَالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْمَرَاغِيِّ قَالَ وَرَدَ تَوْقِيعٌ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ وَ ذَكَرَ تَوْقِيعاً شَرِيفاً يَقُولُ فِيهِ فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا[6]

صفاتی که در این روایات آمده است مختلف است مانند، ثقه بودن، فقیه بودن و راوی حدیث بود و مانند آن.

به هر حال در این روایات کبری که حجیّت خبر واحد است ذکر نشده است بلکه فقط صغری که همان صفات راویان ذکر شده است. این بیانگر آن است که کبری نزد ایشان مسلم بوده است.

 

الطائفة الثانیة: ارجاع به اشخاص (الروایات الارجاعیة)

از این جمله روایات می توان به روایاتی اشاره کرد که عمری و پسرش ارجاع می دهد و می گوید که هر دو ثقه هستند. یا اینکه امام علیه السلام به ابان می گوید که در مسجد بنشین و فتوا بده زیرا من افتخار می کنم که در میان شیعیان کسانی مانند تو باشند. یا روایاتی که در مورد زراره آمده است که امام علیه السلام می فرماید: اگر زراره نبود بسیاری از احادیث پدر من از بین می رفت. همچنین زکریا بن آدم که از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده است و امام علیه السلام کسی که نزد او آمده بود و می پرسید راه من از شما دور است و احکام خود را چگونه از شما تحویل بگیرم را به زکریا بن آدم ارجاع داد.

 

الطائفة الثالثة: الاخبار العلاجیة

این روایات به سیزده و یا بیش از آن بالغ می شود و صاحب رسائل آنها را ذکر کرده است. امام علیه السلام در پاسخ از اینکه در برخورد با روایات متعارضه چه کنند آنها را روایات اعدل، افقه و روایاتی که موافق کتاب و مخالف عامه است و مانند آن ارجاع داده است.

این روایات نشان میدهد که اصل حجیّت خبر واحد از مسلمات بوده است و امام علیه السلام در این روایات راه شناخت روایات صحیح را بیان می کند.

 

الطائفة الرابعة: ارجاع به کتب اصحاب

نجاشی در کتاب خود در حالات عبید الله بن علی الحلبی (و از اصحاب امام صادق علیه السلام است که البته کوفی الاصل است ولی چون با حلب تجارت می کرد به نام حلبی مشهور شده است) می گوید: کتابی نوشته بود که بر امام صادق علیه السلام عرضه کردند و فرمود همه اش صحیح است.

هکذا یونس بن عبد الرحمان کتابی دارد به نام عمل یوم و لیلة که کتابش را به امام جواد نشان دادند که فرمود همه اش صحیح است و امام حسن عسکری نیز آن را دیده است و راوی می گوید من نزد ایشان رفتم و این کتاب را داشتم. موقع برخاستن از دستم افتاد و حضرت آن را دید و همه اش را پسندید. در حدیث دیگری از امام حسن عسکری علیه السلام نقل شده است که فرمود خداوند در روز قیامت به تعداد حروف این کتاب به صاحبش نور می دهد.

یا اینکه کتاب فضل بن شاذان که امام علیه السلام در مورد مؤلف آن می فرماید: من بر اهل خراسان غبطه می خورم که چنین عالمی در میان آنها است.

 

الطائفة الخامسة: تکذیب کذابین و جاعلین حدیث

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عن امیر المؤمنین فی حدیث:ً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً وَ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ.[7]
(تبوأ) به معنای اخذ است. یعنی فلیاخذ مقعده من النار.

 

در روایت دیگری آمده است که امام صادق علیه السلام می فرماید: مغیره بن سعید بر پدرم دروغ می بست.

 

در روایتی دیگر می خوانیم:

سَعْدٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ صَادِقُونَ لَا نَخْلُو مِنْ كَذَّابٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا وَ يُسْقِطُ صِدْقَنَا بِكَذِبِهِ عَلَيْنَا عِنْدَ النَّاس‌[8]

تم الکلام فی المقام الاول که بیان روایات بود.

اکنون باید به سراغ استدلال به روایات می رویم:

همان گونه که گفتیم، اگر خبر واحد حجّت نبود، امام علیه السلام به روات به شکل عام و خاص و به کتب ایشان ارجاع نمی داد. همچنین نمی بایست به خبری که بین دو خبر متعارض حجّت است اشاره کند و یا اینکه کذابین را نکوهش کند زیرا چه فرد کذاب باشد و یا نه قولش نمی بایست حجّت باشد.

اینها نشان می دهد که خبر واحد حجّت بوده است و این امر بین اصحاب و ائمه از مسلمات بوده است.

 

المقام الثالث: اشکالات وارده [9]

الاشکال الاول: همه ی این روایات خودشان خبر واحد اند و با خبر واحد نمی توان خبر واحد را حجّت کرد. بله اگر این اخبار متواتر بودند می توانستند دلیل باشند.

به عبارت دیگر هرچند اگر این اخبار به حدود چهل روایت بالغ می شود ولی این اخبار را سه یا چهار نفر ذکر کرده اند مثلا کلینی، نجاشی و چند نفر دیگر آنها را در کتب خود ذکر کرده اند بنا بر این تمامی این روایات خودشان خبر واحد می شوند و اثبات خبر واحد با خبر واحد مستلزم دور است.

یلاحظ علیه: مستشکل، تواتر لفظی و تفصیلی را با تواتر اجمالی خلط کرده است.

تواتر تفصیلی این است که لفظ روایات متواترا از معصوم نقل شود مانند حدیث ثقلین.

در مقابل آن تواتری است اجمالی (و نه تواتر معنوی) و آن اینکه نمی توان گفت همه ی این روایات دروغ است. اجمالا یکی از آنها یا چند تا از آنها از معصوم یقینا از معصوم نقل شده است.

 

الاشکال الثانی: صفاتی که از روات در این احادیث آمده است با هم تناسب ندارد. بعضی از آنها می گوید که راوی باید فقیه باشد و بتواند در احادیث ما نظر کند و حق را متوجه شود. ولی بعضی می گوید همین مقدار که راوی شیعه باشد کافی است.

یلاحظ علیه: امام قدس سره این اشکال را حل کرد و آن اینکه در میان این روایات روایتی وجود دارد که سند آن دارای افرادی است که همه ی آن صفات در آن وجود دارد. یعنی راوی هم ثقه است هم فقیه و هم شیعه. این روایت قدر متیقن را دارا است. بنا بر این کسی در حجیّت این روایت تردید ندارد این از این رو مضمون آن هم حجّت است.

ان شاء الله در جلسه ی بعد این روایت را ذکر می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo