< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب اماره و بینه و استصحاب اصول عملیه
نکته ای در تنبیه دوم[1] در فرع چهارم[2] باقی مانده است و آن اینکه: فردی است که: تطهر ثم شک ثم غفل ثم صلی ثم علم بتوارد الحدث و الطهارة بعد الصلاة. یعنی فردی متطهر بود و بعد شک که طهارتش باقی است یا نه و سپس غفلت کرد و بعد نماز خواند و بعد از آن یقین پیدا کرد که قبل از نماز هم حدثی از او سر زد و هم طهارتی کسب کرد ولی نمی داند که کدام یک متأخر است و کدام یک متقدم. اگر اول طهارت را کسب کرده بود و بعد حدث، نمازش باطل است و الا صحیح می باشد.
ما در اینجا دو مستصحب داریم: استصحاب طهارت و استصحاب حدث زیرا این فرد در سابق یقینا هم محدث بوده و هم وضو گرفته است چرا ما در جلسه ی قبل استصحاب طهارت را قبول نکردیم ولی استصحاب حدث را جاری دانستیم؟
زیرا گفتیم میزان این است که هم طهارت باید صد در صد رافع حدث باشد و هم حدث باید صد در صد ناقض طهارت باشد و حال آنکه چنین نیست زیرا وضو، پنجاه درصد رافع حدث است و آن زمانی است که وضو بعد از حدث باشد ولی پنجاه درصد احتمال دارد که وضو اول باشد و حدث بعد در نتیجه نمی تواند رافع حدث باشد. بنا بر این علم نداریم که وضوی دوم ما رافع حدث باشد. (طهارت اول نیز یقینا از بین رفته است.)
اما حدث در تمامی حالات ناقض طهارت است یعنی اگر حدث اول باشد، طهارت اول را از بین برده است و اگر دوم باشد طهارت اول و دوم را نقض کرده است. بنا بر این حدث یقینا ناقض طهارت است ولی وضو پنجاه درصد رافع حدث است بنا بر این طهارت قابل استصحاب نیست و فقط حدث استصحاب می شود. این گفته بر اساس همان قاعده ی مشهور در علم اجمالی است که گفتیم: یشترط فی تنجیز العلم الاجمالی ان یکون محدثا للتکلیف علی کل تقدیر.

التنبیه الثالث[3]: اذا کان المتیقن ثابتا بالامارة و البینة
گفته شده است که مستصحب اگر با یقین ثابت شود، می تواند مصداق لا تنقض باشد بنا بر این اگر یقین دارم که این عبا ملک شماست و بعد شک داشته باشم آیا از ملک شما بیرون آمده باشد می توانم استصحاب کنم.
اما اگر مستصحب ظنی باشد یعنی با اماره ی ید و یا بینه ثابت شده باشد، هنگام شک در بقاء نمی توان استصحاب را جاری کرد.
این مثال برای موضوعات بود و اما مثال در احکام، خبر واحد اقامه شد مبنی بر اینکه دعا عهد رؤیة الهلال واجب است و من احتمال منسوخ بودن این خبر را می دهم. در اینجا لازم نیست دعا کنم.
نقول: اگر چنین باشد استصحاب در موارد بسیاری از فقه جاری نمی شود زیرا در بسیاری از موارد، مستصحب با اماره مانند خبر واحد و یا با قاعده ی ید و مانند آن از سایر امارات ثابت شده است.
چهار جواب از این ادعا بیان شده است:
الجواب الاول: محقق خراسانی می فرماید: در استصحاب علم و یقین به ثبوت لازم نیست بلکه فرض ثبوت کافی می باشد. به عبارت دیگر، یقین به حدوث موضوعیت ندارد و اگر شارع از یقین به حدوث سخن گفته است این به سبب آن است که بتوانیم تعبد به بقاء پیدا کنیم. حال که موضوعیت ندارد، می توان گفت که فرض الثبوت، جانشین یقین به ثبوت شود.
یلاحظ علیه:
اولا: ایشان در مثالی که می زند صحیح گفته است و حق با ایشان است زیرا ایشان در مثال نذر می گوید: اذا نذر درهم عند بقاء الشیء علی تقدیر ثبوته (نه علی فرض الیقین بثبوته). در این مثال یقین به حدوث اخذ نشده است بلکه فرض الحدوث در آن اخذ شده است. بنا بر این خود نذر کننده یقین به ثبوت را شرط نکرده بلکه فرض ثبوت را شرط دانسته است.
واضح است که این مثال با ما نحن فیه تطبیق ندارد زیرا روایات استصحاب می گوید: لا تنقض الیقین بالحدوث بالشک فی البقاء نه لا تنقض فرض الیقن بالحدوث بالشک فی البقاء.
ثانیا: محقق خراسانی می گوید که یقین در اینجا طریق به متیقن است یعنی لا تنقض الیقین به معنای لا تنقض المتیقن است. بنا بر این اگر کسی وضو دارد و بعد شک می کند یعنی لان تنقض المتقین که همان وضو است. بنا بر این یقین موضوعیت ندارد و آنی که موضوعیت دارد متعلق یقین است.
این کلام صحیح است ولی حق این است که یقین دو موقعیت دارد:
در مقام استصحاب حق با محقق خراسانی است اما مقام دیگری نیز وجود دارد و آن مقام احتجاج می باشد. وقتی که من می خواهم بر مولی احتجاج کنم به دو چیز احتیاج دارم: یقین و شک. وقتی من یقین ندارم که عبا ملک شما بوده است نمی توانم استصحاب کنم و بعد با آن به مولی احتجاج نمایم.
الجواب الثانی: در امارات (مانند خبر واحد و ید) نیز شرع مقدس طریقیت را جعل کرده است در نتیجه اماره قهرا نازل منزله ی علم شده است.
یلاحظ علیه: ما در امارات جعل نداریم و تمامی امارات از قبیل امضاء است و شارع امارات عقلاییه را امضاء کرده است مثلا قبل از شرع، مردم به امارات و خبر واحد عمل می کردند و بعد شارع همان را امضاء کرده است.
مرحوم نائینی نیز جوابی شبیه همین ارائه کرده است
الجواب الثالث: امام قدس سره جوابی داده است که مطابق کتاب و سنت و واقع گرایانه می باشد و آن اینکه برای یقین دو اصطلاح وجود دارد: یقین در کتب منطق که به معنای الاعتقاد الجازم المطابق للواقع است.
یقین دیگری هم در کتاب و سنت داریم که به معنای حجّت می باشد. گویا امام علیه السلام که می فرماید: لا تنقض الیقین بالشک در این مقام است که بفرماید: لا تنقض الحجة باللا حجة.
در اصول کافی روایات بسیاری از این قبیل آمده است مثلا در یک باب آمده است: باب الفتوی بغیر العلم یا باب الاستیکال بالعلم و باب القول بغیر العلم. در همه ی این ابواب و روایات، علم به معنای علم منطقی نیست بلکه به معنای حجّت می باشد. بنا بر این یقین به حدوث یعنی حجّت داشتن به حدوث. از این رو وقتی عبا در دست شماست من چون حجّت شرعی دارم که عبا را در ملک شما بدانم در واقع یقین به ملکیت شما دارم.
نتیجه اینکه در تمامی امارات مانند خبر واحد، شهرت فتوایی و مانند آن می توان استصحاب کرد.
امام قدس سره اضافه می فرماید: زراره که در نجاست لباسش[4] شک کرده بود و بعد طهارت را استصحاب کرده بود یقین صد در صد به طهارت لباس نداشت بلکه خانواده ی او لباسش را شسته بود و بعد به شکل خبر واحد به او خبر از شستن داده بود. این گونه نبود که زراره لباس خود را در شط فرات شسته باشد تا علم منطقی به طهارت آن داشته باشد.

اما اصول عملیه: اصول عملیه حجّت نیست بلکه معذّر[5] می باشد. حجّت طریق به واقع است ولی اصول عملیه فقط موجب این می شود که من نزد خداوند عذر داشت باشم. آیا اصول عملیه را می توان استصحاب کرد؟
قلت: ما در اینجا نیازی به استصحاب نداریم زیرا در سابقا کرارا گفتیم که قاعده ی طهارت حاکم بر استصحاب طهارت است. یعنی من عبا را امروز از شما خریدم و نمی دانم طاهر است یا نجس. قاعده ی طهارت می گوید: کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر. حال فردا اگر دوباره شک در طهارت و نجاست لباس کنم، همان قاعده ی طهارت را جاری می کنم و دیگر لازم نیست قاعده ی طهارت که دیروز جاری کرده بودم را استصحاب کنم زیرا قاعده ی طهارت دارای مؤونه ی کمتری است چرا که صرف شک کافی در اجرای آن است و لازم نیست به سراغ استصحاب روم که موؤنه ی بیشتری احتیاج دارد و باید در آن حالت سابقه را نیز لحاظ کنم.
همچنین مثلا قاعده ی برائت بر استصحاب برائت حاکم است مثلا امروز اصل برائت جاری شد و گفت که شرب تتن حلال است. فردا اگر شک کنم لازم نیست که قاعده ی برائت دیروز را استصحاب کنم بلکه همان اصل برائت راجاری می کند.
همچنین است در مورد قاعده ی اشتغال که مثلا نمی دانم ظهر واجب است یا جمعه و در نتیجه به سبب قاعده ی اشتغال هر دو را خواندم. در جمعه ی بعد لازم نیست که قاعده ی اشتغال را استصحاب کنم بلکه همان قاعده ی اشتغال را دوباره جاری می کنم.
البته مواردی هم هست که استصحاب بر قاعده ی طهارت حاکم است که سابقا این نکته را توضیح دادیم.

تم الکلام فی التنبیه الثالث. تنبیه چهارم[6] مطابق با اولین تنبیه شیخ انصاری[7] است. این سه تنبیه در رسائل وجود ندارد. تنبیه چهارم[8] در مورد استصحاب کلی است. استصحاب کلی به این معنا است که ما گاه شخص را استصحاب می کنیم ولی گاه شخص، مشخص نیست بلکه کلی را استصحاب می کنیم.
ان شاء الله فرق بین کلی منطقی، طبیعی و عقلی را بیان می کنیم.

بحث اخلاقی:
میلاد مسعود رسول خدا (ص) در هفدهم ربیع الاول است. اهل سنت قائل هستند که میلاد حضرت، در دوازدهم است. البته بعضی از روایات ما نیز بر دوازدهم دلالت دارد.
شیخ سعودی قائل شده است که جشن میلاد رسول خدا (ص) بدعت و حرام می باشد و شیخ ازهر این قول را رد کرده و گفته است که رسول خدا (ص) روزهای پنج شنبه و دو شنبه را به عنوان میلادش روزه می گرفت.
ما به شیخ سعودی می گوییم که بدعت را باید معنا کرد. بدعت به این معنا است که چیزی که در دین نیست را وارد دین کنند. اگر ما ادعا کنیم که شرع مقدس فرموده است که باید روز میلاد رسول خدا (ص) را جشن گرفت و حال آنکه چنین روایتی وجود ندارد این بدعت محسوب می شود. اما اگر ما که جشن می گیریم به این معنا نباشد که خداوند چنین دستوری داده است بلکه از این جهت باشد که مشابه آن در قرآن در جریان حضرت عیسی آمده است و آن اینکه حضرت عیسی از خداوند تقاضا کرد و فرمود ﴿اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقينَ[9]
یعنی حضرت مسیح به سبب غذایی آسمانی که برای آنها نازل شده بود جشن گرفتند و امروزه نیز مسیحی ها همان روز را جشن می گیرند چون روز ورود نعمت است. می گوییم: میلاد رسول خدا (ص) از نظر برکت آیا از این مائده ی آسمانی کمتر بود. وقتی مائده ی آسمانی فقط گرسنگی بدنی را رفع می کند و بعد از چند روز تمام می شود موجب جشن می شود میلاد رسول خدا (ص) که جهان را روشن کرده است و جهان را الهی کرده و تا روز قیامت ادامه دارد یقینا باید موجب جشن و سرور شود.
دلیل دیگر این است که حب رسول خدا (ص) یکی از فرائض است و آیاتی که در مورد حب ایشان نازل شده است. اگر در روز میلاد رسول خدا (ص) جشن بگیریم و آیات و فضائل حضرت را بخوانیم، این مظهر حب است نه بغض. فریضه بودن حب رسول خدا (ص) بر ما به این معنا است که این حب عملی باشد نه صرفا قلبی و جشن گرفتن یکی از مصادیق بروز عملی این حب است و هرگز نمی تواند بدعت باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo