< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

93/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب در مسائل عقیدتی
التنبیه الثانی عشر: استصحاب در مسائل عقیدتی[1] [2] [3]
تا به حال در استصحاب در مسائل فرعی بحث می کردیم و اما اکنون به جریان آن در مسائل عقیدتی می پردازیم. شیخ انصاری این تنبیه را ذکر کرده است.
قبل از بیان مقصود، سه مقدمه را یادآور می شویم:
الامر الاول: مستصحب گاه حکم شرعی است و گاه غیر حکم شرعی. غیر حکم شرعی بر سه قسم است:
1.گاه موضوع خارجی است مانند استصحاب حیات زید.
2.گاه لغت است مثلا در زمان رسول خدا (ص) کلمه ی دابه در معنای خاصی بود و همان را استصحاب می کنیم.
3.گاه مسأله ای عقیدتی را استصحاب می کنیم.
بنا بر این اینکه می گفتیم یشترط فی المستصحب ان یکون حکما شرعیا او موضوعا لحکم شرعی. در موضوع بودن، سه قسم فوق داخل می باشد.

الامر الثانی: نسبت بین ایمان و یقین عموم و خصوص من وجه است.
ایمان به معنای تسلیم قلبی است که به آن عقد قلب می گوید و حال آنکه یقین عبارت است از اذعان. این دو گاه با هم جمع می شوند مانند ما که هم ایمان داریم و هم یقین.
ولی گاه این دو از هم جدا می شوند. مثلا در داستان حضرت موسی می خوانیم که وقتی آیات تسع را آورد، فراعنه همچنان قبول نکردند. ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا[4] یعنی آنها یقین به صدق رسالت موسی داشتند ولی او را تصدیق نکرده و به او ایمان نیاورند.
امام قدس سره مثال دیگری می زد و آن اینکه کسی مرده است و افراد حاضر نیستند شب را با او در یک اتاق بخوابند در حالی که یقین دارند او نمی تواند کاری انجام دهد.
گاه نیز فرد ایمان دارد ولی یقین ندارد مثلا مشرکین مکه در حالی که رسول خدا (ص) در مکه بود به مدینه آمدند و به اهل کتاب گفتند که مردی در میان ما برخواسته و ادعای نبوت و رسالت می کند نظر شما در مورد او چیست؟ اهل کتاب به آنها گفتند که راه شما بهتر از راهی است که آن پیغمبر شما را به آن دعوت می کند: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ (اهل کتاب بودند) يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا (کفار مکه) هؤُلاءِ أَهْدى‌ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلا(شما مشرکان از کسانی که ایمان آورده اند هدایت شده تر هستید.)﴾ً[5]
مستشرقین وقتی به این آیه می رسند اذعان می کنند که واقعا آن دسته از اهل کتاب بسیار بی انصافی کرده اند که گفتند بت پرستی از توحیدی که این پیغمبر به آن دعوت می کند بهتر است.
این افراد با آنکه یقین داشتند که حرفشان باطل است زیرا بت پرستی در تورات باطل شده بود ولی در عین حال به جبت و طاغوت که همان بت پرستی است ایمان داشتند.

الامر الثالث: آیا ظن در عقائد حجّت است یا نه. [6]
این بحث باید در مبحث ظن مطرح شود کما اینکه شیخ انصاری و محقق خراسانی چنین کرده اند ولی شیخ این نکته را در اینجا ذکر می کند چون یکی از علماء ما با یکی از علماء اهل کتاب در سفر کربلا با هم برخورد کردند و آن فرد که کلیمی بود گفت که شما معتقد هستید که لا تنقض الیقین بالشک و ما هم یقین داریم موسی پیغمبر بود و الآن شک داریم و استصحاب می کنیم.
محقق خراسانی این مسأله را در قالب عباراتی پیچیده مطرح می کند. ما ابتدا کلام ایشان را توضیح می دهیم و باید در سه محور بحث کنیم:
1.استصحاب در مطلق عقائد
2.استصحاب در نبوت
3.مناظره ی آن عالم کلیمی با عالم شیعی

المحور الاول[7]: حجیة الاستصحاب فی مطلق العقائد
محقق خراسانی بر اساس تفکیک یقین با ایمان مطالبی را مطرح می کند و می فرماید:
عقائد بر دو قسم است:
المقام الاول: گاه صرف تسلیم و عقد القلب و ایمان کافی است و لازم نیست یقین هم تحصیل شود.
المقام الثانی: گاه علاوه بر ایمان، یقین و علم هم باید تحصیل شود.
اما المقام الاول: محقق خراسانی می فرماید: در اینجا استصحاب جاری است چه مستصحب موضوع باشد یا حکم.
مثال موضوع: سابقا سؤال قبر جزء عقائد بود و الآن نمی دانم جزء عقائد است یا نه آن را استصحاب می کنیم.
مثال حکم: سابقا اعتقاد بر حلیت متعه واجب بود و الآن که شک داریم همان را استصحاب می کنیم.
نقول[8]: این دو مثال واقعیت خارجی ندارد و معنا ندارد که چنین شک هایی رخ دهد. البته محقق خراسانی مثال نمی زند ولی مثالی غیر از این موارد ندارد زیرا کسی در عقائدش در شرع مقدس شک نمی کند.
اما المقام الثانی: در این مقام استصحاب حکمی می توان کرد بر خلاف استصحاب موضوعی مثلا سابقا تحصیل یقین در مورد قیامت و مسائل آن لازم بود و الآن همان را استصحاب می کنیم.
محقق خراسانی اضافه می کند که این استصحاب فقط ما را وادار می کند که یقین را تحصیل می کنیم و الا ضرر به جایی نمی زند.
اما در موضوعات نمی توان استصحاب کرد مثلا سابقا امام علیه السلام حیّ بود و الآن هنگام شک نمی شود آن را استصحاب کرد زیرا در مورد امام باید معرفت یقینیه را تحصیل کرد.
یلاحظ علیه: شق اخیر کلام ایشان صحیح نیست زیرا مثلا اگر در زمان امام صادق علیه السلام مردم شک می کردند امام علیه السلام زنده است یا نه حیات امام علیه السلام را استصحاب می کردند.
باید مثال دیگری زد و آن اینکه موجودی امام بود و الآن احتمال می دهم از امامت بیرون رفته باشد. این قابل استصحاب نیست زیرا در امامت باید یقین را تحصیل کرد. البته این مثال نیز از نظر مذهب شیعه باطل و بی معنا است.

المحور الثانی: استصحاب نبوت
سابقا فردی نبی بوده و الآن نبوت او را استصحاب می کنیم.
این مسأله بستگی به این دارد که نبوت را چگونه تفسیر کنیم. برای نبوت تفاسیر مختلفی[9] است.
المعنی الاول: نبوت به این معنا است که نفس از نظر کمال[10] به جایی برسد که بتواند وحی را تحمل کند. یعنی موجود ممکن در سیر تکاملی خودش به آخرین مرتبه ی کمال برسد و بتواند قابلیت وحی را پیدا کند. محقق خراسانی می فرماید: اگر در بقاء چنین نبوتی شک کنیم استصحاب نبوت جاری نیست.
یک دلیل این است که این امری است تکوینی.
یلاحظ علیه: این کلام از محقق خراسانی عجیب است زیرا مثلا ما حیات زید را استصحاب می کنیم و حال آنکه حیات او امری است تکوینی. این قول از محقق خراسانی بر خلاف ضرورت در علم اصول است.
دلیل دوم آن این است که انسانی که به این مقام رسیده است دیگر تنزل پیدا نمی کند تا موجب شود ما شک کنیم.
این دلیل ایشان قابل قبول است.
معنای دوم نبوت این است که بگوییم: نبوت مقامی است که از طرف خداوند جعل شده و به پیغمبر داده می شود. ان شاء الله جریان استصحاب در این قسم را در جلسه ی آینده بحث می کنیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo