< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقلید و دلیل برای تقلید کردن
گفتیم که تقلید نمی تواند موضوع حکم[1] باشد. مستشکل پنج مورد را ذکر می کند که در آن تقلید موضوع حکم است و ما در جواب گفتیم که در آنها حکم دائر مدار دلیل آن مسأله می باشد. یعنی معنای تقلید هر چه باشد تفاوت نمی کند.

المسألة الثانیة[2]:
الامر الاول: دلیل لزوم رجوع عامی[3] به مجتهد و تقلید از او چیست؟ (این امر مربوط به خود عامی است.)
الامر الثانی: مجتهد[4] به دلیل می گوید که عامی باید به او مراجعه کند؟ (این دلیل مربوط به مجتهد است.)

اما امر اول: فطرت عامی به او می گوید که خداوند احکامی دارد و رسول خدا (ص) و ائمه نیز احکامی را به انسان ها معرفی کرده اند. بخشی از آن احکام، احکامی الزامی است (اعم از الزام فعل و الزام ترک) بعد می بیند که خودش نمی تواند آن احکام را استخراج کند از این رو باید به سراغ کسی رود که این احکام را می داند.
اضافه می کنیم: بشر در تمامی جوانب زندگی خود به همین قانون عمل می کند و فرد جاهل به عالم مراجعه می کند و بر این اساس، بیمار به طبیب مراجعه می کند و حتی طبیب برای ساختن ساختمان مطب به سراغ مهندس می رود و آنها برای خرید ماشین به متخصص در آن مورد می روند و هکذا. بنا بر این هر کس در علمی که دارد متخصص است و او در غیر آن حیطه ی علمی به متخصص در آن فن مراجعه می کند.
سوال: عامی چرا در این مسأله که باید به مجتهد مراجعه کند تقلید نمی کند؟ مثلا در عروة الوثقی آمده است: یجب علی العامی اما ان یکون مجتهدا او مقلدا او محتاطا.
آیا عامی در این مسأله می تواند مقلد باشد؟
جواب اینکه: مقلد در این مسأله نمی تواند مقلد باشد و الا به دور[5] می انجامد زیرا اگر بخواهد در این مسأله تقلید کند، این فرع آن است که قول مجتهد حجّت باشد و حال آنکه حجّت بودن مجتهد بستگی به این دارد که عامی از او تقلید کند و الا تا از او تقلید نکند حجیّت قول مجتهد بر او ثابت نمی شود. بنا بر این عوام در این مسأله خودش باید اجتهاد کند و به فطرت خود مراجعه کند.
ثم ان للمحقق الخوئی[6] هنا بیانا: عامی باید دلیل انسداد را در حق خودش جاری کند و بر اساس آن به سراغ تقلید رود. به این گونه که عامی می گوید:
اولا: من مکلف به احکامی هستم.
ثانیا: این احکام الزامی بوده قابل ترک نیست.
ثالثا: اگر همه بخواهند مجتهد شوند و یا همه به سراغ احتیاط بروند نظام زندگی به هم می خورد.
رابعا: عقل کشف می کند که شارع قول مجتهد را حجّت قرار داده است.
نقول: این نحوه بیان خوب است ولی به درد کسانی می خورد که در مدرسه ی فیضیه هستند و الا افراد عامی نمی توانند[7] این چهار مقدمه را برای خودش ردیف کند.

کسانی هستند که با تقلید مخالف هستند و می گویند: تقلید بعینه کار مشرکین[8] است زیرا وقتی به آنها می گفتند چرا بت ها را عبادت می کنند در جواب به سراغ تقلید رفته می گفتند: ﴿قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‌ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‌ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ[9]
جواب آن این است که در این آیه پدر و مادر بت پرستان خود جاهل بودند و در نتیجه جاهلی به جاهل دیگری مراجعه می کرد اینجاست که قرآن به این موضوع اشاره کرده می فرماید: ﴿أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُون[10]
این در حالی است که در مسأله ی تقلید محل بحث، جاهل به عالم[11] مراجعه می کند.
دیگر اینکه اخباری ها در کتاب های خود به تقلید حمله می کنند. این حمله تا زمان محدث بحرانی بود و آن اینکه می گفتند: باید آیات قرآن و روایات[12] را بیان کرد و تقلید و رجوع به مجتهد معنا ندارد.
جواب این است که نزاع ما و ایشان لفظی است. شما می گویید که باید به نص مراجعه کرد و مجتهد همان لفظ را فارسی و قابل فهم می کند.
به همین دلیل شیخ بحرانی در مقدمه ی کتاب حدائق اذعان می کند که بسیاری از اختلافات بین اخباری ها و اصولی ها لفظی است و نباید به آنها دامن زد.

کلامی حول روز عرفه:
امام قدس سره می فرمود: ائمه در دعاها به یک سری مسائل فلسفی و عرفانی اشاره می کنند که عقل بشر آن زمان به آن مفاهیم نمی رسید.
خداشناسی بر دو گونه است گاه فطری است و گاه استدلالی و عقلی. افراد را می توان به شکل فطری به خداوند دعوت کرد. علماء عرفان می گویند: اگر کسی بخواهد با برهان، خدا را پیدا کند مانند این است که با شمع بخواهد، آفتاب را پیدا کند.
مثلا امام علیه السلام در دعای روی عرفه می فرماید: كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ (امام علیه السلام با این جمله هم فرموده به استدلال احتیاجی نیست و هم استدلال در آن وجود دارد. علت آن هم این است که فقیر بدون غنی نمی تواند زندگی کند.) أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ (آیا می توان دنیا ظهور داشته باشد ولی خالق آن ظهور نداشته باشد. مثلا آیا این جهان می تواند نوری داشته باشد ولی تو آن نور را نداشته باشی بنا بر این اگر در جهان نور است باید خالق آن نور بالاتری داشته باشد.) مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ (کی غائب بودی که ما بخواهیم به وسیله ی دلیل به دنبال تو بگردیم زیرا تو همواره حاضر بوده ای. این همان آیه ی قرآن است که می فرماید: ﴿ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‌ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‌ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا[13]) وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ (مراد رؤیت حسی است نه رؤیت عینی) وَ لَا تَزَالُ عَلَيْهَا رَقِيباً وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً (دوست اول و محبوب اول باید خداوند باشد و بقیه ی محبوب ها تالی حب خداوند باشد.)[14]
این الفاظ نشان می دهد که اهل بیت که آن مسائل دقیق عرفان اسلامی که مطابق با برهان حدیث است را از خداوند گرفته اند و الا مدینه ی آن زمان فکرش به این مضامین بالا نمی رسد. اینجاست که می گوییم: امام علیه السلام از ناحیه ی خداوند انتخاب می شود و از عالم بالا محدَّث است و از عالم بالا به او الهام می شود. آنها نزد کسی درس نخوانده اند و با این حال به این علوم مسلط بوده اند.
دعای عرفه سر تا پا توحید است و باید آن را با دقت خواند.





BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo