< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل بر حجیّت فتوای مجتهد بر عامی

سخن در این است که به چه دلیل فتوای مجتهد برای عامی حجّت[1] است.

گفتیم گاه با آیات قرآن[2] 0 استدلال می کنند و گاه با روایات[3] . این روایات در وسائل الشیعه ابواب صفات قاضی باب هشت و نه جمع آوری شده است. ما بخشی از این روایات را در باب حجیّت خبر واحد ذکر کردیم.

روات بر دو قسم هستند گاه راویان، کلام را از معصوم می شنیدند و عین همان کلام[4] را نقل می کردند و در آن اظهار نظر و دخل و تصرف نمی کردند. آنها نه از خاص و عام باخبر بودن و نه از مطلق و مقید و صرفا کلام معصوم را نقل می کردند.

در مقابل رواتی بودند که در کلام معصوم اظهار نظر می کردند و اگر عامی یا مطلقی بود که در کنارش خاص یا مقید بود آن روایات را تخصیص زده و مقید می کردند. ما در روایاتی که مطرح می کنیم به آنهایی اشاره می کنیم که از قبیل دسته ی دوم می باشند علت این کار اشکالی است که اخباری ها مطرح کرده اند و آن اینکه اهل بیت افراد را به روات ارجاع می دادند و آنها نیز عین کلام معصوم را نقل می کردند و این ارتباطی به توضیح المسائل ندارد زیرا توضیح المسائل عین کلام معصوم نیست بلکه مجتهدین در کلام معصوم تصرف می کنند. جواب ایشان از روایاتی که الآن مطرح می کنیم داده می شود در روایتی به افرادی چون یونس بن عبد الرحمان (که از فقهاء شیعه است)، زکریا بن آدم (که قبر او در شیخان است)، معاذ بن مسلم (پایه گذار علم صرف کما اینکه پایه گذار علم نحو امیر مؤمنان علی علیه السلام است. معاذ شاگرد امام صادق علیه السلام است.)، ابان بن تغلب (ذهبی که انسانی متعصب است و پیرو ابن تیمیه است او را بسیار توثیق می کند. ذهبی حتی پیشنهاد می کند که روایاتی که شیعه در صحاح سته نقل کرده است را حذف کنند و بعد اضافه می کند که این کار عملی نیست زیرا اگر روایاتی که از امثال ابان نقل شده است را حذف کنیم بخش قابل توجهی از روایات ما از بین می رود) و محمد بن مسلم ثقفی (او حافظ سی هزار حدیث از باقرین علیهما السلام بوده است.) این افراد گاه متکلم، فقیه، قاری و مانند آن بودند و کلمات ائمه را سبک و سنگین می کردند و با هم می سنجیدند و تقیه از غیر تقیه را می شناختند.

مثلا از نظر فتوای شیعه اگر کسی بمیرد و یک دختر داشته باشد کل مال پدر به او به ارث می رسد. اهل سنت قائلند که نصف آن را باید به دختر و ما بقی را به عمو داد.

سلمة بن محرز نزد امام علیه السلام در مدینه آمده و عرضه کرد: کسی از شیعیان فوت کرده و مالی دارد و یک دختر و یک عمو نیز دارد و من را نیز وصی کرده است. امام علیه السلام فرمود نصف را به دختر و ما بقی را به عمو تحویل بده.

راوی می گوید بعد از مدینه به کوفه رفتم و اصحاب امام علیه السلام را دیدم و جریان را بازگو کردم. آنها گفتند که امام علیه السلام به خاطر تو تقیه کرده است و آن فتوای واقعی امام علیه السلام نیست. راوی می گوید که سال بعد حج رفته و به نزد امام علیه السلام رفتم و جریان را گفتم و امام علیه السلام پاسخ داد: هنوز تقسیم نکردی؟ او گفت نه. امام علیه السلام فرمود: من به سبب تو این کار را کردم زیرا اگر می رفتی و خلاف آنچه گفتم عمل می کردی به عنوان شیعه تو را مورد اذیت می کردند. من به سبب تو تقیه کردم نه به سبب خودم. اکنون همه را به دختر تحویل بده:

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ مُحْرِزٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ مَاتَ وَ لَهُ عِنْدِي مَالٌ وَ لَهُ ابْنَةٌ وَ لَهُ مَوَالِيَ قَالَ فَقَالَ لِيَ اذْهَبْ فَأَعْطِ الْبِنْتَ النِّصْفَ وَ أَمْسِكْ عَنِ الْبَاقِي فَلَمَّا جِئْتُ أَخْبَرْتُ أَصْحَابَنَا بِذَلِكَ فَقَالُوا أَعْطَاكَ مِنْ جِرَابِ النُّورَةِ فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ إِنَّ أَصْحَابَنَا قَالُوا لِي أَعْطَاكَ مِنْ جِرَابِ النُّورَةِ قَالَ فَقَالَ مَا أَعْطَيْتُكَ مِنْ جِرَابِ النُّورَةِ عَلِمَ بِهَا أَحَدٌ قُلْتُ لَا قَالَ فَأَعْطِ الْبِنْتَ الْبَاقِيَ[5]

 

عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُتَيْبِيِّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي وَ كَانَ خَيْرَ قُمِّيٍّ رَأَيْتُهُ وَ كَانَ وَكِيلَ الرِّضَا ع وَ خَاصَّتَهُ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع فَقُلْتُ إِنِّي لَا أَلْقَاكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَعَمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي فَقَالَ خُذْ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ[6]
متوفای 208 است و امام رضا علیه السلام در سال 203 به شهادت رسید. اخذ معالم دین با کسی که فقط چند روایت حفظ است و عین کلام معصوم را نقل می کند سازگار نیست. اخذ نشانه های دین در عقائد و احکام و اخذ معالم دین با یک راوی عادی سازگار نیست.

 

عَنْ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُسَيَّبِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا ع شُقَّتِي بَعِيدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي قَالَ مِنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّيِّ- الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْمُسَيَّبِ فَلَمَّا انْصَرَفْتُ قَدِمْنَا عَلَى زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ- فَسَأَلْتُهُ عَمَّا احْتَجْتُ إِلَيْهِ. [7]

الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا مقام بالایی است که بر افراد عادی قابل تطبیق نیست.

 

حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمَ ابْنَيْ نُصَيْرٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ مُعَاذٍ عَنْ أَبِيهِ مُعَاذِ بْنِ مُسْلِمٍ النَّحْوِيِّ (البته او پایه گذار صرف بوده است) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي‌ الْجَامِعِ‌ فَتُفْتِي النَّاسَ قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِي‌ءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْ‌ءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلَافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ وَ حُبِّكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا[8]

کسی که به اقوال شیعه و سنی آگاهی داشته است فردی عادی نبوده است. او به امام علیه السلام عرض می کند که اگر کسی که از اهل سنت باشد از من سؤال کند فتوای اهل سنت را به او می گویم و اگر از شیعه باشد فتوای شما را می گویم و اگر ندانم مذهبش چیست قول شما و اهل سنت را هر دو به او می گویم. امام علیه السلام نیز به او می فرماید: همین کار را کن که من هم همین گونه عمل می کنم.

 

قال ابو جعفر لابان بن تغلب: اجلس في مجلس المدينة، أفت الناس، فإني أحب أن أرى في شيعتي‌ مثلك‌[9]

کسی که در مسجد می نشیند و فتوا می دهد نمی تواند انسانی عادی باشد. امام علیه السلام به ابان علاقه ی بسیاری داشت و وقتی خبر فوت او را به امام علیه السلام دادند امام علیه السلام فرمود: اما و الله لقد اوجع قلبی موت ابان[10]

 

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحَجَّالِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ لَيْسَ كُلَّ سَاعَةٍ أَلْقَاكَ‌ وَ لَا يُمْكِنُ الْقُدُومُ وَ يَجِي‌ءُ الرَّجُلُ مِنْ أَصْحَابِنَا فَيَسْأَلُنِي وَ لَيْسَ عِنْدِي كُلُّ مَا يَسْأَلُنِي عَنْهُ فَقَالَ مَا يَمْنَعُكَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ- فَإِنَّهُ سَمِعَ مِنْ أَبِي وَ كَانَ عِنْدَهُ وَجِيهاً. [11]

 

اخباری ها و امروزه وهابی ها تقلید را تحریم می کنند. امروز کبار العلمائی که در مکه اند در مورد مسائلی که مطرح می شود فتوای خود را می گویند و کاری با ائمه ی اربعه ندارند و از این رو با اهل سنت در اختلاف هستند.

اخباری ها برای غلط بودن تقلید به آیاتی از قرآن و روایات تمسک می کنند: [12]

استدلال به آیات:

﴿وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ[13] قرآن می فرماید: بت پرستان علم ندارند که این بت ها خدای آنها است بلکه تخمین می زنند. (خارص به کسی می گویند که حاکم شرع به باغ ها می فرستد و آنها مثلا تخمین می زنند که چه مقدار خرما بر درخت است.) اخباری ها می گویند که مجتهدین علم به حکم خدا ندارند بلکه داخل در یخرصون هستند.

امام قدس سره در استصحاب مبنایی داشت و آن اینکه یقین و علم در قرآن غیر از یقین و علم در منطق است. یقین در منطق به معنای اعتقاد جازمی است که مطابق با واقع باشد ولی یقین در آیات و روایات به معنای حجّت است هرچند مفید علم نباشد. سپس ایشان استدلال می کرد به اینکه زراره که می گفت لباسش پاک بود و بعد احتمال نجاست می دهد او علم قطعی به پاک بودن لباس نداشت یعنی لباس خود را در آب فرات آب نکشیده بود بلکه همسرش مثلا لباس او را آب کشیده بود و او اصالة الصحة جاری می کرد و لباس را پاک می دانست و از آن به یقین به پاک بودن تعبیر می کرد زیرا حجّت بر پاک بودن لباس داشت.

بنا بر این مجتهد در حکمی که صادر می کند حجّت دارد زیرا آن را از کتاب و سنت استنباط کرده است.

مضافا بر اینکه خرص در آیه ی محل بحث یعنی کلامی که بت پرستان می گویند و اعتقاد دارند بی پایه و صرف تخمین است. کسی که تخمین می زند پنجاه درصد احتمال دارد که کلامش صحیح باشد و پنجاه درصد ممکن است باطل باشد.

آنها همچنین به آیاتی که از پیروی از ظن برحذر می کند استدلال کرده اند. چهار آیه وجود دارد که از این قبیل است. سپس اضافه می کنند که مجتهد نیز علم به حکم الهی ندارد بلکه ظن دارد:

﴿إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُون‌[14]
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ[15]
﴿وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‌ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً‌[16]
جواب این است که ذیل این آیه ها بیانگر این است که مراد از ظن چه ظنی است. [17] در آیه ی اول چون خداوند در خاتمه از خرص و تخمین سخن می گوید این علامت آن است که ظن آنها مبنای عقلایی ندارد بلکه یک نوع تخمین و حرف بی پایه است مثلا مردم می بینند که نقاشی ملائکه به صورت دختران است سپس می گویند پس ملائکه از جنس دختر می باشند.

هیچ یک از این آیات ارتباطی به ظن اجتماعی ندارد و حال آنکه قضات و اهل حقوق و مردم به ظن اجتماعی تکیه می کنند. این بر خلاف ظنی است که مجتهدی بعد از مراجعه به کتاب و سنت به آن می رسد.

محقق خراسانی[18] در کفایه دو جواب غیر صحیحی را ارائه کرده است:

ابتدا می فرماید: این روایات ناظر به اصول دین است و حال آنکه بحث ما در فروع است. این آیات ناظر به مشرکین است و ظن در اصول دین حجّت نیست.

یلاحظ علیه: مورد نمی تواند مخصص باشد. حتی اگر این آیات در خصوص اصول دین باشد موجب تخصص آن به اصول دین نمی باشد.

دوم اینکه می فرماید: ما من عام الا و قد خص و ما من مطلق الا و قد قیّد. بنا بر این این آیات را تقید می زنیم و می گوییم: ان الظن لا یغنی من الحق شیئا الا الظن المستفاد من الکتاب و السنة.

یلاحظ علیه: برخی از آیات قابل تخصیص نیست زیرا لحن آنها به گونه ای که آبی از تخصیص می باشد. این مانند آن است که فردی بگوید: کلام فلانی مزخرف است و نباید آن را قبول کرد مگر فلان کلام او که هرچند مزخرف است ولی باید آن را قبول کرد. ظن هم از این قبیل است. اگر ظن هیچ بهره ای از حق ندارد نمی توان گفت مگر آن مورد که ظن، بهره ای از حق دارد.

مثلا امام علیه السلام می فرماید: تیمّم بر تراب یکفیک عشر سنین. این معنا ندارد که بگوییم مگر در فلان مورد که تیمّم کافی نیست. امام علیه السلام در این مقام در جواب کسی که به آب دسترسی نداشت و می خواست نماز را ترک کند این کلام را فرمود. واضح است که نمی توان آن را تخصیص زد و گفت مگر در فلان مورد.

در خاتمه می گوییم که نزاع ما با اخباری ها لفظی است زیرا آنها متن حدیث را به دیگران منتقل می کنند ولی ما متن آن را در قالب فارسی ریخته به مردم می گوییم. اخباری ها هم خود گاه متن حدیث را فارسی کرده و آن را به زبانی آسان به مردم تحویل می دهند.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ تقلید از اعلم[19] می رویم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo