< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/07/11

بسم الله الرحمن الرحیم

7موضوع: تقلید از اعلم و معنا اعلم

سخن در تقلید اعلم[1] [2] است. قائلان به تعین تقلید از اعم به چهار[3] [4] [5] دلیل تمسک کردند.

به ادله ی کسانی رسیده ایم که تقلید از غیر اعلم را نیز جایز[6] می دانند:

دلیل اول: اطلاق آیات سؤال و نفر

در آیه ی نفر آمده است که کسانی که نزد رسول خدا (ص) رفته کسب علم کردند وقتی برگشتند باید مردم را انذار کنند و بترسانند. در این آیه نیامده است که این مسئولیت بر دوش اعلم است نه دیگران. اطلاق این دو آیه علامت آن است که از غیر اعلم نیز می توان مسائل را پرسید.

یلاحظ علیه[7] : این ادله ناظر به صورت تعارض نمی باشد و حال آنکه بحث ما در جایی است که فتوای اعلم و غیر اعلم با هم متعارض باشد. بنا بر این اطلاق آیه صرفا صورت عدم تعارض اقوال منذرین و سؤال شوندگان را شامل می شود.

 

دلیل دوم: اطلاق روایات ارجاعیه[8]

روایات ارجاعیه اطلاق دارد و ائمه هنگامی که شیعیان را به راویان ارجاع می دادند به اعلم اشاره نمی کردند و کلام ایشان اطلاق داشت و هم کسانی که با دیگران مساوی بودند را شامل می شد و هم کسانی که اعلم و یا غیر اعلم بودند.

یلاحظ علیه[9] : همان جوابی که در دلیل اول بیان کردیم در اینجا نیز جاری می باشد.

در سابق هم گفتیم که گاه متکلم در مقام بیان هست و گاه نیست بر این اساس این روایات ناظر به این است که نباید به سراغ طواغیت رفت بلکه باید به سراغ شیعیان اهل بیت رفت و اما اگر این افراد خود با هم اختلاف پیدا کردند چه باید کرد در این روایات بیان نشده است.

 

دلیل سوم: اطلاق سیره ی مسلمین[10]

سیره ی مسلمین بر این جاری است که به هر عالمی مراجعه می کردند و نمی گفتند آیا آن عالم افضل است یا فاضل.

یلاحظ علیه: سیره دلیلی است لبّی[11] و اطلاق ندارد. اطلاق مخصوص دلیل لفظی می باشد. اطلاق سیره از باب تناقض صدر و ذیل است یعنی اگر چیزی اطلاق داشته باشد نمی تواند سیره باشد و اگر سیره باشد نمی تواند اطلاق داشته باشد.

اضافه بر اینکه ما این سیره را قبول نداریم و می گوییم اگر در بلدی دو عالم بود که فتوایشان با هم مختلف بود مردم به اعلم مراجعه می کردند نه عالم.

 

دلیل چهارم: الرجوع الی الاعلم امر حرجی[12]

ارجاع همه ی مسلمان که تعداشان بسیار است به یکی دو نفر که اعلم هستند امر مشکلی است.

یلاحظ علیه: بله در زمان های سابق چنین بود زیرا روابط و ارتباطات و وسائل سریع السیر مانند امروزه وجود نداشت بنا بر این مردم ناچار بودند به اعلم نسبی مراجعه کنند یعنی به اعلم در منطقه ی خود مراجعه کنند ولی امروزه این مشکل برطرف شده است[13] .

 

دلیل پنجم: شناختن اعلم مشکل است[14]

یلاحظ علیه: شناخت اعلم مشکل از شناخت اجتهاد مجتهد نیست. شناخت اینکه آیا فرد مزبور مجتهد است یا نه امر سختی است و شناخت اعلم هم به همان اندازه سخت است. کسانی که خبره اند می توانند اعلم را تشخیص دهند هرچند افراد عادی نتوانند اعلم را شناسایی کنند.

 

ما هو المراد من الاعلم؟[15]

اعلم سه ملاک دارد و به معنای کثیر العلم نیست بلکه گاه اعلم ممکن است قلیل الاعلم باشد ولی باید سه ملاک زیر را دارا باشد:

ملاک اول: اقوی ملکة

مثلا دو راننده اند که هر دو ملکه ی رانندگی را دارا هستند ولی یکی این ملکه را بیشتر دارد.

ملاک دوم: اکثر خبرة

خبرویت اعلم باید بیشتر باشد مثلا بین دو معمار یکی خبرویت بیشتری دارد و اشکالات ساختمان را بیشتر و بهتر تشخیص می دهد.

ملاک سوم: اعرف بمبانی الاستنباط و دقائق العلم.

این ملاک مهتر از دو ملاک قبلی است.

امام صادق علیه السلام اعلم را در روایتی چنین معنا کرده است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الْعِجْلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ‌ عَنَّا.[16]

البته مراد این نیست که راوی مانند ضبط، روایات را نقل کند بلکه مراد این است که روایات را درک کند.

 

مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ جَمِيعاً عَنْ سَعْدٍ وَ الْحِمْيَرِيِّ وَ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى كُلِّهِمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ أَنْتُمْ أَفْقَهُ‌ النَّاسِ‌ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِيَ كَلَامِنَا إِنَّ الْكَلِمَةَ لَتَنْصَرِفُ عَلَى وُجُوهٍ فَلَوْ شَاءَ إِنْسَانٌ لَصَرَفَ كَلَامَهُ كَيْفَ شَاءَ وَ لَا يَكْذِبُ. [17]

شناخت معانی کلام اهل بیت در این روایت به عنوان افقه بودن معرفی شده است. واضح است که راویان خود، عرب زبان بودند و معانی کلام اهل بیت را متوجه می شدند بنا بر این مراد امام علیه السلام این است که دقائق کلام و نکات آن را متوجه شوند و به صرف شناخت لفظ و معنا کفایت نکنند.

 

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص خَطَبَ النَّاسَ فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ- فَقَالَ نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ الْحَدِيثَ. [18]

افقه در اینجا به معنای افهم است زیرا فقه در لغت به معنای فهم می باشد. یعنی گاه شاید یک راوی روایتی را برای دیگری نقل کند ولی شنونده نکته ای از آن استفاده کند که راوی روایت به آن ملتفت نبوده باشد.

دقت علمی را در قالب مثالی توضیح می دهیم:

زنی[19] از دنیا رفته است و دو خواهر و یک شوهر دارد. شوهر نصف مال را به ارث می برد (زیرا زن فرزندی ندارد) و هر یک از دو خواهر دو ثلث ارث می برد. حال این سؤال مطرح می شود که چگونه باید آن مال را تقسیم کرد زیرا اگر مثلا ما ترک متوفّی را به شش قسمت تقسیم کنیم و شوهر نصف را ببرد می شود سه قسم ولی اگر هر دو خواهر دو ثلث را ببرد می شود چهار قسم.

ابن عباس در این مورد می گوید: باید به سراغ قرآن رویم و اگر در قرآن آمده باشد که یک وارث دو سهم دارد به گونه ای که اگر یک سهم را نشد به او بدهیم دومین سهم را ببرد. مثلا در مورد زوج یک بار می فرماید: باید نصف ببرد و بار دیگر می گوید اگر متوفّی اولادی داشته باشد او ربع می برد چنین کسی سهمش بر کسی که در قرآن یک سهم بیشتر ندارد مانند خواهرها مقدم می شود زیرا کسی که در قرآن دو فرد از سهم برایش بیان شده این علامت آن است که قرآن روی او عنایت بیشتری داشته است. بنا بر این نصف ما ترک را به زوج می دهیم و ما بقی را هر چه باقی مانده باشد بین دو خواهر تقسیم می کنند حتی اگر از دو ثلث کمتر شود. این همان مسأله ی عول[20] است که در میان شیعه مطرح می باشد.

بنا بر این ابن عباس ظاهرا این را از امیر مؤمنان علی علیه السلام اخذ کرده است. اهل سنت نیز آن را از ابن عباس اخذ کرده اند.

اما دیگران قائل شده اند که نقص را بر همه وارد می کنیم و نه به زوج نصف می دهیم و نه به خواهران ثلثان می دهیم بنا بر این مخرج را بالا می بریم تا به عددی برسد که قابل تقسیم باشد و در کتاب ارث توضیح داده شده است و ایشان در واقع به قاعده ی عدل و انصاف عمل می کنند.

مثالی دیگر: کسی در بیابان است و قبله را نمی شناسد او از باب اشتغال یقینی که اقتضاء می کند برائت یقینی حاصل شود باید به چهار طرف نماز بخواند. او بعد از نماز متوجه می شود که یکی از چهار نماز او باطل بوده است (مثلا رکن را در آن رعایت نکرده است.) علماء می گویند اگر علم اجمالی دارد که یکی باطل بود است اعاده ی چهار طرف لازم نیست ولی اگر بداند که یک طرف نمازش باطل بود همان طرف را باید اعاده کند. در شق اول اصالة الصحة جاری می شود و می گویند ان شاء الله آن نمازی که رو به قبله بوده حاوی آن رکن بوده است ولی در شق دوم باید آن نماز را قضاء کرد. اینجاست که شناخت این نکته دلیل بر فقاهت استنباط کنند است.

 

 

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo