< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امکان وضع عام و موضوع له خاص

بحث درباره ی اقسام است و بعد از آن باید در مناشیء وضع سخن بگوییم.

علماء منطق و ادب سالیان سال است که وضع را بر چهار قسم می دانند:

وضع عام و موضوع له عام

وضع خاص و موضوع له خاص

وضع عام و موضوع له خاص

وضع خاص و موضوع له عام

حصر فوق حقیقی و عقلی است. گاه فقط سخن از وضع و متصوَّر است و گاه متصوَّر، وسیله برای چیز دیگری است. یعنی یک وضع داریم و یک متصوَّر و بعد از متصوَّر به چیز دیگری منتقل می شویم.

اگر فقط لفظ و متصوَّر داشته باشیم گاه متصوَّر عام است و گاه خاص. (قسم اول و دوم)

و اگر متصوَّر سبب فهم چیز سومی باشد آن سومی گاه عام است و گاه خاص. (قسم سوم و چهارم)

به هر حال در هر وضعی باید یک متصوَّر وجود داشته باشد که گاه موضوع له همان متصوَّر است و گاه متصوَّر مانند پلی برای رسیدن به معنای دیگر به کار می برد.

قسم اول وضع مانند اسماء اجناس مانند انسان و اسد است که ما حیوان ناطق را بر انسان و حیوان مفترس را بر اسد وضع می کنیم.

قسم دوم مانند گذاشتن نام حسین بر فرزند متولد شده.

قسم سوم مانند اسماء اشاره، موصولات و حروف مثلا لفظ (مِن) را در یک دست گرفته و بعد ابتدای اسمی را تصور می کنیم و بعد آن لفظ را بر مصادیق آن معنای اسمی که معانی حرفیه اند وضع می کنم. (معنای حرفیه را نمی تواند بدون تصور معنای اسمیه تصور کرد.)

قسم چهارم مانند این است که کسی که یک متر را در فرانسه در قالب طلای شمش و به طول صد سانت تنظیم کرده است در یک دست لفظ متر را گرفت و در دست دیگر ان طلای صد سانت را و بعد لفظ متر را بر جامع بین آن طلا و هر آنچه به طول آن است وضع کرده است. یا مثلا در یک دست لفظ ذرع را گرفته ام و در دست دیگر آهنی به طول یک ذرع که 45 سانتی متر است و بعد لفظ متر را بر جامع بین طول آن آهن و هر آنچه به اندازه ی آن است وضع می کنیم.

شکی نیست که دو قسم اول یقینا وجود دارد.

اما در قسم سوم و چهارم بحث است. امروز قسم سوم را بحث می کنیم:

بیان اول: صاحب کفایه

صاحب کفایه قائل است که چنین وضعی (وضع عام موضوع له خاص) اشکال ندارد و قابل تحقق است زیرا در وضع لازم نیست که افراد به شکل تفصیلی تصور شوند بلکه تصور اجمالی نیز کافی است. مثلا مانعی ندارد که مولی لفظ انسان را در دست بگیرد و بعد حیوان ناطق را تصور کند و بعد انسان را به جای اینکه بر حیوان ناطق وضع کند بر افراد آن وضع نماید. در اینجا چون متصوَّر که حیوان ناطق است عام است وضع، عام می باشد. ولی چون موضوع له تک تک افراد است، خاص می شود. همان طور که مثلا لفظ (هذا) را بر مفرد مذکر وضع نمی کنیم بلکه بر مصادیق خارجیه که مورد اشاره است وضع می کنیم. از آنجا که در وضع، تصور اجمالی کافی است. این قسم از وضع نیز صحیح می باشد. به بیان صاحب کفایه: العام عنوان للخاص و وجه للخاص.

یلاحظ علیه: در وضع، متصوَّر باید بتواند از موضوع له حکایت کند. عام فقط می تواند از جهت جامعه حکایت کند نه از جهت خصوصیات. عام نمی تواند از فرد فرد حکایت کند و حال آنکه ما می خواهیم عام را بر خصوصیات آحاد وضع نماییم. مثلا حیوان ناطق فقط می تواند بر جهت جامعه بین انسان ها حکایت کند و کاری با خصوصیات ندارد از این رو نمی تواند بر آحاد وضع شود.

 

بیان دوم: بیان شهید صدر

حیوان ناطق را از زید و بکر و خالد و دیگران انتزاع می کنیم از این رو چه مانعی دارد که لفظ انسان را از مجرای حیوان ناطق بر افراد وضع کنیم.

یلاحظ علیه: همان گونه که مشخص است نظر ایشان بر انتزاع استوار است و بدین طریق است که ایشان قائل است که حیوان ناطق ما را به موضوع له می رساند.

از ایشان می پرسیم: حیوان ناطق را آیا از جهات مشترک انتزاع می کنیم یا از خصوصیات؟ واضح است که آن را از جهات مشترک انتزاع می کنیم نه از خصوصیات بنا بر این حیوان ناطق نمی تواند ما را به خصوصیات رهبری کند.

اشتباه ایشان در انتزاع است زیرا منشأ انتزاع در خصوصیات نیست بلکه در جهت جامعه است.

 

بیان سوم: بیان مرحوم آقا ضیاء عراقی

از افراد، سه جور منتزَع وجود دارد:

گاه منتزَع از ذاتی و ذاتیات است نه خصوصیات مانند اینکه حیوان ناطق را از جهات جامعه انتزاع می کنیم یعنی آن را از جنس و فصل انتزاع می کنیم. در اینجا منشأ انتزاع، ذات و ذاتیات است و چنین وضعی کلی است.

گاه منتزَع از افراد انتزاع می شود نه ذات و ذاتیات ولی در اینجا منشأ انتزاع همان افراد است با این حال این افراد دارای خصوصیاتی است که برای ما مطرح نمی باشد مثلا ابیض را از جسم انتزاع می کنیم و این جسم خصوصیاتی مانند بیاض بودن، کوتاه بودن و امثال آن دارد ولی هیچ یک از اینها برای ما مطرح نیست. این نیز به کار نمی آید زیرا ما به عامی احتیاج داریم که ما را به خصوصیات برساند.

منتزَع عنوانی عام است که با قید خصوصیات از افراد انتزاع می شود مثلا می گوییم: هذا وضع شده است برای هر مفردی که مذکر باشد. یعنی لفظ هذا برای کل مفرد مذکر وضع شده است. در اینجا به وسیله ی کلمه ی (کل) توانستیم به تمامی افراد اشاره کنیم و به خصوصیات افراد پی ببریم.

نتیجه اینکه ایشان توانست با قسم سوم از تقسیمات سه گانه ی خود مشکل را حل کند و با کمک گرفتن از کلمه ی (کل) به خصوصیات افراد منتقل شود. به نظر ما این بیان صحیح است و شاید محقق خراسانی که قائل است تصور اجمالی افراد کافی است اشاره به کلام شاگرد خود که محقق عراقی است داشته است.

 

بیان چهارم: بیان امام قدس سره

ایشان فرق می گذارد بین اینکه آیا در وضع، باید حکایت وجود داشته باشد یا اینکه صرف انتقال کافی است. مثلا انسان را می خواهیم بر افراد وضع کنیم اگر در وضع، حکایت لازم باشد چنین وضعی کافی نیست زیرا حیوان ناطق نمی تواند از افراد حکایت کند بلکه فقط از جهت جامعه حکایت می کند زیرا حکایت، فرع وضع است و لفظ عام بر عام وضع شده است نه بر افراد.

اما اگر در وضع، انتقال کافی باشد در اینجا انسان می تواند از عام به خاص منتقل شود و مثلا وقتی ما لفظ حیوان ناطق را به کار می بریم به افرادی مانند پدر و مادر و دوست و رفیق و دیگران منتقل می شویم. حتی گاه انسان از ضد، به ضد منتقل می شود مثلا با گفتن حسین علیه السلام به یزید منتقل می شویم و یا گاه از ابیض به اسود منتقل می شویم.

یلاحظ علیه: اگر بگوییم در وضع، انتقال کافی است این مشکل پیش می آید که گاه این انتقال وجود ندارد بر خلاف اینکه اگر متصوَّر ما حکایت باشد، این حکایت همیشه وجود دارد. وقتی حکایت همیشه باقی باشد یعنی هم وضع وجود دارد و هم متصوَّر ولی اگر سخن از انتقال باشد گاه این انتقال از بین می رود و فقط وضع می ماند و افراد در نتیجه وضع خاص و موضوع له خاص می شود. بنا بر این موضوع از عام بودن منتقلب به خاص می شود.

 

نتیجه اینکه کلام محقق عراقی به واقع و قبول نزدیک تر است.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo