< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: خبر و انشاء

گفتیم در اسماء اشاره و ضمائر سه قول است:

قول اول قول محقق خراسانی و افراد دیگر است که گفته اند (هذا) به عنوان نمونه فقط برای مفرد مذکر وضع شده است و نه چیزی دیگر. اما غرض از آن این است که با آن به چیزی اشاره بشود.

اشکال این قول این است که اگر اشاره در موضوع له اخذ نشده است چگونه با (هذا) می توانیم اشاره کنیم.

قول دوم از محقق بروجردی است که قائل بود (هذا) فقط برای اشاره وضع شده است مانند فرد لال که فقط اشاره می کند و (هذا) جایگزین همان اشاره است.

اشکال آن این بود که (هذا) می تواند مبتداء واقع شود ولی اشاره که معنایی حرفی است نمی تواند مبتداء واقع شود.

قول سوم از محقق اصفهانی است که قائل است که هم مفرد مذکر بودن و هم اشاره را در معنای (هذا) داخل می داند.

 

اما بحث در خبر و انشاء

محقق خراسانی این بحث را در یک سطر به پایان رسانده است ولی ما آن را بسط می دهیم فنقول:

جمل انشائیه بر دو قسم است:

قسم اول بعضی از الفاظ هستند که ممحض در انشاء می باشند مانند: صیغه ی امر، نهی، استفهام، ترجی و تمنی. در این الفاظ هیچ اثری از اخبار نیست.

اما بعضی از الفاظ دو حیثیتی است؛ هم در اخبار به کار می رود و هم در انشاء مانند (بعت) گاه با آن خبر می دهیم و گاه با آن بیعی را انشاء می کنیم. همچنین است الفاظی مانند (انکحت) و (زوجت)

بحث در قسم دوم است و قسم اول هرگز محل بحث نیست. محقق خراسانی نیز از قسم اول سخن به میان نمی آورد.

گفتیم که محقق خراسانی در بحث حروف قائل بود که آلیت و استقلالیت و لحاظ آن دو همه از طواری استعمال است و جزء وضع نیست. ایشان در اسماء اشاره و ضمائر نیز همین مبنا را تکرار کرد و گفت اشاره، تخاطب و حضور همه از عوارض استعمال هستند.

در اینجا نیز می فرماید: بین (بعت) که در مقام اخبار به کار برده می شود و آنی که در مقام انشاء به کار می رود فرقی نیست و معنا در هر دو عبارت است از (نسبة البیع الی المتکلم) غایة ما فی الباب، متکلم گاه آن را برای غایت حکایت استعمال می کند و گاه برای غایت انشاء و ایجاد و در هر صورت حکایت و انشاء هیچ یک جزء مدلول نمی باشد.

یلاحظ علیه: محقق خراسانی هیچ برهانی بر این ادعا اقامه نمی کند و فقط می گوید که اگر کسی چنین حرفی بزند سخن به گزاف نگفته است.

اضافه می کنیم که الفاظ برای رفع نیاز متکلم است. از آن سو می بینیم که متکلم دو نیاز دارد: گاه می خواهد از چیزی حکایت کند و گاه می خواهد چیزی را انشاء و ایجاد کند. ما بنا بر این به دو وضع احتیاج داریم و بهتر است که دو وضع وجود داشته باشد.

 

نظریة الادباء: نظر ادباء و علمای اصولی (مختار ما نیز همین است.) عبارت است از اینکه: ما دو نوع نیاز داریم گاه می خواهیم از خارج خبر و از وقوع یک مطلب دهیم مانند: ضرب زید عمرا در این صورت از جمله ی خبریه استفاده می کنیم. گاه نیاز داریم معنایی اعتباری را در عالم اعتبار ایجاد کنیم که در این صورت از جمله ی انشائیه استفاده می کنیم.

توضیح ذلک:

الامور علی قسمین: تکوینی و اعتباری.

امور تکوینی و حقیقی در خارج هست و نظر من و اعتبار من آن را تغییر نمی دهد. مانند جواهر و اعراض و حتی انتزاعیات.

امور اعتباری آن است که ذهن من آن را می سازد و این خود بر دو قسم است:

گاه ساخته ی ذهن است ولی عقلاء بر آن ترتب اثر نمی دهند مثلا در ذهن خود غولی را تصور کنم که نیش داشته باشد یا انسان صد سر.

گاه هر چند ساخته ی ذهن است ولی عند العقلاء بر آن اثر مترتب است مانند: ملکیت، بیع، زوجیت و امثال آن.

با این بیان می گوییم: این امور اعتباری چگونه اعتبار می شود؟

منشأ اعتبار امور اعتباری، خارج است و ما از خارج که تکوین است نقشه برداری می کنیم

در مرحله ی دوم بشر در خود احساس نیاز می کند مثلا زوجیت را در خارج می بیند و بعد می بیند که نیاز جنسی او را به سمت اتخاذ زوج می کشاند.

در مرحله ی سوم مشابه آن را در عالم اعتبار ترسیم می کند مثلا در مورد مسأله ی زوجیت به خارج نگاه می کنم و می بینم بعضی چیزها جفت است و گاه تک است: ﴿صِنْوانٌ‌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ﴾‌[1]

از طرف دیگر می بینم از نظر آفرینش بین انثی و ذکر یک نوع تجاذب وجود دارد بعد مشابه آن را اعتبار می کند و در ذهن می گوید بین زید و هند زوجیت بر قرار است. بعد برای اینکه این مسأله را قانونی کند (زیرا تا مادامی که در ذهن است قانونی نمی شود) در عالم لفظ آنی را که در ذهن تصور کرده است انشاء می کند و می گوید: زوجت زیدا بهند. بنا بر این تزویجی که صورت گرفته است تکوینی نیست زیرا تکوین خارج از قدرت ماست و تحت اختیار خداوند است ولی در عالم اعتبار مشابه آن را می توان اعتبار کرد.

اصولا تمامی امور اعتباریِ اجتماعی نقشه برداری از عالم تکوین است. مثلا می گوییم فلان فرد رئیس اداره است. لفظ رئیس از رأس اخذ شده است زیرا سر انسان مدیر بدن است و اگر نباشد قوای بدن پراکنده می شود. هکذا فردی که مدیر است افرادی که تحت نظارت او هستند را تحت یک کار جمع می کند و مانع پراکندگی آنها می شود. ما همان مفهومی را که از تکوین که رأس است انتزاع می کنیم بر رئیس می نهیم.

بر این اساس زوجت و موارد دیگر همه از باب زوج هایی است که در عالم تکوین دیده ایم. به هر حال عرف هرچند توجه ندارد ولی این مطالب را به شکل ناخودآگاه از خارج دریافت کرده است.

مثال دیگر: در مورد بعت انسان در خارج می بیند مالکیت تکوینی وجود دارد مثلا دست انسان، مال خود اوست و می گوید: دست من، پای من و هکذا. همچنین مالکیت خداوند نیز تکوینی است. بعد انسان از دریا مقداری ماهی صید می کند و از جنگل هیزم جمع کند و بعد خود را اولی به آن چیزی که به دست آورده است می داند در نتیجه از آن مالکیت تکوینی یک نوع مالکیت اعتباری انتزاع می کند و می گوید ماهی ملک من است. بعد می بیند که او ماهی دارد ولی نان ندارد از این رو تصمیم می گیرد آنی که به دست آورده را با آنی که ندارد مبادله کند. او مبادله را در ذهن خود ترسیم می کند بعد چون این ترسیم ذهنی را کافی نمی داند همان را در خارج انشاء می کند و می گوید: بعت هذا بهذا. او ابتدا معامله را به شکل مبادله ی کالا به کالا و به شکل معاطات انجام می داد و مالی را می داد و مالی را می گرفت و بعد که به مشکلاتی برخورد کرد با الفاظی مالکیت را ایجاد کرده است.

ثم انه یترتب علی هذا امور:

الاول: این گونه نیست که تمامی امور از باب استنساخ از خارج و عالم تکوین باشد بلکه فقط امور اعتباری اجتماعی از این قبیل است.

الثانی: جمل انشائیه قابل صدق و کذب نیستند بر خلاف جمل اخباریه که احتمال صدق و کذب در آنها راه دارد. زیرا در جمل انشائیه حکایت و گزارشی وجود ندارد تا صدق و کذب که همان تطابق و عدم تطابق آن با خارج است سنجیده شود.

بله ممکن است گاه کسی که چیزی را انشاء می کند اراده ی جدی بر آن ندارد. که در جواب آن می گوییم: ملاک در ایجاد و انشاء، اراده ی استعمالی است نه اراده ی جدیه. اگر کسی لفظ (بعت) را استعمال کرده باشد همین مقدار در انشاء کافی است و الا اینکه او اراده ی جدی داشته است یا نه از باب علم غیب است.

شیخ در معاطات بحث مفصلی را مطرح می کند. بعضی قائل هستند که معاطات فقط مفید اباحه است و بعضی قائل هستند که مفید اباحه ی لازمه است و گاه می گویند که مفید ملکیت متزلزله و یا ملکیت لازمه است.

اینها همه به معاطات به دید بیع ضعیف نگاه می کنند کأنه بیع لفظی اصل و معاطات بیعی فرعی است. این در حالی است که اگر فقیه از دید جامعه به آن نگاه کند متوجه می شود که بیع معاطاتی اصل است و بیع لفظی فرع می باشد. بشر در زمانی که مانند امروزه متمدن نبوده است به شکل معاطاتی عمل می کرده است. علامه طباطبایی نیز همین سخن را مطرح می کند.

 

در بحث انشاء نظر سومی هم وجود دارد که به نظریة المبرزیة مشهور است و اصل آن به محقق ایروانی بر می گردد که شاگرد محقق خراسانی بوده است که در حاشیه ی خود بر کفایه آن را مطرح می کند.

آیت الله خوئی نیز نظر ایشان را در تقریرات خود به شکل مفصل بیان کرده است و شهید صدر نیز تحت تأثیر همین نظریه است و آن اینکه انشاء به معنای ایجاد نیست بلکه به معنای ابراز آن چیزی است که در ذهن وجود دارد.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد این نظریه را مطرح می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo