< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/09/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تبادر و صحت حمل
سخن در علائم وضع است. اولی علامتی که بیان کرده اند تبادر است. البته تبادری معتبر است که نزد اهل لغت باشد نه نزد اجنبی. مثلا اگر عربی باشد و نداند صعید در زبان عربی به چه معنا است او فکر می کند و می بیند که از این واژه چه چیزی به ذهنش تبادر می کند و وقتی می بیند که (مطلق وجه الارض) است چه خاک باشد و چه سنگ.
اشکال شده است که این مستلزم دور است زیرا علم به وضع در او متوقف بر تبادر است و تبادر او متوقف به علم به وضع در خودش است.
از این اشکال سه جواب داده اند که دو جواب اول نارسا است.
جواب اول اینکه در فرد مزبور، علم به وضع متوقف بر تبادر است ولی تبادر در او متوقف بر وضع است نه علم به وضع.
یلاحظ علیه: علم به وضع متوقف بر تبادر است ولی تبادر نمی تواند متوقف بر وضع باشد بلکه باید متوقف بر علم به وضع باشد. اگر قرار بود وضع کافی باشد باید هر انسانی تمامی زبان های دنیا را بلد باشد.
جواب دوم: آقا ضیاء عراقی می فرماید: علم به وضع متوقف بر تبادر است و تبادر هم متوقف بر تبادر است ولی چون این دو با هم متفاوت هستند دور مرتفع می شود.
یلاحظ علیه: انسان نمی تواند به یک شیء دو علم تفصیلی داشته باشد و ناچار باید یکی از اینها اجمالی باشد. بنا بر این اگر یک جواب تفصیلی و دیگری اجمالی است بازگشت این جواب به همان سوم است که در جلسه ی قبل توضیح دادیم و آن اینکه علم به وضع متوقف بر تبادر است ولی تبادر متوقف بر علم به وضع اجمالی ارتکازی است. یعنی این فرد در همان دوران کوچکی که لفظ صعید را مثلا می شنوید علم به وضع داشت ولی علم به اینکه معنای آن را می دانست نداشت. یعنی علم به علم نداشت.

بقی امور:
الامر الاول: دنبال علم به وضع رفتن بی نتیجه است زیرا ما در استنباط احکام دنبال ظهور هستیم حتی اگر علم به وضع نداشته باشیم خواه این ظهور حقیقت باشد یا مجاز. بنا بر این اگر کسی بگوید: رأیت اسدا فی الحمام متوجه می شویم که مراد او رجل شجاع بوده است و اگر قید فی الحمام را نیاورد یعنی شیر را دیده است.
یلاحظ علیه: بله اگر ظهور کلام برای ما مشخص باشد دیگر جای بحث نیست و لازم نیست دنبال علم به موضوع له رویم. سخن در جایی است که ظهور برای ما روشن نباشد. علائم وضع در جایی کاربرد دارد که ظهور برای ما مشخص نباشد و ما از طریق تبادر درصدد یافتن ظهور هستیم.

الامر الثانی: تبادر در زمان ما نباید حجّت باشد زیرا آنچه ملاک است تبادر در عصر رسول خدا (ص) است و باید دید که معدن، صعید و این گونه الفاظ در زمان ایشان به چه معنا بوده است مثلا معدن آیا به معنای چیزی است که زیر زمین باشد و یا اینکه معدن های روباز مانند نمک و غیره را نیز شامل می شود. همچنین است در مورد وطن، مفازة و امثال آن. بنا بر این تبادر ما که در قرن پانزدهم هستیم به کار نمی آید.
جواب این است که برای کارآیی تبادر به اصالة عدم النقل هم احتیاج داریم. به این معنا که اصل این است که این لفظ از معنای خود تغییر نکرده است. این اصل یک اصل عقلایی است.
ان قلت: اصالة عدم النقل اصل مثبت است و حجّت نمی باشد. زیرا لازمه ی عدم نقل این است که معنا باید متحد باشد یعنی آنچه برای ما تبادر می کند همان چیزی باشد که در زمان رسول خدا (ص) وجود داشت.
قلت: لوازم هرچند در اصول عملیه حجّت نیست ولی در اصول عقلائیه و لفظیه چنین نیست و تمامی مثبتات در آنها حجّت است زیرا اصول لفظیه ی عقلائیه از قبیل امارات هستند و لوازم عقلی امارات حجّت می باشد.

الامر الثالث: اگر از لفظی معنایی تبادر می کند این تبادر باید بدون قرینه ی حالیه و مقالیه باشد و الا اگر قرینه ای در کار باشد از مجاز نیز تبادر می کند. حال اگر از کلمه ی صعید، مطلق وجه الارض تبادر کند ولی نداند این تبادر آیا مستند به حاق لفظ است یا مستند به قرینه ی حالیه یا مقالیه است ولی او به آن توجه ندارد. بنا بر این او به تبادر علم دارد ولی کیفیت تبادر را نمی داند. در اینجا اصالة عدم النقل جاری نیست زیرا این اصل در جایی جاری است که مراد، روشن باشد ولی در اینجا مراد، روشن است ولی کیفیت آن روشن نیست. عقلاء اصالة عدم النقل را در جایی به کار می برند که مراد را کشف کنند و عقلاء این اصل را در جایی به کار می برند که با زندگی آنها در تماس باشد و این در جایی که اصل مراد را کشف کنند ولی در جایی که مراد روشن است ولی کیفیت آن مشخص نیست آن را به کار نمی برند زیرا با کیفیت مراد سر و کار ندارند و وقتی مراد کشف شده باشد برای آنها فرق نمی کند که آیا از حاق لفظ است یا از وجود قرینه.
بنا بر این تبادر در این مورد حجّت نیست.

العلامة الثانیة: صحة الحمل و صحة السلب
توضیح ذلک: الحمل علی قسمین. حمل اولی و حمل شایع صناعی.
در حمل اولی وحدت بین دو مفهوم وجود دارد یعنی اگر گفتیم الحیوان المفترس اسد. در این حال از حیوان مفترس معنایی را اراده می کنیم (ولی چون معنا را نمی توانم تلفظ کنم به لفظ الحیوان المفترس متوسل می شوم) اگر حمل اسد بر حیوان مفترس صحیح بود و هر دو عین هم بودند متوجه می شویم که اسد در حیوان مفترس حقیقت است و این حمل نشانه ی موضوع له است یعنی اسد، موضوع له حیوان مفترس است. ولی اگر صحة سلب داشته باشد مانند الرجل الشجاع لیس باسد حقیقة این علامت مجاز است و اینکه اسد در واقع برای رجل شجاع وضع نشده است. بنا بر این آنی که می خواهیم معنایش را کشف کنیم در محمول قرار می دهیم و بر آن لفظ که معنایش را می دانیم حمل می کنیم.
حمل شایع صناعی به معنای مصداقیت است (هذا مصداق هذا) صحت حمل در حمل شایع علامت مصداقیت است یعنی اگر می گوییم التراب صعید این بدان معنا است که تراب از اقسام صعید است و یا الرمل صعید یعنی رمل از مصادیق صعید می باشد. و اگر حمل صحیح نبود علامت عدم مصداقیت است.

ثم انه استشکل علی هذه العلامه بوجوه اربعة:
الاشکال الاول: صحت حمل می تواند علامت حقیقت باشد ولی صحت سلب علامت مجاز نیست.
مثلا در الفاظ مشترک مانند عین می توان گفت: کلمه ی عین برای ذهب و فضه وضع شده و من می توانم بگویم الذهب لیس بعین و مراد من عینی است که به معنای نقره است. در این مورد صحت سلب وجود دارد ولی عین برای ذهب حقیقت است. بنا بر این می توان در جایی صحت سلب را تصور کرد و حال آنکه علامت مجاز نباشد.
یلاحظ علیه: بحث ما در غیر مشترک است. در غیر لفظ مشترک صحت سلب علامت مجاز است مانند: الرجل الشجاع لیس باسد. در مشترک، صحت سلب علامت است ولی به این شرط که تمامی معانی را سلب کنید مثلا بگویید: هذه السجادة لیس بعین و تمامی هفتاد معنای عین را لحاظ کرده باشیم و همه را سلب نموده باشیم.
آیة الله بروجردی به این جواب ایراد دارد و آن اینکه که اگر من بخواهم همه ی معانی را سلب کنم در این حال باید تمام معانی را به ذهن خود وارد کنم و همه را سلب نمایم مثلا وقتی می خواهم بگوید السجادة لیست بعین مطلقا در این حال تمامی هفتاد معانی عین را باید به ذهن بیاورم تا همه را از سجاده رد کنیم.
یلاحظ علیه: لازم نیست هفتاد معنا تفصیلا به ذهن بیاید بلکه اجمالا به ذهن می آید. مثلا فردی هست عرب زبان و ارتکازا معانی عین را می داند و وقتی می گوید السجادة لیست بعین مطلقا سریع متوجه می شود این سلب صحیح است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo