< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

94/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مباحث مقدماتی مشتق

باید دید چگونه می توان معنای اسمی را از مقوله ی حرفی استخراج کرد. هیئت ضَرَبَ و یَضربُ معنای حرفی دارد ولی زمان ماضی و آینده از مفاهیم اسمیه است زیرا به معنای گذشته و آینده می باشد. حتی مطابق آنچه گفتیم ترتّب الحدث و ترقب الحدث معنای اسمی است و باید دید چگونه این دو از هیئت که از مقوله ی حروف است فهمیده می شود.

در جواب نقضی می گوییم: مثلا همه می گویند (مِن) برای ابتداء وضع شده است و حال آنکه (مِن) حرف است ولی ابتداء اسم است و هکذا (إلی) برای انتهای وضع شده است. چگونه معنای اسمی در این گونه موارد از حرفی فهمیده می شود؟ هر آنچه شما در اینجا بگوییم ما هم در آنجا می گوییم.

اما جواب حلی آن این است که مراد ما از ابتداء مفهوم ابتداء نیست بلکه مصداق ابتداء می باشد یعنی هرچند مفهوم ابتداء، اسمی است ولی مصداق آن حرفی می باشد. بنا بر این وقتی می گویند (مِن) برای ابتداء وضع شده است این یک نوع مجاز گویی است زیرا فرد تصور می کند که (مِن) برای مفهوم ابتداء وضع شده است.

بر این اساس در ما نحن فیه وقتی می گوییم که ماضی دلالت بر تحقق می کند مراد مفهوم تحقق نیست بلکه مراد مصداق تحقق است. بنا بر این هیئت ماضی برای مصداق تحقق الحدث است نه مفهوم آن.

و عجب اینجاست که محقق خراسانی بعد از آنکه قائل است افعال دلالت بر زمان ندارد در انتها با عبارت اللّهم الا ان یقال می گوید: که شاید در مفهوم افعال خصوصیتی باشد که از آن زمان ماضی و مستقبل فهمیده شود که عبارت است از تحقق الحدث و ترقب الحدث.

 

الامر السادس: ما هو المادة و وضعها

این در واقع یک بحث ادبی است نه اصولی و آن اینکه اگر انسان افعال را مطالعه کند می داند که در افعال ماده ای است که لفظ و افعالش در همه ی مشتقات سریان دارد. مثلا کمک کردن در ناصر، منصور، نَصَرَ و ینصُر وجود دارد. این را ماده می نامند.

حال بحث در این است که این ماده چیست؟ بصری ها که اکثریت نحاة هستند اعتقاد دارند مصدر اصل است و در تمام این مشتقات حضور دارد. مثلا الضرب در همه ی وجود دارد. مشهور هم همین را قبول دارند. حتی ابن مالک هم در الفیه همین نظر را انتخاب کرده است و می گوید:

المصدر اسم ما سوی الزمان من مدلولی الفعل کأمن من أمِن

بمثله او فعل او وصف نُصِب و کونه اصلا لهذین انتُخِب

فعل دو مدلول دارد یکی زمان است و یکی حدث و مصدر اسم برای حدث است مانند أمَنَ که مصدر آن أمن می باشد. بعد می گوید مصدر گاه مانند فعل در مصدر عمل می کند و آنها را نصب می دهد و مصدر به عنوان اصل برای فعل و وصف انتخاب شده است.

برای این نظریة که مصدر اصل کلام است چهار اشکال ذکر شده است:

الاشکال الاول: مصدر چگونه می تواند اصل کلام باشد و حال آنکه ماده برای اینکه بتواند در تمام مشتقات حضور داشته باشد باید فاقد تعین باشد. این در حالی است که مصدر تعین دارد زیرا بر وزن خاصی است مانند ضرب که ضای آن مفتوح و راء در آن ساکن است.

قلت: هذا خلط بین المسئلة الفلسفیة و المسئلة العرفیة

در فلسفه بیان شده است که ماده ی اولی یا هیولای اولی و یا به عبارت دیگر قوة الوجود در همه ی موجودات مادی وجود دارد و تعین هم ندارد.

اما در مسأله ی ادبی عدم تعین مشکل ساز نیست. مصدر هر چند از نظر حروف در تمام مشتقات حضور دارد ولی هیئت او حضور ندارد و مشکلی هم ایجاد نمی شود.

مثلا در نساجی، پنبه ماده ی اولی برای جوراب پنبه ای و پارچه های پنبه ای است ولی ماده ی آن تعینش در این منسوجات محفوظ نیست. یا مثلا پلاستیک ماده ی اولای منسوجات پلاستیکی است ولی ماده ی بدون تعین در اینها حضور دارد.

 

الاشکال الثانی: در ضَرب نسبت وجود دارد و چیزی که در آن نسبت وجود دارد نمی تواند ماده ی اولی باشد زیرا نسبتی که در آن موجود است با نسبت های دیگر قابل جمع نیست. ضرب به معنای زدن است یعنی با زدن نسبت ناقصی دارد ولی در مضروب کنسبت دیگری وجود دارد یعنی ضرب بر کسی واقع شده است و نمی تواند دو نسبت در یک ماده جمع شود زیرا وجدانا در مضروب یک نسبت بیشتر نیست.

قلت: نسبتی که در مصدر موجود است ناقص و مبهم است و این نسبت در نسبت های دیگر ادغام می شود. بنا بر این اگر در قالب فاعل آید نسبتش با نسبت ضارب یکی می شود. این به سبب آن است که نسبت در مصدر لا بشرط است و نسبت در آن متعین نیست و لا بشرط می تواند با الف شرط جمع شود.

 

الاشکال الثالث: چرا گفته نشده است که اسم مصدر که فاقد نسبت است اصل در مشتقات است؟

فرق مصدر با اسم مصدر در این است که در مصدر نسبت وجود دارد ولی در اسم مصدر هیچ نسبتی وجود دارد. مثلا در غُسل که اسم مصدر است نسبتی وجود ندارد بر خلاف اغتسال که در آن نسبت وجود دارد.

در فارسی هم پاک کردن مصدر است و در آن نسبت وجود دارد ولی در اسم مصدر که پاکیزگی است نسبتی وجود ندارد هکذا در رفتن که مصدر است و روش که اسم مصدر می باشد و هکذا در مورد گفتن که مصدر است و گفتار که اسم مصدر می باشد.

قلت: اسم مصدر کم است و از آن موارد زیادی وجود ندارد و در زبان عرب حدود ده بیست مورد بیشتر یافت نمی شود. ما در مقام این هستیم که برای همه ی مشتقات که بسیارند ماده ای تصور کنیم.

 

الاشکال الرابع: اگر ماده وضع مستقل داشته باشد و مشتق هم وضع مستقل دیگری داشته باشد (مثلا ضَرب وضع مستقلی دارد و ضارب هم بهیئته و مادته وضع مستقل دیگری داشته باشد) در این حال تعدد دال و مدلول لازم می آید به این معنا که وقتی کسی ضارب را استعمال هم کند دو مدلول به ذهن بیاید که یکی مربوط به وضع مصدر باشد و یکی مربوط به وضع ضارب که مشتق است. (زیرا هم مشتق است و هم مصدر که همان ض ر ب است در آن حضور دارد.)

این با اشکال دوم متفاوت است زیرا در آنجا گفتیم که مصدر و مشتق هر دو دارای نسبت هستند بنا بر این در یک استعمال مانند ضارب باید تکرر نسبت وجود داشته باشد ولی در اینجا از طریق تعدد دلالت اقدام شده است.

قلت: هنگامی که ضارب را استعمال می کنیم در این حال دلالت مصدر در دلالت مشتق ادغام می شود و با شنیدن ضارب فقط کسی که می زند به ذهن خطور می کند.

با این بیان مشخص شد که مصدر اصل کلام است.

 

ثم ان سیدنا الاستاذ نظری را انتخاب کرده است ولی بعدها از این نظر برگشت. ایشان تحت تأثیر اشکال اول قرار گرفت که ماده ی اولی باید فاقد تعین باشد تا بتواند در همه ی مشتقات حضور داشته باشد. بر این اساس فرموده است: ماده ی اصلی مشتقاء ضاد و راء و باء می باشد که هیچ تعینی در آن نیست. واضع هم این سه حرف را بلا تعین هیئت بر زدن وضع کرده است.

بعد اضافه می کند که این حرف قابل تلفظ نیستند به همین سبب اضافه می کند که هیئت مصدر خودش اصل نیست بلکه فقط وسیله ای برای تلفظ آن سه حرف است. یلاحظ علیه: واضع فیلسوف نیست تا ابتدا آن سه حرف را وضع کند بعد برای اینکه بتواند آن را تلفظ کند به هیئت روی آورد. اگر چیزی قابل تلفظ نیست واضع هم آن را وضع نمی کند. واضع یک فرد عادی است و به سب احتیاجی که داشته است به وضع روی آورده است و چیزی را وضع می کند که از اول قابل تنطق باشد.

 

الامر السابعة: ما هو المراد من الحال فی عنوان البحث

بحث در این است که: هل المشتق حقیقة فی المتلبس فی الحال او اعم

این بحث مربوط به این است که مراد از حال چیست؟ ههنا احتمالات ثلاثة که هر سه از نظر ما مردود است:

الاحتمال الاول: حال النطق و التکلم یعنی هل المشتق حقیقة فی المتلبس بالمبداء (مانند ضرب) فی حال التکلم؟ یعنی موقعی که من می گویم: زید ضارب هنگام تکلم او ضارب باشد.

اگر این احتمال وارد باشد لازمه اش این است که 99 درصد مشتقات مجاز باشد زیرا ما غالبا از گذشته و یا آینده بحث می کنیم و می گوییم: زید دیروز ضارب بود و یا فردا زید ضارب خواهد بود و حال آنکه زید الآن ضارب نیست ولی کسی هم نمی گوید که این نوع سخن گفتن نوعی مجاز گویی است.

 

الاحتمال الثانی: حال التلبس. این احتمال اصلا معنا ندارد و بدترین احتمال است به این بیان که هل المشتق حقیقة فی المتلبس بالمبداء فی حال التلبس چیز لغوی است زیرا در همین عبارت ابتدا گفته شده است: فی المتلبس بالمبدأ) و معنا ندارد دوباره گفته شود: (فی حال التلبس). بنابراین مرحوم مشکینی در حاشیه می گوید این احتمال اصلا غلط است و نباید آن را مطرح کرد.

 

الاحتمال الثالث: صاحب کفایه این احتمال را پسندیده است و ما نیز در الموجز همین احتمال را تقویت کرده ایم ولی نظر ما این نیست و آن اینکه مراد حال النسبة باشد یعنی در حالت نسبت، فرد متلبس به مبدء باشد. در این حال نسبت قضیه را اخذ می کنیم و آن را با خارج می سنجیم. مثلا زید کان ضاربا امس و دیروز هم واقعا ضارب بود. (که اگر دیروز ضارب نبود حقیقت نخواهد بود بلکه مجاز می باشد) در این حال زمان نسبت گذشته است و در گذشته هم در خارج نسبت ضرب وجود داشت. هکذا در زید ضارب غدا در این حال زمان نسبت فردا است و فردا هم فرد متلبس به مبدا که ضرب است خواهد بود. (و اگر نباشد مجاز خواهد بود.)

اصولیین و محقق خراسانی این احتمال را قبول کرده اند ولی به نظر ما دو اشکال به آن بار است:

اشکال اول این است که بحث ما در مفردات است یعنی بحث در این است که ضارب و عالم بر چه چیزی وضع شده است. بحث ما در جمله نیست و حال آنکه ایشان بحث را در جمله مطرح کرده است و نسبت موجود در جمله را مورد بحث قرار می دهد و می گوید: زید ضارب غدا که اگر زمان نسبت با واقع هم خوان است متلبس می شود و الا نه

اشکال دوم این است که مشتقات دلالت بر زمان ندارند مثلا در ضارب و مضروب و مضراب زمانی خوابیده نیست تا زمان نسبت در آن با واقع سنجیده شود.

 

ما قائل به احتمال چهارم هستیم که ان شاء الله در جلسه ی بعد مطرح خواهیم کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo