< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

95/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله ی قائلین به جبر

بحث در ادله ی کسانی است که قائل به جبر می باشند و می گویند: انسان مصیّر است نه مخیّر. در جلسه ی گذشته دلیل اول[1] ایشان را بررسی کردیم.

دلیل دوم: سعة علمه تعالی السابق من فعل العبد[2]

خداوند متعال قبل از اینکه افعال بندگان تحقق بپذیرد از همه چیز آگاه بوده است و به افعال بندگان و آنچه در جهان در آینده محقق می شود علم تفصیلی دارد. بنا بر این اگر علم دارد که فلان کار انجام خواهد گرفت آن چیز قطعی الوجود خواهد بود و اگر علم دارد که فلان فعل انجام نخواهد گرفت آن چیز ممتنع الوجود خواهد بود. اگر خداوند به آنچه علم دارد در آینده محقق نشود این تخلف در علم خداوند است. بنا بر این علم خداوند به ایمان موسی و کفر فرعون موجب می شود که ایمان موسی قطعی الوجود و ایمان فرعون ممتنع الوجود باشد.

فخر رازی ادعا می کند که اگر ثقلین جمع شوند نمی توانند این اشکال را دفع کنند. او همواره در تفسیر خود درصدد است که جبر را از آیات قرآن استفاده کند.

ناصر خسرو این مطلب را در قابل شعر ریخته می گوید:

می خوردن من حق ز ازل می دانست **** گر مِی نخورم علم خدا جهل بود.

بعد فخر رازی اضافه می کند: مگر اینکه کسی درباره ی خداوند عقیده ی هشام بن حکم[3] را داشته باشد و آن اینکه شیء تا موجود نشود خداوند به آن علم ندارد. (البته این عقیده کفرآمیز است و ارتباطی به ما مسلمانان ندارد.)

یلاحظ علیه[4] :

اولا: فخر رازی به هشام بن حکم تهمت زده است. او از شاگردان امام صادق علیه السلام بوده است و محال است که به آن مطلب اعتقاد داشته باشد. بله او قبل از آنکه به محضر امام صادق علیه السلام رسیده باشد شاید چنین عقیده ای داشت.

ثانیا: آیا علم خدا به تحقق شیء تعلق گرفته است یا علاوه بر آن بر کیفیت صدور[5] هم تعلق گرفته است؟

توضیح اینکه افعالی که از فواعل سر می زند بر سه قسم است:

گاهی بلا علم و لا اختیار از فاعل سر می زند. مانند حرارت به نسبت به آتش.

گاه با علم و بدون اختیار از فاعل سر می زند این مانند تنفس کردن و ضربان قلب است.

گاه هم با علم است و هم با اختیار. مانند تکلم کردن.

حال باید دید که علم خداوند بر چه چیزی تعلق گرفته است آیا علم او بر صدور تعلق گرفته است یا علاوه بر آن بر کیفیت هم تعلق گرفته است.

در مورد اول اراده ی خداوند بر این تعلق گرفته است که حرارت از آتش بدون علم و اختیار سر زند بنا بر این علم خداوند در این مورد هم بر صدور تعلق گرفته است و هم بر کیفیت.

در مورد دوم علم خداوند تعلق گرفته است که فعل از روی علم و بدون اختیار باشد.

در مورد سوم علم خداوند تعلق گرفته است که فعل از فاعل سر زند ولی این از روی علم و اختیار باشد. بنا بر این اگر موسی علیه السلام از روی اضطرار ایمان بیاورد، این تخلف است. همچنین است در مورد کفر فرعون که آن هم باید از روی اختیار باشد.

بنا بر این ما اعتقاد داریم که قبل از خلقت اشیاء خداوند به همه چیز علم داشته است ولی علاوه بر علم، به کیفیت تحقق آن هم علم داشته است بنا بر این اگر منهای آن کیفیت محقق شود تخلف پدید می آید.

بنا بر این فخر رازی فقط تصور کرده است که علم خداوند فقط بر صدور تعلق گرفته است و نه بر کیفیت.

به عبارت دیگر علم خداوند جزء مقدمات و مبادی است ولی علم خداوند علاوه بر صدور بر کیفیت صدور هم تعلق گرفته است.

گاه جواب دیگری داده شده است: گفته شده است خواجه نصیر[6] جواب داده است که:

علم ازلی علت عصیان بودن **** پیش عقلاء ز غایت جهل بود.

خواجه شعر مزبور را در رد خیام سروده است. مثلا استادی است که درس می گوید و دو شاگرد دارد و می داند که یکی کوشش می کند و دیگری کوشش نمی کند. او یقین دارد که اولی در امتحان قبول می شود ولی دیگر قبول نمی شود. حال اگر اولی قبول و دومی مردود شود دومی نمی تواند گناه را به گردن معلم بیندازد و بگوید چون تو می دانستی که من مردود می شوم، من مردود شدم. علم خداوند نیز از همین قبیل می باشد.

یلاحظ علیه[7] : این پاسخ صحیح نیست و از نظر فلسفی اشکال دارد و آن اینکه علم معلم جزء مبادی و علل نیست علم او کوچکترین تأثیر در قبولی و مردود شدن ندارد ولی علم خداوند جزء ذات اوست و ذات او جزء مبادی و علل است. تمام عالم از وجود حق تعالی سرچشمه گرفته است و علم او را نمی توان با علم معلم تشبیه کرد. علم معلم در عرض پدیده است ولی علم خداوند جزء علل آن پدیده می باشد.

 

دلیل سوم: سعة ارادته سبحانه[8]

اراده ی خداوند همان گونه است که خداوند می فرماید: ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ‌ يَشاءَ اللَّهُ‌ رَبُّ الْعالَمينَ[9] بنا بر این اگر من اراده می کنم که حرف بزنم قبل از آن خداوند اراده کرده است که من سخن بگویم.

از این رو علم خداوند همان گونه که بر جواهر تعلق گرفته است بر افعال هم تعلق گرفته است. خداوند، هم اراده کرده است که من را بیافریند و هم اراده کرده است که من افعالی را انجام دهم. تمامی افعال ما متعلق مشیت خداوند می باشد.

اسفرائینی جزء اشاعره است اما قاضی عبد الجبار، معتزلی می باشد. در تاریخ آمده است[10] که قاضی عبد الجبار وارد مجلس صاحب بن عباد شد و چشمش به اسفرائینی افتاد و گفت: سبحان من تنزه عن الفحشاء (یعنی شما که جبری هستید خدا را به فحشاء منتسب می کنید زیرا می گویید که افعال عباد به خداوند منتسب می باشد.) اسفرائینی در پاسخ گفت: سبحان من لا یجری فی ملکه الا ما شاء (زیرا معتزله افعال عباد را از قلمرو اراده ی الهی خارج می کنند.)

بر این اساس خداوند می فرماید: ﴿ما قَطَعْتُمْ مِنْ لينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى‌ أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ[11] یعنی آنچه درخت خرما بريديد يا آنها را [دست نخورده‌] بر ريشه‌هايشان بر جاى نهاديد، به فرمان خدا بود،

جواب همان است که در سابق گفتیم و آن اینکه همان طور که در علم خداوند علاوه بر علم به صدور علم به کیفیت هم هست اراده ی او نیز همین گونه است. یعنی خداوند اراده کرده است که زید از روی اراده و اختیار کاری را انجام دهد. بنا بر این متعلق اراده، اصل صدور نیست بلکه صدور از روی اراده[12] می باشد.

اینجاست که محقق خراسانی نتوانسته است این مشکل را به خوبی حل کند و اراده ی خداوند را دیده است ولی به اراده ی انسان توجه نداشت و در نتیجه فرمود: قلم اینجا رسید و سر بشکست.[13]

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ مَنْ‌ زَعَمَ‌ أَنَ‌ اللَّهَ‌ يَأْمُرُ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ- وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ بِغَيْرِ مَشِيئَةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِيَ بِغَيْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ.[14] [15]

گاه افرادی مقدس هستند که برای اینکه از جبر فرار کنند می گویند: افعال ما در قلمرو مشیت خداوند نیست و مشیت او بر افعال ما تعلق نگرفته است. امام علیه السلام در این روایت می فرماید: کسانی که چنین می گویند سلطان بودن خداوند را محدود کرده اند یعنی گفته اند که خداوند حاکم مطلق است ولی بر اعمال ما سلطنت و قدرت ندارد.

این در حالی است که ما اعتقاد داریم هر آنچه اتفاق می افتد تحت مشیت الهی است ولی باید دید مشیت الهی به چه کیفیتی تعلق گرفته است. مثلا برگ باید بدون علم و اختیار از درخت بیفتد ولی قلب انسان باید باید از روی علم و بدون اختیار بزند و اعمال ما چه خوب و بد باید انجام شود ولی از روی علم و اختیار باشد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo