< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: لا بشرط مقسمی و قسمی

بحث امروز اصولی نیست بلکه فلسفی می باشد.

محقق خراسانی در اینجا می فرماید: اسماء اجناس اسم برای ماهیّت مبهمه است. ماهیّت مبهمه نیز اگر با شیء دیگری ملاحظه شود یا بشرط شیء است یا بشرط لا و یا لا بشرط که همان لحاظ عدم لحاظ می باشد. بر این اساس، گفته است که فرق بین لا بشرط مقسمی و لا بشرط قسمی در این است که لا بشرط مقسمی، ماهیّت مبهمه است و در آن اصلا لحاظ وجود ندارد ولی در لا بشرط قسمی، لحاظ عدم لحاظ وجود دارد. مانند مطلق المفعول که در آن چیزی لحاظ نشده و مفعول مطلق که در آن اطلاق، لحاظ شده است.

نقول: این مسأله را در فلسفه در باب ماهیّات باید بحث کرد. در آنجا گفته شده که ماهیّات را باید با عوارض ماهیّت سنجید. عوارض ماهیّت خصوصیاتی است که عارض ماهیّت می شود و ماهیّت برای آنها موضوع واقع می شود. طبعا، موضوع نباید ماهیّت مبهمه باشد بلکه باید ماهیّت ملحوظه باشد زیرا برای خصوصیات، می خواهد موضوع واقع شود. این اولین فرقی است که بین ما و محقق خراسانی وجود دارد.

دوم اینکه از کلام محقق خراسانی استفاده می شود که باید ماهیّت را با «کل شیء» قیاس کنیم. این کلام صحیح نیست زیرا ماهیّت را باید با خصوصیاتی ملاحظه کرد که خارج از ذات می باشند ولی در عین حال، بر ماهیّت حمل می شود (به این معنا که ماهیّت بما هی هی موضوع آن است. بنا بر این مقسم، ماهیّت ملحوظه است و محمول، خصوصیاتی است که خارج از ذات ماهیّت است ولی با قطع نظر از وجود بر ماهیّت حمل می شود بنا بر این مراد، ماهیّت موجوده نیست بلکه مراد، ماهیّت بما هی هی است). این خصوصیات عبارتند از وجود، وحدت، امکان، امتناع و امثال آن. این محمولات خارج از ذات ماهیّت است مثلا وجود، در معنای ماهیّت بما هی هی داخل نیست ولی بر خود ماهیّت (نه ماهیّت موجودة) حمل می شود. بر این اساس مکان و تحیّز، بر ماهیّت بما هی هی حمل نمی شود بلکه بر ماهیّت موجودة حمل می شود که از بحث ما بیرون است.

بر این اساس ماهیّت گاه از باب لا بشرط است مانند «الانسان بما هی هی موجود». که می گوییم وجه این قضیه، امکان است یعنی «الانسان بما هی هی موجود بالامکان».

گاه از باب ضرورت به شرط محمول است مانند: «الماهیة الموجودة موجود بالضرورة» این از باب بشرط شیء است.

گاه از باب ماهیّتی است که مقید به عدم می باشد مانند: «الانسان المقید بغیر الوجود، ممتنع الوجود» این از باب بشرط لا می باشد.

ان قلت: طبق این بیان فرق بین لا بشرط مقسمی و لا بشرط قسمی چیست؟

قلت: محقق خراسانی به راحتی گفت که در لا بشرط مقسمی، اطلاق قید نیست ولی در لا بشرط قسمی، اطلاق قید است که همان لحاظ عدم لحاظ می باشد.

ولی ما می گوییم: در لا بشرط مقسمی هیچ نوع لحاظی وجود ندارد و فقط ماهیّت ملحوظ است؛ ماهیّتی که قابلیت برای آن اعتبارات ثلاثه را دارد.

اما لا بشرط قسمی، لا بشرطی است که مقید به یکی از آن سه اعتبار می باشد. مانند اعتبار عدم لحاظ شیء معه و مانند آن.

ان قلت: مقسم باید در تمامی اقسام، موجود باشد. بر این اساس می گویند که کلی طبیعی در خارج وجود دارد. با این وضع، یکی از اقسام، ماهیت بشرط لا است یعنی ماهیّت به شرط عدم الوجود که در خارج نیست.

قلت: ماهیّت مقسمی در همه ی اقسام موجود و اگر در این قسم نیست این گناه، به گردن ماهیّت مقسمی نیست بلکه به سبب قید آن قسم می باشد. قید «بشرط عدم الوجود» مشکل ایجاد کرده است.

البته این بحثی که فلاسفه می کنند بی فایده نیست و یکی از فوائد آن بحثی است که در مشتق خوانده می شود که می گویند: فرق بین جنس و فصل و ماده و صورت این است که جنس و فصل لا بشرط هستند و ماده و صورت بشرط لا می باشند. مثلا انسان و ناطق بر یک فرض جنس و فصل هستند و بر یک فرض، ماده و صورت. مراد از ماده و صورت، ماده و صورت عقلی است نه خارجی. زیرا بحث ما در ماهیّات است و در ماهیّات، پای وجود در کار نیست.

توضیح اینکه حیوان و ناطق را گاه به صورت دو مفهوم ناقص که لا بشرط است فرض می کنیم یعنی حیوان، جنبنده ای است که مُدرک و حساس است و قابلیت یکی از فصول را دارد در نتیجه جنس است و بر آن یک فصل مانند ناطق حمل می شود.

اما اگر حیوان و ناطق را بشرط لا مطالعه کنیم یعنی هر دو را به صورت دو مفهوم تام لحاظ کنیم در این صورت ماده و صورت عقلی می شوند.

امام قدس سره چون اصالة الوجودی است و منکر اصالة الماهیة می باشد (و ما هم همین نظر را قبول داریم) این بحث را به گونه ی دیگری مطرح می کند و قائل است که مقسم ماهیّت بما هی هی نیست بلکه مراد، ماهیّت موجوده است و محمول آن به سه گونه است:

گاه محمول او ضرورت است مانند: الجسم متحیز بالضرورة یعنی ماهیّت جسم اگر موجود شود قهرا مکانی را اشغال می کند. این از باب بشرط شیء است.

گاه محمول آن امکان است مانند: الانسان کاتب بالامکان که این از باب لا بشرط است.

گاه ضد شیء را لحاظ می کنیم که محمول آن بالامتناع است مانند: الجسم بقید عدم التحیّز ممتنع. این از باب بشرط لا است.

همچنین می فرمود که تقسیم اول یک نوع بازیگری با لفظ است. ما باید به حقائق که همان عالم وجود است نگاه کنیم و در نتیجه تقسیمی که ایشان بیان کرد را مطرح می کرد.

نقول: آنچه امام قدس سره می فرماید هرچند در جای خودش صحیح است ولی فلاسفه این بحث را در عالم وجود مطرح نمی کنند بلکه در ماهیّت بدون وجود مطرح می کنند.

 

اما تعریف اسم جنس:

اسم جنس در دنیا بسیار است همانند اسد و انسان و عبارت است از الموضوع بما هی هی. یعنی واضع، ماهیّتی مانند ماهیّت حیوان ناطق را در نظر گرفته است و برای آن انسان را وضع کرده است و یا جسم رطب و سیال را در نظر گرفته و لفظ ماء را برای آن وضع کرده است.

فرق اسم جنس یا علم الجنس در این است که در اولی معامله ی نکره می شود ولی در علم الجنس معامله ی معرفه می شود. مانند: اسد و أسامة و یا عقرب و ام عریة

بنا بر این اسد نمی تواند ذو الحال واقع شود ولی أسامة می تواند.

نقول: آیا واضع این لغات فیلسوف و یا حکیم بوده است تا حیوان ناطق را در یک دست بگیرد و انسان را بر آن وضع کند؟ واضح است که انسان بدوی حکیم نبوده است بنا بر این وضع آن نمی تواند عام و موضوع له عام باشد بلکه مثلا شیر را دیده و بر آن أسد را وضع کرده است و یا گربه را دیده و بر آن هرة را وضع کرده است در نتیجه وضع خاص و موضوع له خاص می شود و بعد گسترش پیدا کرده هر چیزی که شبیه آن حیوان درنده بود را أسد نامیده و هر حیوانی که شبیه گربه بود را هرة نامیده است.

بنا بر این وضع مانند اعلام بوده مانند زید ولی زید، تکرار پذیر نبود ولی أسد تکرار پذیر بوده است.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده نکته ای در مورد علم الجنس است که آن را مطرح می کنیم.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo