< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اسم جنس و علم الجنس

در مواردی باید بحث کرد:

اولین مورد اسم الجنس[1] [2] است: علماء می گویند که اسم الجنس برای ماهیّت لا بشرط مقسمی که همان ماهیّت لیسیده از هر قید است وضع شده است. مثلا اسد همان حیوان مفترس بما هی هی است و انسان همان حیوان ناطق بما هی هی است.

در پاسخ گفتیم که این قابل قبول نیست زیرا واضع، حکیم[3] نبوده است تا بتواند ماهیّت را بما هی هی وضع کند. بنا بر این باید گفت که وضع از ابتدا خاص و موضوع له نیز خاص است. در بحث وضع گفتیم که اگر ملحوظ، خاص باشد وضع نیز خاص می شود در ما نحن فیه ملحوظ، خاص است زیرا کسی که گربه را می بیند برای آن کلمه ای را انتخاب می کند. گربه در این مورد، هم ملحوظ است و هم موضوع له که هر دو خاص می باشند. بعد به مرور زمان ، به معنایی جامع منتقل شده است.

احتمال دوم این است که واضع، تا حدی روشن فکرتر بوده است و ملحوظ که همان حیوان خارجی است را در نظر گرفته در نتیجه وضع خاص است. بعد آن را برای تمامی حیواناتی که مانند آن است وضع کرده است در نتیجه موضوع له عام است. در اصول این قسم از وضع را محال می دانند ولی ما آن را صحیح می دانیم.

بر این اساس روز اول که کلمه ی متر را اختراع[4] کردند یک چیز صد سانتی متری از جنس طلا درست کردند و بعد آن را برای هر چیزی که آن مقدار ارتفاع داشته باشد وضع کرده اند. همچنین است در مورد کلماتی مانند رادیو و یا تلویزیون که ابتدا که اختراع شده بود لفظی برای آن وضع کردند که در نتیجه ملحوظ در آنها خاص بود و بعد آن را بر هر چیزی که مشابه آن باشد وضع کرده اند که در نتیجه موضوع له عام می باشد.

البته این مسأله غیر از آن است که می گویند: الفاظ بر ارواح معانی وضع شده اند. مثلا روز اول، کلمه ی چراغ را برای نوری وضع کرده اند که از آتش زدن خارها در بیابان تولید می شد. بعد علم بشر بالاتر رفت و توانست که شمع درست کند که آن را هم چراغ می نامند بعد از نفت چراغ درست کرد و بعد چراغ گاز و امروزه چراغ برق. در اینجا لفظ چراغ برای روح معنی وضع شده است یعنی چیزی که روشن کند که گاه از آتش است و گاه چیز دیگر.

 

علم الجنس[5] : معنای علم الجنس با اسم جنس یکی است مثلا أسد اسم الجنس و أسامه است و هکذا در مورد عقرب و ام عریه و در ثعلب و ثعالة و در برّة و مبرّة

و وضعوا لبعض الاجناس علم     کعلم الاشخاص لفظا و هو عمّ[6]

کذلک ام عریة للعقرب    و هکذا ثعالة للثعلب

البته فرق بین این دو این است که علم الجنس معرفه است و اسم جنس نکره.

در این مورد چهار نظریه است:

نظر علماء: ما هم این نظر را قبول داریم. در میان ادباء در درجه ی اول سیبویه است و در درجه ی دوم سید رضی وجود دارد. مرحوم رضی[7] [8] در کافیه می فرماید: همان گونه که مؤنث گاه حقیقی است مانند هند و گاه مجازی است مانند بشری. (مؤنث مجازی این است که با آن معامله ی مؤنث می شود) به همین شکل معرفه گاه حقیقی است مانند زید و گاه مجازی است مانند علم الجنس. معرفه ی مجازی یعنی چیزی که با آن معامله ی معرفه می کنند و الا بین اسد و أسامة فرقی نیست و هر دو اشاره به همان حیوان است. بر این اساس أسد، مبتدا و یا ذو الحال واقع نمی شود ولی أسامة واقع می شود.

همچنین می گوید که یاء نسبت به دو گونه است گاه حقیقی است مانند بناییّ و گاه مجازی است مانند کرسیّ. در سیوطی در این مورد آمده است:

یاء کیا الکرسی زادوا للنسب      وکل ما تلیه کسره وجب[9]

یعنی یاء، مانند و شبیه یاء کرسی است یعنی یاء در کرسی حقیقی نیست.

البته در این قول، این نکته بیان نشد که چرا با علم الجنس معامله ی معرفه می کنیم. علت آن شاید این باشد که نمی توان در تاریخ قضاوت قطعی کرد. عرب این گونه استعمال کرده است و باید از آن تبعیت کرد مانند اینکه عرب در یک مورد معامله ی مؤنث حقیقی می کند و در یک مورد معامله ی مؤنث مجازی.

نظر جلال الدین السیوطی: صاحب کفایه[10] [11] به این نظریه اشاره کرده و آن عبارت است از اینکه: علم الجنس وُضع للماهیة المتعینة فی الذهن بلحاظها المتمیزة عن غیرها. یعنی گاه می گوییم أسد که همان حیوان مفترس است و گاه آن حیوان مفترس را در ذهن تصور می کنیم و آن را از حیوان ناطق جدا می کنیم و برای آن أسامه را وضع می کنیم. بنا بر این اسم جنس فقط برای حیوان مفترس وضع شده است ولی أسامه برای حیوان مفترسی که در ذهن حاضر است و از معانی دیگر جداست وضع شده است.

علماء به این نظریه دو اشکال وارد کرده اند:

اشکال اول این است که اگر أسامة بر ماهیّت حاضرة فی الذهن المتمیزة عن غیرها وضع شده باشد پس نباید قابل انطباق بر خارج باشد. زیرا هرچند جزء المعنی در خارج است ولی جزء دیگر در ذهن است بنا بر این لازم می آید که بخشی از موضوع له که حیوان مفترس است در خارج باشد ولی بخش دیگر آن در ذهن باشد که عبارت است از: حاضرة فی الذهن المتمیزة عن غیرها

اشکال دوم این است که این موجب لغویت می باشد زیرا واضع، الفاظ را برای استعمال وضع می کند ولی این لفظ قابل استعمال نیست زیرا جزء آن در ذهن است و جزئی از آن در خارج.

نظر آیت الله خوئی[12] : ایشان همان نظریه ی دوم را گرفته و مقداری آن را تصحیح کرده است و فرموده: الحاضرة فی الذهن المتمیزة عن غیرها اگر جزء یا شرط معنی باشد اشکال فوق بر آن وارد است ولی ما می گوییم که نه جزء است و نه شرط بلکه از باب قضیه ی حینیه است.

توضیح اینکه گاه می گوییم: وضع للماهیة بشرط التعین که در این صورت اشکال وارد است ولی اگر بگوییم: وضع للماهیة حین التعین، اشکالی بر آن وارد نیست.

نقول: هر عالمی در حل اشکالات یک کلیدی دارد. مرحوم نائینی به دنبال قضایای حقیقیه و قضایای خارجیه است ولی اقا ضیاء عراقی از قضایای حینیه استفاده می کند.

قضایا گاه مطلقه است مانند: کل انسان کاتب بالفعل

گاه مشروطه است مانند: کل کاتب متحرک الاصابع مادام کاتبا. لفظ مادام در این صورت قید است.

گاه حینیه مانند: کل کاتب متحرک الاصابع حین هی کاتب. «حین» در این صورت حال است نه قید. البته قضیه به غیر آن صدق نمی کند ولی قید هم نیست.

یلاحظ علیه: ما کرارا گفته ایم که قضیه ی حینیه باطل است و این قضیه یا به مطلقه بر می گردد و یا مشروطه به این معنا که در قضیه یا قید وجود ندارد و یا دارد و نمی تواند هم قید نباشد و هم کار قید را بکند.

نظر امام قدس سره: ایشان نظریه ی سیوطی را بیانی عرفانی بیان می کند و آن اینکه تعین گاه عرضی است و گاه ذاتی. تعین عرضی همان چیزی است که سیوطی می گفت که عبارت بود از الحاضرة فی الذهن المتمیزة عن سائر المعانی.

اما تعین ذاتی چیزی است که مال خود معنا است و دیگر لحاظی نیست.

تعین عرض احتیاج به جاعل دارد ولی تعین ذاتی احتیاج به جعل ندارد. بر این اساس ماهیّات دو مقام دارند یکی ماهیّت بما هی هی که در آن حتی امکان و تساوی بین وجود و عدم هم در آن نیّت مانند حیوان ناطق. در این صورت به آن اسم جنس می گویند. سپس در مرتبه ی پائین تر که وارد ذهن می شود یک نوع تمیز ذاتی دارد یعنی این معنا از معانی دیگر بالذات متباین است که در این صورت به آن علم الجنس می گویند.

با این تعریف اشکالی که بر سیوطی وارد بود بر ایشان وارد نیست زیرا تعینی که سیوطی می گفت جعلی و عرضی بود و لذا قابل انطباق بر خارج نبود ولی تعینی که امام قدس سره از آن سخن می گوید ذاتی است یعنی هر کلمه ای بالذات از دیگری جدا است.

این کلام ایشان از آنجا نشئت گرفته که علماء عرفان می گویند که گاه از مقام احدیت سخن می گوییم و گاه از مقام واحدیت. ذات حق تعالی بدون اینکه در محدوده ی اسماء و صفات بیاید، همان احدیت است. این ذات هرگز به وسیله ی اسماء و صفات محدودیت نیافته است.

اما در مرتبه ی پائین تر یک نوع محدودیتی به نام اسماء و صفات پیدا می کند که به آن واحدیت می گویند. مقام احدیت قابل شناخت و فهم نیست.

امام قدس سره این مطلب را در ما نحن فیه پیاده کرده است و قائل شده است که اسم جنس هیچ آرایشی ندارد ولی علم الجنس درجه ای پائین تر است و یک نوع تعین دارد.

نقول: این کلام صحیح است ولی باید توجه داشت که واضع، انسان فیلسوف و عارف و حکیم نبوده است و این مطالب هرگز به عقل او نمی رسد.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده مفرد محلی به لام[13] و جمع محلی به لام و نکره را بحث می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo