< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مفرد و جمع محلی به لام

گفتیم از نظر ما، مطلق تابع حکم است و بدون حکم، مطلقی نداریم. هرگاه موضوع بسیط باشد مطلق می باشد مانند: «اکرم عالما» و اگر مرکب باشد مقید می باشد مانند: «اکرم عالما عادلا»

در عین حال، علماء از صدر اول تا حال بجز برخی مانند آیت الله بروجردی و امام قدس سره قائل هستند که اطلاق و تقیید وصف مفرد است از این رو مباحثی را مطرح می کنند.

 

المفرد المحلی باللام[1] [2] :

الامر الاول: اقسام لام تعریف.

با لام تعریف که حرف است لام موصول که جزء اسماء است خارج می شود.

لام گاه برای جنس است و گاه برای استغراق و گاه برای عهد.

لام جنس: مانند ﴿إِنَ‌ الْإِنْسانَ‌ لَفي‌ خُسْر[3] در سابق مثال می زدند به «التمرة خیر من جرادة»

لام استغراق:

     استغراق گاه برای افراد است مانند: ﴿أَحَلَ‌ اللَّهُ‌ الْبَيْعَ‌[4] زیرا خداوند یک بیع را حلال نکرده است بلکه تمامی بیع ها را حلال کرده است همچنین است در مورد ﴿وَ حَرَّمَ الرِّبا[5]

     و گاه برای استغراق صفات است مانند: «زید الشجاع» کأنه تمامی انواع شجاعت ها اعم از روحی و جسمی و فکری و مانند آن در او جمع شده است.

لام عهد: این بر سه قسم است عهد ذهنی، عهد ذکری و عهد حضوری

     عهد ذهنی مانند: کسی که از کنار انسان لئیمی رد شد که فحش می داد و او اعتنا نکرد و گفت شاید من منظور او نبودم:

و لقد امر علی اللئیم یسبنی    فمضیت ثمت قلت یا یعنینی[6]

الف و لام در «اللئیم» همان کسی است که در ذهن شاعر است.

     عهد ذکری مانند: ﴿كَما أَرْسَلْنا إِلى‌ فِرْعَوْنَ رَسُولًا فَعَصى‌ فِرْعَوْنُ‌ الرَّسُول[7]

     عهد حضوری. مانند اینکه فردی خدمت امام صادق علیه السلام می رسد و سؤال می کند که از چه کسی معالم دین خود را فرا گیرم و امام علیه السلام در پاسخ می فرماید: علیک بهذا الجالس و اشاره به زراره می کند.

 

الامر الثانی[8] : دال بر این اقسام چیست و این اقسام را از کجا متوجه می شویم؟ یعنی از کجا متوجه می شویم که لام برای جنس است و یا استغراق و یا عهد و از کدام یک از اقسام عهد؟

یک احتمال این است که از الف و لام متوجه شویم و احتمال دوم این است که از مدخول آنها متوجه می شویم و احتمال سوم اینکه از هر دو فهمیده می شود. ما هر سه را قبول نداریم بلکه قائل به چهارم هستیم و آن اینکه از قرائن متوجه می شویم که از آن چه چیزی اراده شده است.

مثلا در «التمرة خیر من جرادة» واضح است که مراد این است که می خواهیم جنس خرما را بیان کنیم. همچنین در مثال های دیگر.

همچنین در ﴿أَحَلَ‌ اللَّهُ‌ الْبَيْعَ‌[9] این قرینه وجود دارد که خداوند که شارع است حکم یک نوع بیع خاص را بیان نمی کند بلکه طبیعت بیع را بیان می کند.

همچنین در مثال «زید الشجاع» این قرینه وجود دارد که می خواهیم محبوب خود را از لحاظ شجاعت بالا ببریم و بگوییم که او از هر لحاظ شجاع است.

همچنین در مورد عهد، علی الخصوص در عهد ذکری و حضوری

الامر الثالث: موضوع له برای لامی که بر مفرد داخل می شود چیست؟

در اینج چند قول وجود دارد:

     الف و لام برای تعریف وضع شده است. ابن مالک به این قول قائل است و در الفیه می گوید:

أَلْ حَرْفُ تَعْرِيفٍ أو الَّلامُ فَقَطْ.&فَنَمَطٌ عَرَّفْتَ قُلْ فِيهِ النَّمَطْ

یعنی همان گونه که در علم، تعریف، حقیقی است الف و لام هم برای تعریف حقیقی است.

     محقق خراسانی قائل است که الف و لام برای تزیین است. او به کلام ابن مالک اشکال می کند و می گوید: اگر الف و لام برای تعریف باشد، در الف و لام جنس تعریفی وجود ندارد. شاید یک نوع تعریف ذهنی در آن وجود داشته باشد مثلا در «التمرة خیر من الجرادة» الف و لام «التمرة» که شاید اشاره به مدلول ذهنی تمرة داشته باشد که در ذهن از دیگر مفاهیم جدا می شود. ولی این نیز مشکل ایجاد می کند و آن اینکه قابل تطبیق در خارج نیست زیرا جزء معنی در ذهن است و جزء دیگر در خارج. همچنین لغویت وضع لازم می آید زیرا واضع آن را وضع کرده که در خارج با آن ارتباط داشته باشد.

ما ان شاء الله در آینده این اشکال را رد می کنیم.

سپس ایشان قائل می شوند که الف و لام برای تزیین است مانند: «الحسن و الحسین»

یلاحظ علیه: ایشان اشتباه کرده است زیرا الف و لام فقط در اعلام برای تزیین است نه در همه جا. مثلا گفتن «حسن» نازیبا است ولی «الحسن» زیبا می باشد.

     آیت الله بروجردی قائل است که لام برای تعریف لفظی است و الا مفرد محلی به لام با نکره فرقی ندارد. غایة ما فی الباب اینکه همان گونه که در فرق بین اسم جنس مانند: «اسد» و علم الجنس مانند: «أسامة» گفتیم که هر دو یکی است ولی با دومی معامله ی معرفه می شود و با اولی معامله ی نکره در ما نحن فیه نیز با محلی به لام معامله ی معرفه می شود و الا با نکره چندان فرقی ندارد.

یلاحظ علیه: تعریف در دو مورد یقینا حقیقی است یکی در مورد عهد ذکری است و دیگری در عهد حضوری.

     ما قائل هستیم که هیچ یک از این اقوال صحیح نیست بلکه الف و لام اشاره به مدلول است. یعنی در واقع می خواهد آن مدلول را در ذهن مخاطب وارد کند.

ان قلت: اگر الف و لام برای اشاره به مدلول باشد پس دیگر قابل تطبیق بر خارج نیست و همچنین لغویت وضع لازم می آید زیرا دیگر در خارج نمی تواند وجود داشته باشد. همان گونه که صاحب کفایه بیان کرد.

قلت: صاحب کفایه قائل بود که الف و لام اشاره به مدلول ذهنی دارد ولی ما قائل هستیم که اشاره به مدلول خارجی دارد. مثلا در «هذا زید»، «هذا» اشاره به مدلول خارجی است نه ذهنی.

 

الجمع المحلی باللام[10] : مانند: «اکرم العلماء» محقق خراسانی جمع محلی به لام را در اینجا آورده است ولی اشتباه کرده است زیرا این مربوط به عام و خاص است و حال آنکه بحث ما در مطلق و مقید می باشد.

به هر حال الف و لام دلالت بر عموم و بر تمام مراتب می کند زیرا آنی که متعین است تمام مراتب می باشد ولی مراتب دیگر، متعین نیست. مثلا اگر در شهری صد عالم باشد، العلماء را بر صد تا حمل کنیم مشکل حل می شود و از حالت تردد بیرون آمده حالت تعین پیدا می کند. ولی اگر صد تا نباشد نمی دانیم که در چه عددی و در چه رتبه ای وضع شده است آیا بر نود و نه تا یا نود و هشت و هکذا.

محقق خراسانی به این استدلال اشکال می کند و می فرماید: همان گونه که تمام مراتب متعین است اقل مراتب که سه تا می باشد نیز متعین است بنا بر این اگر به خاطر تیقن حمل بر اکثر می کنید این تیقن هم در اکثر است و هم در اقل. بنا بر این باید گفت که الف و لام برای افاده ی عموم وضع شده است یعنی آن را از قرینه متوجه نمی شویم بلکه از وضع متوجه می شویم.

یلاحظ علیه[11] : پاسخ اشکال ایشان واضح است و آن اینکه باید حمل بر متیقن شود زیرا همان متیقن که صد تا است متعین است. ولی اگر متیقن سه تا باشد این اشکال مطرح می شود که کدام سه تا متعین است سه تا اول یا سه تای دیگر. بنا بر این سه تا، هرچند متیقن است ولی متعین نیست.

بنا بر این الف و لام برای عموم وضع نشده است بلکه ما عموم را از قرائن می فهمیم و قرینه در اینجا این است که متیقن که همان صد تا است همان متعین می باشد.

 

ان شاء الله در جلسه ی آینده به سراغ نکره[12] می رویم.

 

در خاتمه یادآور می شویم که اعتکاف را باید جدی گرفت زیرا اعتکاف از باب وقف نفس برای خداوند تبارک و تعالی می باشد. رسول خدا (ص) هر سال ده روز اعتکاف می کرد. یک سال موفق نشد و سال بعد بیست روز را اعتکاف کرد. خوب است در ایام اعتکاف انسان به مطالعه و مباحثه مشغول باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo