< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام عقل

در جلسه ی گذشته دو مقدمه ی مهم را ذکر کردیم که خلاصه ی آن این بود که اولا همان طور که عقل نظری به بدیهی و غیر بدیهی تقسیم می شود، عقل عملی هم به بدیهی و نظری تقسیم می شود. دوم اینکه همان طور که عقل نظری صدق و کذب دارد یعنی واقعی دارد که با آن تطبیق می کند و یا نمی کند، عقل عملی هم واقعی دارد که گاه با آن تطبیق می کند و گاه نمی کند.

شیخ الرئیس و اتباع او در هر دو مورد با ما مخالف هستند و قائل نیستند که عقل عملی قضایای یقینیه داشته باشد و قائل هستند که عقل عملی واقعی ندارد که با آن سنجیده شود و احکام عقل عملی آرائی هستند که عقلاء آنها را پسندیده اند و تلقی به قبول کرده اند. ما در پاسخ گفتیم که در اینجا نیز واقعی وجود دارد که همان فطرت است و عقل عملی با آنها سنجیده می شود.

 

مقدمه ی نهم: مواردی که عقل می تواند پایه ی استنباط حکم شرعی باشد. (یعنی در چه مواردی عقل می تواند اساس استنباط باشد.)

عقل فقط در دو مورد می تواند اساس برای استنباط حکم شرعی باشد:

    1. حسن و قبح

    2. ملازمات عقلیه

ما زاد بر این دو مورد را قبول نداریم.

اما در حسن و قبح عقلی در چهار مورد، عقل می تواند پایه ی استنباط باشد که عبارت است از:

    1. عقاب بلا بیان قبیح است. (برائت از این حکم استنباط می شود).

    2. اشتغال یقینی برائت یقینیه می خواهد (اشتغال از این حکم استفاده می شود).

    3. اجزاء (اگر عملی بر طبق مأمور به آورده شود حتما مجزی است و اگر مجزی نباشد قبیح است).

    4. مرجحات باب تزاحم (در تزاحم هفت مرجح وجود دارد که همه مرجحات عقلی است مثلا با وجود اهمّ نوبت به مهمّ نمی رسد یا اینکه با وجود واجبی که مضیّق است نوبت به موسّع نمی رسد. مخفی نماند مرجحات باب تزاحم با مرجحات باب تعارض فرق دارد و این دو را نباید با هم خلط کرد).

همچنین در باب ملازمات هم پنج مورد داریم که عقل در آن موارد می تواند پایه برای استنباط حکم شرعی باشد:

    1. الملازمة بین وجوب الشیء و جوب مقدمته

    2. الملازمة بین حرمة الشیء و حرمة مقدمته

    3. الملازمة بین وجوب الشیء و حرمة ضده

    4. نهی در عبادات و معاملات ملازم با فساد است.

    5. اگر حکمی معلّق بر وجود شیئی باشد، ثابت عند الثبوت و منتف عند الانتفاء (مثلا اگر مولی بفرماید: «ان سافرت فقصّر» یعنی اگر مسافرت نرفتی نمازت قصر نیست. بنا بر این باب مفاهیم همه جزء این بخش است).

البته ممکن است مواردی مانند اجتماع امر و نهی پیدا شود که آن را هم می توان به یکی از آن موارد بالا ملحق کرد.

 

اما مبحث اصلی:

در جهت اولی بحث می کنیم که آیا عقل می تواند حسن و قبح را درک کند یا اینکه در اینجا باید به سراغ شرع رویم و یا اینکه آیا عقل می می تواند ملازمات را در کند یا نه. بحث ما در این جهت، بحث صغروی می باشد.

در جهت ثانیة در کبری بحث می کنیم که اگر عقل چیزی را درک کرد آیا ملازم با حکم شرع هست یا نه.

اما الجهة الاولی: از دو نظر ثابت می کنیم که عقل حسن و قبح را درک می کند. (سپس در همین جهت به سراغ بحث ملازمات می رویم.)

اما در مورد اینکه عقل حسن و قبح را درک می کند می گوییم:

دلیل اول این است که به وجدان خود مراجعه می کنیم. هر موقع که ما قضایای حسن و قبح را بر عقل و فطرت خود عرضه می کنیم بدون شک و تردید متوجه می شویم که چه چیزی حسن است و چه چیزی قبیح. این حکم بین تمامی عقلاء موجود در جهان یکسان است. همه عدل را حسن می داند و ظلم را قبیح، عمل به پیمان را حسن و نقض آن را قبیح می دانند و هکذا.

قرآن مجید نیز در بعضی از آیات به همین وجدان اشاره می کند و مثلا می فرماید:

﴿أَ فَنَجْعَلُ‌ الْمُسْلِمينَ كَالْمُجْرِمينَ[1]

﴿أَمْ‌ نَجْعَلُ‌ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ‌ نَجْعَلُ‌ الْمُتَّقينَ كَالْفُجَّارِ[2]

﴿هَلْ‌ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ[3]

دلیل دوم را علامه حلی در کشف المراد می گوید و آن اینکه اگر حسن و قبح عقلی نباشد و بگوییم که ملاک آن را شرع معین می کند اصلا نمی توان حسن و قبح را ثابت کرد. زیرا اگر قرآن چیزی را خوب معرفی کند از کجا باید دانست که قرآن کلام صحیحی گفته است؟ اگر عقل حکم به حسن و قبح نکند از کجا باید دانست که آنچه قرآن آن را خوب معرفی کرده است صحیح است. همچنین است در مورد کلام رسول خدا (ص). حتی اگر خود حضرت بفرماید که من آنچه می گویم راست است باز نقل کلام به همین کلام او می کنیم و می گوییم از کجا راست گفته باشد.

بنا بر این باید عقل حکم کند که حکیم دروغ نمی گوید مگر اینکه عاجز و ناتوان باشد. لا اقل اینکه اشعری باید به یک مورد از حسن و قبح عقلی که همان حسن عقلی صدق و قبح عقلی کذب است ملتزم شود. اگر اشعری این یک مورد را قبول کرد به او می گوییم که باید سایر موارد را هم قبول کند زیرا عقلا بین این مورد و موارد دیگر فرقی نیست.

اما در باب ملازمات می گوییم:

ما در سه مورد اول از ملازمات که در بالا ذکر کردیم مشکلی داریم ولی مشهور در این مورد مشکلی ندارند و می گویند که محال است انسان مقدمه را واجب بداند ولی ذی المقدمه را نداند. به هر حال ما مورد چهارم و پنجم را قبول داریم. مثلا نهی در عبادات موجب فساد است زیرا نهی می گوید که عمل ما مبغوض مولی است و چنین عملی نمی تواند صحیح باشد. همین طور است در مورد پنجم و آن اینکه اگر حکمی بر چیزی معلّق شود ظاهر آن این است که آن شیء علت منحصره است و شیء با وجود آن موجود و با انتفاء آن منتفی می شود.

الجهة الثانی: اگر پذیرفتیم که عقل حسن و قبح و ملازمه را درک می کند نوبت به این جهت می رسد و آن اینکه حسن الحکم عقلا یلازم حسن الحکم شرعا و هکذا در قبح الحکم عقلا که ملازم با قبح الحکم شرعا می باشد. یعنی ملازمه در نزد عقل مستلزم ملازمه در نزد شرع است.

حال باید دید عقل که می گوید: «العدل حسن» حکم را روی عدل برده است فارغ از اینکه از هر موجودی سر بزند چه ممکن و چه واجب یا آن را صرفا بر روی عدل انسان برده است. حق این است که او حسن را روی عدل برده است و نظر به فاعل آن ندارد که گاه ممکن است مانند انسان و گاه واجب الوجود است مانند خداوند.

در اینجا ملازمه بین حکم عقل و شرع است زیرا «ما یدرکه العقل هو ان العدل حسن من کل فاعل» بنا بر این فاعل مقید به انسان یا واجب نیست. قهرا، آنچه توسط عقل در می شود عبارت است از حکمی کلی که هم ممکن را شامل می شود هم واجب را. همچنین است حکم عقل به حسن عمل به پیمان و اینکه جزاء الاحسان بالاحسان حسن می باشد.

همچنین است در مورد وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه که معنای آن این است که هر کس که مقدمه را اراده کند چه ممکن باشد و چه واجب او ذی المقدمه را نیز باید اراده کرده باشد.

 

حال باید دید که آیا عقل می توان تنقیح مناط و یا تخریج مناط کند و یا اینکه می تواند مصالح و مفاسد را درک کند؟ ان شاء الله در جلسه ی آینده این سه مورد را بحث می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo