< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/08/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل اخباری ها بر عدم حجیّت عقل

گاه اشکال می شود که به کار بردن عقل بدین معنا است که ما در حال روشن کردن تکلیف خدا [1] هستیم. مثلا «العدل حسن» به این معنا است که عمل بر طبق عدل بر خدا واجب است. همچنین «الظلم قبیح» یعنی بر خدا حرام است که ظلم کند. بنا بر این بشر در حال مشخص کردن تکلیف خداوند می باشد.

پاسخ این است که فرق است بین اینکه عقل، حاکم باشد و اینکه عقل کاشف باشد. عقل نمی تواند حاکم بر خدا باشد ولی می تواند با توجه به صفات خدا کاشف باشد. مثلا در هندسه می خوانیم که سه زاویه ی مثلث مساوی با دو زاویه ی قائمه است. این بدین معنا نیست که ما بر تکوین حکومت کنیم و می گوییم تکوین حتما باید چنین باشد. واضح است که تکوین در اختیار ما نیست و ما فقط حکم تکوینی را کشف می کنیم.

در مورد خدا نیز چون می دانیم حکیم است کشف می کنیم که عابث نیست و از اینکه غنی است کشف می کنیم که ظالم نیست زیرا ظالمان یا محتاج به ظلم کردن هستند و یا به قبح ظلم جاهل می باشند و خداوند هیچ کدام از این دو صفت منفی را ندارد.

ادله ای که اخباری ها بر عدم حجیّت عقل اقامه کرده اند به شکل مفصل در رسائل توسط شیخ انصاری ذکر شده است و چندان نیازی ندارد که ما آنها را به تفصیل بیان کنیم. به هر حال، شیخ این ادله را از هم جدا نکرده است و ما درصدد این هستیم که آنها را به شکل منظم بحث کنیم فنقول:

ادله ی اخباری ها بر عدم حجیّت عقل چهار دلیل[2] است:

    1. خلو الواقعة من الحکم الشرعی

    2. لزوم کون الحکم صادرا من ائمة اهل البیت

    3. ما دل علی عدم حجیة العقل

    4. ما دل علی ان الحجة منحصر بالکتاب و السنة

استرآبادی[3] ‌(متوفای 1030)‌ برای اولین بار مکتب اخباری گری را پایه گذاری کرده و در کتاب «الفوائد المدنیة» و «الفوائد المکیة» (که یکی را در مدینه و دیگری را در مکه نگاشته است) این مطالب راعنوان کرده. او اخباری بد زبانی است بر خلاف شیخ یوسف بحرانی در حدائق که به خوبی سخن می گوید و بد زبانی نمی کند. بله در زمان اهل بیت افراد گاه اخباری بودند ولی اخباری بودن به این معنا بود که کار راوی نقل و جمع خبر بود و فرد، محدث بود ولی به شکلی که محمد امین استرآبادی عرض کرده است نبوده. استرآبادی یک نوع مکتب در این مورد ایجاد کرده است.

در زمان صدام درعراق کتابی نوشته بودند و آن اینکه اخباری گری در زمان ائمه در شیعه وجود داشته و افرادی مانند ابو بصیر و غیره نیز اخباری بوده اند. واقعیت این است که آنها بین اخباری بودن به عنوان شغل و به عنوان مکتب، خلط کرده اند. بعضی از اخباری های عصر ائمه صرفا مشغول به جمع خبر بودند مانند ابو بصیر و در مقابل افرادی مانند زراره علاوه بر نقل خبر به عقل هم استدلال می کردند.

اما دلیل اول اخباری ها این است که شما با حسن و قبح، حکم خدا را کشف می کنید و یا به وسیله ی ملازمات عقلیه در مقام شناسائی حکم خدا هستید. از کجا معلوم که خداوند حکمی داشته باشد، خداوند به یک سری از واجبات و محرمات و امثال آن اشاره کرده ولی در موارد دیگر خداوند اصلا بحثی نکرده است و حکمی ندارد (که از آن تعبیر به منطقة الفراغ می کنند) بنا بر این از کجا معلوم که منکَشَفی وجود داشته باشد که شما در مقام کشف آن هستید؟

یلاحظ علیه: این عقیده با فرمایش رسول خدا (ص) سازگار[4] نیست. ظاهر کلام رسول خدا (ص) این است که هر موضوعی باشد، اسلام در آنجا حکم دارد و چیزی به نام منطقة الفراغ وجود ندارد:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ ع فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ‌ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ أَمَرْتُكُمْ‌ بِهِ وَ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَهَيْتُكُمْ‌ عَنْه‌[5]

ان قلت: از این روایت نمی توان در همه جا استفاده کرد زیرا این روایت فقط در واجبات و محرمات کاربرد دارد زیرا واجبات است که انسان را به بهشت نزدیک می کند و محرمات انسان را از بهشت دور می کند. از کجا معلوم که مباحات را هم شامل می شود زیرا گاه با اصل برائت که همان اصل عقلی است به این نتیجه می رسیم که حکم مزبور مباح است.

قلت: در حدیث فوق هرچند کلمه ی «جنة» و «نار» آمده است ولی رسول خدا (ص) در مقام بیان قاعده ی کلیه است و آن اینکه من شما را از هرگونه تشریع بشری بی نیاز ساخته ام. از این رو در روایتی آمده است که حکم همه چیز حتی ارش الخدش در کتاب و سنت وجود دارد.

این عیب است که اسلام فقط به واجبات و محرمات اکتفاء کند و ما بقی را به بشر حواله دهد آن هم بشری که در تشریع، اشتباه می کند. بنا بر این منطقة الفراغی در اسلام نیست و در همه جا حکمی وجود دارد. اگر این حکم در کتاب و سنت و اجماع بود فبها و الا آن را از طریق حسن و قبح و باب ملازمات کشف می کنیم.

الدلیل الثانی[6] : این دلیل، محکم ترین دلیل اخباری ها است و آن روایت زراره است:

عن علی بن ابراهیم عَنْ أَبِيهِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّلْتِ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‌ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ فِي الْإِمَامَةِ وَ أَحْوَالِ الْإِمَامِ قَالَ: أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا صَامَ‌ نَهَارَهُ‌ (اگر «نهارُهُ» بخوانیم مجاز عقلی است و اگر «نهارَهُ» منصوب بنزع خافض است) وَ قَامَ لَيْلَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ تَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ ثَوَابٌ‌ وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ.[7]

از این روایت استفاده می شود که جمیع اعمال انسان باید به دلالت امام علیه السلام باشد بنا بر این توسیط المعصوم و توسیط الامام مدخلیت دارد. یعنی امام علیه السلام باید به حکم دلالت کند نه عقل.

یلاحظ علیه: همان گونه که قرآن شأن نزول دارد که موجب روشن شدن معنای آیه می شود، روایات هم شأن صدور دارند. این روایت نیز ناظر به علماء اهل سنت مانند ابو حنیفه و امثال اوست که مطلقا به روایات اهل بیت مراجعه نمی کردند و صرفا به کتاب و روایاتی که از رسول خدا (ص) داشتند مراجعه می کردند و یا به سراغ ادله ی ظنیه مانند قیاس و استحسان و سد ذرایع و امثال آن می رفتند.

فقهاء شیعه چنین نیست بلکه همواره به دنبال کتاب احادیث اهل بیت هستند و اگر چیزی در آن نیافتند، به سراغ اجماع و عقل می روند. استرآبادی به شأن صدور این روایات توجه نداشته است.

الدلیل الثالث[8] : روایاتی که عقل را حجت نمی داند.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ حَدَّثَنِي‌ جَعْفَرٌ عَنْ أَبِيهِ ع: مَنْ‌ أَفْتَى‌ النَّاسَ‌ بِرَأْيِهِ‌ فَقَدْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ وَ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ حَيْثُ أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فِيمَا لَا يَعْلَمُ.[9]

این روایت مربوط به ادله ی ظنیه است یعنی اگر کسی به ادله ی ظنیه ای که پشتوانه ی قطعیه ندارد فتوا دهند مشمول چنین حکمی هستند. مضافا بر اینکه مستدل به این روایت «برأیه» را «بعقله» تفسیر کرده است.

الدلیل الرابع[10] : قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع‌ مَنْ أَخَذَ دِينَهُ‌ مِنْ‌ أَفْوَاهِ‌ الرِّجَالِ‌ أَزَالَتْهُ الرِّجَالُ (مردم او را از جا می کنند) وَ مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ وَ لَمْ يَزُلْ. [11]

یلاحظ علیه: این روایت مخصوص کسانی است که از کتاب و سنت اعراض می کنند و حال آنکه فقهاء شیعه چنین نیستند. آنها اگر در کتاب و سنت چیزی دیدند آن را کنار نمی گذارند. بنا بر این در فقه ابتدا باید دید در کتاب الله چیزی هست یا نه و بعد به سراغ حدیث رویم و بعد نوبت به مسائل دیگر می رسد.

واقعیت این است که فقه هم مانند طب که برای خود ادواری دارد مانند طب چینی و هندی و غیره، از این رو باید ادوار فقه را هم بررسی کرد. این گونه روایات مربوط به دوره ای است که مردم به روایات اهل بیت اهمیت نمی دانند.

 

ان شاء الله در جلسه ی بعد به سراغ حجیّت ظنون[12] از کتاب و سنت می رویم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo