< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

96/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیّت ظواهر کتاب

گفتیم که همه معتقد هستند ظواهر، حجت می باشد ولی جمعی می گویند که چون ظواهر از باب ظن است دلیل بر خروج آن از حجیّت داریم ولی ما قائل هستیم که دلالت ظواهر قطعی است و احتیاج به خروج ندارد. یعنی آنها ظواهر را از باب تخصیص خارج می دانند ولی ما آن را از باب تخصص می دانیم یعنی قائل هستیم که ظواهر اصلا جزء ظنون نمی باشد.

اما در دلالت استعمالیه گفتیم که مراد از این دلالت احضار معنی در ذهن مخاطب است که این در ظواهر موجود است. همچنین در اراده ی جدیه می گوییم: هرچند اصولیون می گویند که نمی توانیم یقین پیدا کنیم که ظاهر، مراد جدی متکلم باشد زیرا در آن هشت احتمال خلاف وجود دارد ولی ما گفتیم که این احتمال ها در ذهن مردم نمی آید. اصولیون ابتدا این هشت احتمال را مطرح کردند و بعد با اصل عدم توریه، عدم تمرین، عدم هازل بودن و امثال آن آنها را کنار زده اند ولی به نظر ما اصلا این احتمالات وجود ندارد تا برای رفع آن به سراغ راه حل باشیم.

ان قلت: ممکن است متکلم غفلت کند و قرینه ای نیاورد و یا قرینه بیاورد ولی مخاطب غفلت کند و به آن قرینه توجه نداشته باشد.

قلت: فرض این است که مخاطب و متکلم حواس خود را جمع کرده اند و الا اگر احتمال غفلت بدهم از موضوع بحث خارج شده ایم.

ان قلت: در قرآن مجید، احتمالات زیادی راه دارد و حال آنکه شما ثابت کردید که ظواهر قرآن حجت است.

قلت: این احتمالات اگر در عرض هم باشند عبارت قرآن مجمل می شود اما اگر در طول هم باشند، این از افتخارات قرآن است که کلماتی را به کار ببرد که بتوان آنها را به صور مختلف که در طول هم هستند تفسیر کرد. اگر معانی مختلف در طول یکدگر باشند همه مکمل یکدگر هستند و با هم منافات ندارند.

مثلا در آیه ی ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى‌ كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ‌ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ[1] چندین احتمال راه دارد:

     یکی اینکه خدا باید حاضر و ناظر باشد و حال آنکه ستاره یک ساعت حاضر و ناظر بود و بعد از من غفلت کرده است.

     دیگر اینکه ستاره از خودش اختیار ندارد زیرا او را می برند و می آورند و حال آنکه خدا باید مختار مطلق باشد نه تحت سلطه ی دیگری.

     سوم اینکه ستاره که در حرکت است از کمال به نقص می رود یا از نقص به کمال؟ و حال آنکه خدا نباید نقصی داشته باشد.

این سه تفسیر چون در طول هم هستند با هم منافات ندارند.

به هر حال، بحث در حجیّت ظواهر قرآن است. حجیّت آن را از چند راه می توان ثابت کرد. در جلسه ی گذشته به بعضی از این راه ها اشاره کردیم.

راه سوم: ائمه از قرآن به نحوی استفاده کرده اند که غالبا این نوع استفاده ها مورد غفلت قرار می گرفت.

در زمان متوکل فردی مسیحی[2] که ذمی بود با زن مسلمانی عمل منکری را انجام داد. قانون در اینجا این است که ذمی اگر بر خلاف ذمه عمل کند باید او را کشت و علماء نیز حکم به قتل او کردند ولی وقتی می خواستند آن فرد را به قتل برسانند او شهادتین را بر زبان جاری کرد. افرادی که در مجلس بودند گفتند حد ساقط شد زیرا با اسلام آوردن، گناهان قبلی همه بخشیده می شود. البته بعضی هم قائل بودند که حکم، باقی است. متکلم در مجلس حاضر بود و اختلاف علماء را مشاهده کرد. از این رو تصمیم گرفت که نامه ای به امام هادی علیه السلام که در آن زمان در سامراء بود بنویسند. امام علیه السلام در پاسخ نوشت که باید کشته شود. نامه که به دست متوکل رسید علماء گفتند که ما از او فتوا نمی خواستیم بلکه دلیل مسأله را می خواستیم. در نامه ی دیگر از امام دلیل آن را خواستند و امام علیه السلام در پاسخ به این آیه استدلال فرمود: ﴿فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكينَ[3] * ﴿فَلَمْ يَكُ‌ يَنْفَعُهُمْ‌ إيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتي‌ قَدْ خَلَتْ في‌ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُون‌[4]

یعنی در امت های گذشته هنگامی که عذاب الهی فرا می رسید جمعی ایمان می آورند که خداوند می فرماید: این گونه ایمان آوردن ها فایده ای ندارد. این ایمان که به آن «ایمان الجائی» می گویند بی فایده است.

دیگر اینکه علماء اختلاف دارند که اگر کسی به زن چیزی را هدیه دهد آیا می تواند از آن بر گردد و هدیه را پس بگیرد یا نه. البته مخفی نماند که اگر انسان به خویشاوندان خود چیزی را هدیه دهد نمی تواند آن را پس بگیرد ولی مشخص نیست که زن هم جزء خویشاوندان است یا نه. در اینجا می توان به این آیه استدلال کرده اند: ﴿وَ لا يَحِلُ‌ لَكُمْ‌ أَنْ‌ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئاً[5] این آیه اطلاق دارد و هم مهر را شامل می شود و هم غیر مهر را. حتی غیر مهر را راحت تر شامل است زیرا در مهر مسلم است که اگر کسی بدهد نمی تواند آن را پس بگیرد.

این آیه و آیه ی قبل از آیاتی است که غالبا مطالعه می شود ولی کسی به این جنبه از جنبه های آن توجه ندارند.

همچنین علماء اختلاف دارند که هنگام عقد آیا مهر باید معین باشد و یا اگر معین نباشد اشکال ندارد. می توان به این آیه استناد کرد که موسی حاضر شد شبانی شعیب را بپذیرد: ﴿قالَ إِنِّي أُريدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى‌ أَنْ تَأْجُرَني‌ ثَمانِيَ‌ حِجَجٍ‌ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ[6] موسی هم در مقابل فرمود: ﴿قالَ ذلِكَ بَيْني‌ وَ بَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ‌ قَضَيْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَيَّ[7]

مهریه در آیه ی فوق مجمل است و اشکالی هم ندارد. لازم نیست در اینجا استصحاب احکام اهل کتاب را جاری کنیم زیرا قرآن کتاب درس و هدایت است و خودش برای ما حجت است.

همچنین شنیده شده که از سوره ی مبارکه ی تبّت احکام شرعیه ی فراوانی را استنباط کرده اند.

 

دلیل چهارم: چند دسته روایات است که دلالت بر عرض روایات متعارضه بر قرآن می کند مبنی بر اینکه روایاتی که با کتاب الله موافق است را اخذ و روایاتی که مخالف است را باید رد کرد و کنار گذاشت. اگر ظواهر کتاب الله حجت نبود معنا نداشت که روایات متعارضه را بر قرآن عرض کرد.

 

دلیل پنجم: [8] همه اتفاق دارند که شرط مخالف کتاب و سنت باطل است. در روایات آمده است که شروط را بر کتاب الله عرضه کنید اگر موافق آن بود مورد قبول است و الا باطل است. امروزه در عقدنامه های شروط مختلفی گنجانده اند مثلا اگر مرد زن دیگری بگیرد، زن بتواند خود را مطلقه کند.

 

همچنین در روایتی می خوانیم: عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکونِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَیهَا النَّاسُ ... فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیکمُ الْفِتَنُ کقِطَعِ اللَّیلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیکمْ بِالْقُرْآنِ ... وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَی الْجَنَّةِ (هر کس آن را پیش رو قرار دهد قرآن او را به بهشت می رساد) وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَی النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِیلُ یدُلُّ عَلَی خَیرِ سَبِیلٍ وَ هُوَ کتَابٌ فِیهِ تَفْصِیلٌ وَ بَیانٌ وَ تَحْصِیلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ (کلامش قاطع است) لَیسَ بِالْهَزْلِ.[9]
آیا چنین چیزی می تواند ظواهرش حجت نباشد.

 

امیر مؤمنان علیه السلام نیز در مورد قرآن می فرماید: كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ يَنْطِقُ‌ بَعْضُهُ‌ بِبَعْضٍ‌ وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا يَخْتَلِفُ فِي اللَّهِ وَ لَا يُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّه‌[10]

 

در روایت دیگری از امیر مؤمنان علی علیه السلام می خوانیم: وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ‌ مِنْ‌ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى[11]

 

اخباری ها شش دلیل دارند بر اینکه ظواهر قرآن حجت نیست[12] و محقق خراسانی این دلیل ها را در کفایه آورده است که ان شاء الله در جلسه ی آینده به آنها خواهیم پرداخت.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo