< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

97/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده ی لا ضرر از منظر روایات

در جلسه ی گذشته آیاتی که مربوط به ضرر بود را خواندیم و اکنون به سراغ روایات می رویم. روایاتی که ما در دوره های قبل جمع کردیم حدود هشتاد روایت می باشد. ما اکنون به چند روایت مهم بسنده می کنیم.

این روایت بر دو دسته است:

الطائفة الاولی: قاعده ی لا ضرر و ضرار در داستان سمره

الطائفة الثانیة: قاعده ی لا ضرر و ضرار در موارد دیگر مانند شفعه و آب چاه

 

اما روایات طائفه ی اولی:

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ (متوفای 272 صاحب کتاب محاسن) عَنْ أَبِیهِ (که ثقه است) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَیرٍ (او برادرزاده ی زراره است و فطحی مذهب است و در عین حال باسواد بوده است. به سبب همین فرد، روایت را موثقه می گویند نه صحیحه. اگر در سند، کسی دوازده امامی نباشد روایت موثقه می باشد. فطحی مذهب ها قائل به امامت سیزده امام بودند) عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ سَمُرَةَ بْنَ جُنْدَبٍ كَانَ لَهُ عَذْقٌ (نخلی داشت عضید نام خرمایی است که دست انسان به آن می رسد ولی اگر بلند باشد به آن عذق می گویند) فِی حَائِطٍ (در بستانی) لِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ وَ كَانَ مَنْزِلُ الْأَنْصَارِی بِبَابِ الْبُسْتَانِ فَكَانَ یمُرُّ بِهِ إِلَى نَخْلَتِهِ وَ لَا یسْتَأْذِنُ (بنا بر این زمین مال انصاری بود و او هم یک درخت در آنجا داشت که شاید از طریق ارث به او رسیده بود) فَكَلَّمَهُ الْأَنْصَارِی أَنْ یسْتَأْذِنَ إِذَا جَاءَ فَأَبَى سَمُرَةُ فَلَمَّا تَأَبَّى جَاءَ الْأَنْصَارِی إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَشَكَا إِلَیهِ وَ خَبَّرَهُ الْخَبَرَ فَأَرْسَلَ إِلَیهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَبَّرَهُ بِقَوْلِ الْأَنْصَارِی وَ مَا شَكَا وَ قَالَ إِذَا أَرَدْتَ الدُّخُولَ فَاسْتَأْذِنْ فَأَبَى فَلَمَّا أَبَى سَاوَمَهُ (رسول خدا (ص) با او شروع به معامله کرد و مبلغ درخت را بالاتر برد تا سمره حاضر شود درخت را واگذار کند.) حَتَّى بَلَغَ بِهِ مِنَ الثَّمَنِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَبَى أَنْ یبِیعَ فَقَالَ لَكَ بِهَا عَذْقٌ یمَدُّ لَكَ فِی الْجَنَّةِ فَأَبَى أَنْ‌ یقْبَلَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلْأَنْصَارِی اذْهَبْ فَاقْلَعْهَا (درخت را بکند) وَ ارْمِ بِهَا إِلَیهِ فَإِنَّهُ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ[1]
این روایت موثقه است زیرا عبد الله بن بکیر فطحی مذهب بوده است.

سمره انسان بسیار فاسدی بوده است. در زمان رسول خدا (ص) چنین کرد و بعد از ایشان مدتی امیر کوفه بود و هشت هزار نفر را کشت. بعد در جریان عاشورا جزء سپاه عبید الله بن زیاد بود.

 

کلینی عَنْ عَلِی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ (توثیق نشده است ولی آنچنان نیست که روایت او مردود باشد) عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (همان احمد بن محمد بن خالد است.) عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا (بنا بر این روایت مرسله است) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع نَحْوَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّكَ رَجُلٌ مُضَارٌّ وَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ عَلَى مُؤْمِنٍ قَالَ ثُمَّ أَمَرَ بِهَا فَقُلِعَتْ (وَ رُمِی) بِهَا إِلَیهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص انْطَلِقْ فَاغْرِسْهَا حَیثُ شِئْت.[2]

در این روایت عبارت «انک رجل مضار» و قید «علی مؤمن» آمده است.

 

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ (متولد 306 و متوفای 381) بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ الصَّیقَلِ (بین صدوق و این راوی 150 سال فاصله است و صدوق سند آن را در آخر کتاب ذکر کرده است. علت ذکر سند در آخر کتاب به این سبب بود که از تکرار سندها پرهیز کند تا حجم کتاب زیاد نشود) عَنْ أَبِی عُبَیدَةَ الْحَذَّاءِ (روایات او معتبر است) قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع كَانَ لِسَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ نَخْلَةٌ فِی حَائِطِ بَنِی فُلَانٍ فَکَانَ إِذَا جَاءَ إِلَى نَخْلَتِهِ يَنْظُرُ إِلَى شَيْ‌ءٍ مِنْ أَهْلِ الرَّجُلِ يَكْرَهُهُ الرَّجُلُ قَالَ فَذَهَبَ الرَّجُلُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص‌ فَشَكَاهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ سَمُرَةَ يَدْخُلُ عَلَيَّ بِغَيْرِ إِذْنِي فَلَوْ أَرْسَلْتَ إِلَيْهِ فَأَمَرْتَهُ أَنْ يَسْتَأْذِنَ حَتَّى تَأْخُذَ أَهْلِي حِذْرَهَا مِنْهُ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ ص فَدَعَاهُ فَقَالَ يَا سَمُرَةُ مَا شَأْنُ فُلَانٍ يَشْكُوكَ وَ يَقُولُ يَدْخُلُ بِغَيْرِ إِذْنِي فَتَرَى مِنْ‌ أَهْلِهِ‌ مَا يَكْرَهُ‌ ذَلِكَ يَا سَمُرَةُ اسْتَأْذِنْ إِذَا أَنْتَ دَخَلْت‌ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یسُرُّكَ أَنْ یكُونَ لَكَ عَذْقٌ فِی الْجَنَّةِ بِنَخْلَتِكَ قَالَ لَا قَالَ لَكَ ثَلَاثَةٌ قَالَ لَا قَالَ مَا أَرَاكَ یا سَمُرَةُ إِلَّا مُضَارّاً اذْهَبْ یا فُلَانُ فَاقْطَعْهَا وَ اضْرِبْ بِهَا وَجْهَهُ[3]

از این روایتها استفاده می شود که امام باقر علیه السلام ظاهرا در مسند تدریس بوده و زراره و ابی عبیدة و دیگران این حدیث را از حضرت شنیده بودند.

در این روایت عبارت «لا ضرر و لا ضرار» نیامده و فقط آمده است «ما اراک یا سمره الا مضارا»

 

اهل سنت نیز این حدیث را نقل کرده اند و ابو داود آن را از امام باقر علیه السلام نقل می کند:

عن واصل مولی ابی عیینة قال سمعت ابا جعفر محمد بن علی یحدث عن سمرة بن جندب انه کانت له عضد من نخل فی حائط رجل من الانصار قال و مع الرجل اهله قال: فكان سمرة یدخل إلى نخله فیتأذى به و یشق علیه فطالب إلیه أن یبیعه فأبى فطلب إلیه أن یناقله (آن را با چیز دیگری عوض کند) فأبى فأتى النبی فذكر ذلك له فطلب إلیه النبی أن یبیعه فأبى فطلب إلیه أن یناقله فأبى قال: فهبه له و لك كذا وكذا أمرا رغبه فیه فأبى فقال: أنت مضار فقال رسول الله للأنصاری: اذهب فاقلع نخله.[4]

اهل سنت هرچند از صحاح شش گانه سخن می گویند ولی مجازا چنین است و واقعیت آن است که آنها دو صحیح دارند به نام صحیح مسلم و صحیح بخاری که از لحاظ سند مانند قرآن قابل خدشه نیست ولی چهار کتاب دیگر دارند به نام سنن که قابل خدشه و اشکال و ایراد است.

 

مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ (بن ابی الخطاب متوفای 264) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَینَ أَهْلِ الْمَدِینَةِ فِی مَشَارِبِ النَّخْلِ أَنَّهُ لَا یمْنَعُ نَفْعُ الشَّی‌ءِ (صحیح نَقع است که مراد همان آب اضافه ای است که بعد از مصرف اهل آن باقی می ماند.) وَ قَضَى بَینَ أَهْلِ الْبَادِیةِ أَنَّهُ لَا یمْنَعُ فَضْلُ مَاءٍ لِیمْنَعَ فَضْلُ كَلَإٍ (یعنی به دام دیگران آب نمی دادند تا مبادا در آینده دام آنها در آن منطقه برای چریدن بیاید.) وَ قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ.[5]

صاحب وسائل الشیعه این حدیث را در باب احیاء موات آورده است ولی فقط انتهای روایت را ذکر کرده است و ما بقی را حذف کرده است و ما آن را از باب دیگر به شکل کامل آوردیم تا ثابت شود که آن روایت، یک روایت مستقلی نیست و در واقع رسول خدا (ص) عبارت «لا ضرر و لا ضرار» را در ذیل قضیه ای فرموده است.

 

اما الطائفة الثانیة: روایاتی از لا ضرر و لا ضرار که مرتبط به داستان سمره نیست.

مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ (کلینی) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‌ الْحُسَینِ (متوفای 264) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ (کار او جمع کردن غزوات پیغمبر اکرم (ص) و دیگران از شیعه است) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بِالشُّفْعَةِ بَینَ الشُّرَكَاءِ فِی الْأَرَضِینَ وَ الْمَسَاكِنِ (ظاهرا شفعه در جاهلیت نبوده و در اسلام جعل شده است. شفعه این است که دو نفر در زمین یا مسکن شریکند و با هم هماهنگ و رفیق می باشند اگر یکی از شریکین سهم خود را به یک غریبه بفروشد شریک دیگر حق دارد که سهم آن شریک را بخرد و خود را از شراکت با آن فرد خلاص کند) وَ قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ (البته بهتر بود که تعبیر به «فقال» می شد زیرا در مقام تعلیل است و شاید اشتباه از نساخ بوده باشد) وَ قَالَ إِذَا أُرِّفَتِ الْأُرَفُ (در قاموس آمده است الاُرفة الحد بین الارضین و جمع آن أُرَفّ می باشد یعنی بعد از آنی که با تخته، زمین ها از هم جدا شد) وَ حُدَّتِ الْحُدُودُ (و حد و حدود افراد مشخص شد بنا بر این شفعه در جایی است که زمین مشاع باشد ولی اگر از حال مشاع در آمد دیگر شفعه ای در کار نیست) فَلَا شُفْعَةَ.[6]

 

مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَینِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَینَ أَهْلِ الْمَدِینَةِ فِی مَشَارِبِ النَّخْلِ (جایی که درختان نخل آب می خورند) أَنَّهُ لَا یمْنَعُ نَفْعُ الشَّی‌ءِ (صحیح نَقع است که مراد همان آب اضافه ای است که بعد از مصرف اهل آن باقی می ماند. که افرادی بودند که بعد از آنکه خودشان استفاده می کردند ما بقی آب چاه را به دیگران نمی فروختند.) وَ قَضَى بَینَ أَهْلِ الْبَادِیةِ أَنَّهُ لَا یمْنَعُ فَضْلُ مَاءٍ لِیمْنَعَ فَضْلُ كَلَإٍ (یعنی به دام دیگران آب نمی دادند تا مبادا در آینده دام آنها در آن منطقه برای چریدن بیاید.) وَ قَالَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ.[7]

بحث اخلاقی:

قال رسول الله (ص): مَنْ أَخْلَصَ الْعِبَادَةَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ‌ صَبَاحاً ظَهَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ.[8]

در بعضی از نسخ ها «من اصلح» آمده است. خلاصه منظور این است که کسی چهل روز گناه نکند و فقط برای خداوند عبادت کند. این عمل، ایجاد علم می کند. بعضی از علوم اکتسابی است مانند علومی که در مدرسه و حوزه تدریس می شود ولی بعضی از علوم وارداتی است.

داستان جناب موسی با مصاحبش که در قرآن آمده است از این قبیل است و موسی به او می گوید: ﴿هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ‌ رُشْدا[9] یعنی از آن دانشی که به تو آموخته شده است (که اکتسابی نیست) به من یاد بدهی.

چهل روز گناه نکردن سبب می شود که قلب انسان مرکز حکمت و علم و دانش شود. نه یکی دو چشمه بلکه ینابیع الحکمه (چشمه های حکمت) از زبانش جاری می شود.

مرحوم شیخ عباس قمی (متوفای 1359 قمری) می فرماید: من به این حدیث عمل کردم و چهل روز سعی کردم هیچ گناه (و شاید مکروهی) را انجام ندهم سپس به وادی السلام نجف رفتم تا فاتحه ای بخوانم. در آنجا دیدم که نعشی می آورند و فرد دارد فریاد می زند و می پرسد که مرا کجا می برید در حالی که کسی فریاد او را نمی شنید.

شیخ عباس قمی در آنجا گوش برزخی پیدا کرده بود.

 


[4] سنن ابی داود، ج3، ص315 ابواب قضا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo