< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

92/04/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: تفسیر سوره یس
 (إِنَّمَا تُنذِرُ‌ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ‌ وَخَشِيَ الرَّ‌حْمَـٰنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْ‌هُ بِمَغْفِرَ‌ةٍ وَأَجْرٍ‌ كَرِ‌يمٍ ﴿١١﴾ إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَ‌هُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ) یس ﴿١٢﴾.
 چه کسانی انذار پذیرند؟
 سخن در باره هدایت پذیری افراد است، چه افرادی هدایت می‌پذیرد و چه افرادی از پذیرش هدایت محروم هستند؟
  عرض کردیم اگر بخواهیم این مسئله را بفهمیم، باید سراغ انسان بیمار برویم، چون انسان بیمار بر دو قسم است:
 الف، گاهی بیماری است که اگر او را به بیمارستان ببریم، پذیرش می‌کنند و می‌گویند این قابل معالجه است.
 ب، و لی گاهی انسانی را به بیمارستان می‌بریم، بعد از یک شب مرخص می‌کنند و می‌گویند این قابل علاج نیست، یعنی وقتش گذشته است و به اصطلاح روغن چراغش تمام شده است.
  ما می‌توانیم عین این مسئله را در هدایت های الهی پیاده کنیم.
 به بیان دیگر هدایت های الهی نیز چنین است، مثلاً کسانی که تمام در های معرفت را به روی خود ببندند، اگر بگوییم فطرت، گوش نکنند، بگوییم عقل و خرد،‌اعتنا نکنند و اگر برای آنها برهان و دلیل بیاوریم، باز هم اعتنا نکنند، قطعاً چنین افرادی هدایت نیستند.
  خلاصه آدمی که تمام درها و ابزار معرفت را ترک کرده است، چنین کسی قابل هدایت نیست، این در حقیقت همان انسانی است که دوتا سد دارد، یک سدی در جلو و سد دیگر هم در پشت سر، که حتی به برهان و خرد هم گوش نمی‌کند.
  اما کسانی هستند که خود را در مسیر هدایت قرار داده‌اند.
 مثال
  مثلاً یک نفر از شما سوال می‌کند که راه حرم کجاست؟
  شما هم او را رهنمایی می‌کنید و می‌گویید از فلان مسیر به سمت حرم بروید، این آدم اگر راه افتاد،‌خود را در مسیر هدایت قرار داده است،‌قهراً به حرم می‌رسد، قرآن می‌فرماید: (وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْ‌تَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْ‌هُمْ لَا يُؤْمِنُونَ) ﴿١٠﴾ یعنی بیماران قابل علاج نیستند.
  اما افراد و بیمارانی داریم که قابل علاج هستند. (إِنَّمَا تُنذِرُ‌ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ) تو افرادی را می‌ترسانی که از شما سخن می‌شنوند. به بیان دیگر کسانی از شما سخن می‌شنوند که دارای دو مطلب باشند:
 الف، (مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ) قرآن را خوب گوش کنند، مراد از ذکر قرآن است،‌شما که قرآن را می‌خوانید، آنان گوش کنند، قرآن می‌فرماید: مردم! این بت هایی که شما می‌پرستید، به اندازه یک مگس هم قدرت ندارند
 (يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِ‌بَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ) [1] .
 تو در باره کسانی اثر می‌گذاری که:(إِنَّمَا تُنذِرُ‌ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ)یعنی قرآن را گوش کنند، به مطلب شما گوش بدهند.
  مردم قریش از نظر عداوت نسبت به پیغمبر اکرم به آنجا رسیده بودند که برخی از جوان ها وادار کردند که هر موقع پیغمبر در حجر اسماعیل قرآن می‌خواند، داد و قال به راه بیندازند و فریاد بکشند تا صدای قرآن خواندش به گوش کسی نرسد، کسانی قابل علاج هستند که: (إِنَّمَا تُنذِرُ‌ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ) قرآن را گوش کنند.
 ب، علاوه بر گوش کردن قرآن و تبعیت از آن، از خداوند رحمان در پهنان بترسند (وَخَشِيَ الرَّ‌حْمَـٰنَ بِالْغَيْبِ) .
 چرا رحمن گفت و چرا غیب گفت؟
  چون اگر کلمه «رحیم» گفته بود،‌رحیم فقط رحمت حق در دنیاست،اما «‌رحمن» هم رحیم است در دنیا و هم رحیم است در آخرت، هم برای مؤمن و هم برای کافر، چون مسئله، مسئله اعم است فلذا کلمه‌ی «رحمن» را به کار برده است تا هم شامل دنیا بشود و هم شامل آخرت و هم مؤمن را بگیرد و هم کافر ر ا، (وَخَشِيَ الرَّ‌حْمَـٰنَ بِالْغَيْبِ) یعنی در خفا و خلوت از خدا بترسند، چون افرادی هستند که فقط در حضورِ مردم از خدا می‌ترسند،‌اینها منافق هستند، و حال آنکه هم باید در حضور مردم از خدا بترسند و هم در غیاب، حتی آن موقعی که تنها و تنها در خانه‌ به سر می‌برند ، در آن موقع هم از خدا بترسند.
 مثلاً، اگر دو جنس مخالف (زن و مرد اجنبی) در یک خانه یا در یک مکان خلوت به سر ‌ببرند و هیچ مانع و رادعی هم در میان نباشد، از خدا می‌ترسند.
  سوال
  چرا در اینجا به جای «خاف»از کلمه‌ی «خشی» استفاده کرده، یعنی نفرموده خاف الرحمن بالغیب، بلکه فرموده: (وَخَشِيَ الرَّ‌حْمَـٰنَ بِالْغَيْبِ)؟.
 جواب
 چون خشیت آن ترسی را می‌گویند که انسان نسبت به طرف عظمت قائل بشود، اگر شما از یک نفر حساب ببرید و در باره او قائل به عظمت باشید،‌می‌گویند:« خشی».
  اما اگر از یک چاقو کش ‌بترسید،‌ در آنجا نمی‌گویند:«خشی»،بلکه می‌گویند:«خاف»، «خشی» در جای می‌گویند که واقعاً بترسیم و او هم در انظار ما دارای عظمت باشد.
 پس کسانی هدایت پذیر هستند، قرآن دو شرط برایش ذکر کرد:
 اولاً، قرآن را گوش کنند.
  ثانیاً،در پنهانی از خدا بترستند.
 ‌اینها دوتا پاداش دارند:
 1، (فَبَشِّرْ‌هُ بِمَغْفِرَ‌ةٍ» بشارت بده که خدا گناهان آنها را خواهد بخشید.
 2، (وَأَجْرٍ‌ كَرِ‌يمٍ)، یعنی پاداش بزرگی به آنها خواهیم داد.
 پرسش
  چرا مغفرت را جلو آورد و فرمود: (فَبَشِّرْ‌هُ بِمَغْفِرَ‌ةٍ)، یعنی اولاً خدا گناه گذشته آنها را می‌بخشد، بعداً پاداش می‌دهد، چرا اول مغفرت را آورد و سپس پاداش را؟
  پاسخ
 من یک داستانی بگویم، در سال یکهزار و سیصد و بیست و نه شمسی مرحوم آیة الله کاشانی رئیس مجلس شد، اول کاری که اینها کردند،‌مسئله ملی کردن نفت بود، یعنی این مسئله را مطرح کردند.
 آنچه که من با یک واسطه از امام(ره) شنیدم، امام (ره) به مرحوم کاشانی فرموده بود که چطور از اینجا شروع کردی، یعنی ملی کردن نفت و بیرون کردن انگلیسی ها از شرکت نفت، و حال آنکه در این مملکت کارهای دیگری هم است، عرق فروشی فراوان و هکذا کشف حجاب و ...،؟
 مرحوم آیة الله کاشانی جواب خوبی داده بود و گفته بود که ‌شما بزرگان همیشه می‌گویید تخلیه مقدم بر تحلیه است، اول تخلیه است،‌بعداً تحلیه.
 مثال
 ‌مثلاً، باغبانی اگر بخواهد در جایی گل و گیاه بکارد،‌اول تخلیه می‌کند، یعنی علف های هرزه و سنگ و چیز های مزاحم را بر می‌دارد، بعداً دان و تخم می‌کارد.
  ما نیز اول تخلیه کردیم، یعنی اینکه اول اجانب را از کشور بیرون کنیم،‌بعداً برسیم به تحلیه و مسائل دیگر.
 ای بلند از وهم و قال و قیل من***پخاک بر فرق من و تمثل من
 ‌آیه مبارکه نیز همین را می‌گوید، اول مغفرت، انسان اول باید نفس خود را از رذائل و پلیدی های اخلاقی تخلیه کند، یعنی روح را پاک کند و نگذارد ‌گناهان در روح وروانش لانه نکند، تا روح مانند یک برگ سفید پاک بشود، هر موقع تخلیه شد،‌بعداً تحلیه می‌آید، (فَبَشِّرْ‌هُ بِمَغْفِرَ‌ةٍ) ‌بعداً یک چیز دیگر، (وَأَجْرٍ‌ كَرِ‌يمٍ)،یعنی تحلیه، اول باید خدا روح و روان انسان را پاک کند، تا لیاقت اجر بزرگ خدا را داشته باشیم، اجر بزرگ و کریم خدا کدام است؟ اجر کریم این است که انسان را به بهشت ببرد،مراد از اجر کریم،‌اجر دنیوی نیست. اجر کریم آن است که انسان در زندگی جاوانه راحت باشد،‌ولذا پشت سرش می‌گوید: (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ)
  کم کم جایگاه اجر کریم را بیان می‌کند، این اجر کریم جایش کجاست؟ پشت سرش می‌فرماید:(إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ) یعنی تمام مرده ها را زنده می‌کنیم، در آن «موتی» اجر کریم است، آن گروهی که هدایت ناپذیر بودند، آنها معذب هستند، آن گروهی که هدایت پذیر بودند، آنان اجر کریم دارند، در واقع ( وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَ‌هُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ).
 در واقع آیه‌ی: (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ) بیانگر جایگاه هردو گروه است،‌هم گروهی که هدایت پذیر نبودند،‌سد ایجاد کردند، یعنی بین خود و عقل شان دیوار ایجاد کردند، بین خود و براهین دیوار کشیدند و هم گروهی که هدایت پذیر بودند، یعنی کسانی که:
 ( اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّ‌حْمَـٰنَ بِالْغَيْبِ)
 اینها جایگاه شان کجاست؟ هردو موقعی است که انسان برود در جهان دیگر. (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ) «موتی» جمع میت است، «فعلی» جمع فعیل است، چنانچه «‌هلکی» جمع هالک می‌باشد، «موتی» بر دو قسم است، یک موتی داریم که هدایت ناپذیر است، یک موتی هم داریم که هدایت پذیر است، ما این دوتا را چگونه تشخیص بدهیم؟ می‌فرماید: (وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَ‌هُمْ).
  آنچه که اینها قبلاً فرستاده‌اند، ما آنها را نوشتیم، پرونده شان است، به پرونده مراجعه می‌شود، آنها که هدایت پذیرند یک طرف، کسانی که هدایت پذیر نیستند در طرف دیگر. بنابراین،‌ببینید آیات چه قدر به هم مربوط است، پیغمبری که در جنگ و گریز است، گرفتار منافقین و اهل کتاب و مشرکین است، آن چنان منظم سخن می‌گوید، مثل یک انسان آرام، که از جایی نگرانی ندارد و ‌دانه دانه این کلمات را چیده: (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ).
 به حساب این دو گروه برسید، بعداً این دو گروه را از یک دیگر چگونه تمیز بدهیم؟ (وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَ‌هُمْ) ۚ ما تمام اعمال اینها را نوشته‌ایم.
 یک نکته‌ی زیبا در این وجود دارد و آن این است که می‌گوید: (قَدَّمُوا).
 من که الآن نماز می‌خوانم،(قَدَّمُوا) یعنی چه؟
  یا اگر من خدای نکرده گناهی را مرتکب می‌شوم، (قَدَّمُوا) یعنی چه؟
 معلوم می‌شود این عملی که انجام می‌دهیم، قبل از آنکه خود مان برویم به محشر، قبلاً اعمال ما رفته،‌نماز ما در آنجا حاضر است،‌غیبت و دروغ ما در آنجا حاضر است.‌
  ما آنچه را (که قبلاً فرستاده‌اند) نوشتیم،‌خیلی مهم است که اعمال ما قبل از ما در آنجا حاضر است، حالا چگونه حاضر است، تجسم اعمال است، پرونده است؟
 ‌خدا خودش می‌داند، معلوم می‌شود که تمام اعمال در آنجا حاضر است که ما را محاکمه کند (وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَ‌هُمْ)
 مراد از (َآثَارَ‌هُمْ) چیست؟
  گاهی ما یک چیز ها را می‌فرستیم،‌می‌گویند: (َآثَارَ‌هُمْ)
  ما دو جور کار می‌کنیم،‌یک موقع یک کار فردی می‌کنیم،‌مثلاً شخص نماز نمی‌خواند، ربا می‌خورد، روزه نمی‌گیرد، یک موقع سنت حسنه یا سنت سیئه از خودش به جا می‌گذارد، یک سنت سیئه می‌گذارد که دیگران هم از آن پیروی کنند، ممکن است مراد از ( وَآثَارَ‌هُمْ) همان سنت های حسنه و سنت های سئیه باشد، که آثار خود مان هستند، خودِ ما از دنیا می‌رویم،‌اما سینمای ما از همیشه سینمای ضلالت است، خودِ ما از دنیا می‌رویم، اما مدرسه حجتیه ما مرکز نور است و علم، این است مراد از:
  ( وَآثَارَ‌هُمْ).
  پس قرآن می‌فرماید: (إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ) برای رسدگی به هردو گروه، وسیله: (وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا)،
 ‌اعمال ما را نوشته‌اند، بالاتر ( وَآثَارَ‌هُمْ). آنگاه می‌فرماید: (وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ) ﴿١٢﴾.
 گناه را نباید کوچک پنداشت
  قبل از آنکه به این آیه برسیم، هیچگاه گناه کوچک را کوچک نشمارید،‌ابن سینا یک قصیده‌ای دارد طب، در آنجا می‌گوید هیچگاه مرض کوچک را کوچک نشمار، لا تصغّر الداء الصغیر، می‌گوید مرض کوچک را کوچک نشمار،‌چون مثل یک جرقه است گاهی یک خرمنی را می‌سوزاند، همان گونه که بیماری کوچک را انسان نباید کوچک بشمارد،‌گناه کوچک را هم نباید کوچک بشمارد، در کتاب نور الثقلین فی تفسیر القرآن الکریم،
 در تفسیر این آیه، این داستان را آورده که: پیغمبر اکرم (ص) همراه یارانش در یک بیابان خشکی بودند که نه آبی داشت و نه علفی، و چیز دیگری، پیغمبر فرمود بروید هیزم جمع کنید و بیاورید.
 اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! نحن بأرض قرعاء،‌ما در یک جایی هستیم که اصلا در آنجا گیاهی نیست، خبر از هیزم و گیاه نیست، حضرت فرمود هر مقداری که توانستید جمع کنید، آنان هم طبق دستور رسول خدا در بیابان پخش شدند و بعد ازمدتی هر کدام یک چیزی با خودشان آوردند و همه را پیش روی پیغمبر گذاشتند. شد یک تلی از هیزم، پیغمبر فرمود شما گفتید خبری نیست، پس این همه هیزم از کجا شد، رسول خدا می‌خواهد از این طریق و از این مثال های عینی و واضح اصحابش را تربیت کند، فرمود یاران و اصحاب من، گناه نیز چنین است، یعنی وقتی گناهان کوچک روی هم انباشته شد، روز قیامت جمع می‌شوند مانند همین تل هیزمی که می‌بینید
 متن حدیث
 (إنّ رسول الله نزل بأرض قرعاء، فقال لأصحابه: ائتوا یحثب، فقالوا: یا رسول الله نحن بأرض قرعاء،! قال فلیأت کلّ إنسان بما قدر علیه، فجائوا به حتّی رموا بین یدیه، بعضه علی بعض، فقال رسول الله (ص) هکذا تجمع الذنوب، ثمّ قال إیّاکم و المحقّرات من الذنوب، فإنّ لکلّ شیء طالباً الاوان طالبها یکتب ما قدموا و آثارهم و کل شیء احصیناه فی امام مبین) [2] .
 نگویید این گناه کوچک است، آن گناه هم کوچک است،وقتی انسان هفتاد سال عمر می‌کند، هر روز هم اگر یک دانه گناه کوچک را مرتکب بشود، روز قیامت اینها جمع می‌شوند و تلی از گناه را تشکیل می‌دهند.
  ذیل آیه را تفسیر کنیم، قرار شد که خلاق متعال دو چیز را بنویسد، یکی اعمال ما را، دیگری هم آثار ما را.
 توصیه استاد سبحانی
  کوشش کنید که از خود یک اثری در جامعه بگذارید،‌یک مسجدی را بسازید،‌یک خانه‌ای برای فقرا بسازید،‌یک کتابی برای دوستان و جوانان بنویسید.
  آنگاه قرآن می‌فرماید: (وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ) خیال نکنید که پرونده روز قیامت مانند پرونده دنیاست، که بعضی از برگهای آن گم بشود، گاهی پرونده را به قاضی می‌دهند، می‌بیند که بعضی از برگهایش نیست، در قیامت این چنین نیست، بلکه (وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ)، کتاب هم امام می‌شود؟ بلی، «امام» یعنی پیشوا، قرآن می‌فرماید بر اینکه تورات نور است و امام، در باره تورات می‌فرماید:
 (نوراً و إماماً)
  این پرونده ما امام وپیشواست. چطور؟ من دنبال او می‌روم، او هر چه بگوید، من به دنبالش هستم، هی گناهان بنده را روشن می‌کند یا اعمال نیک بنده را روشن می‌کند، او هر کجا برود، من هم به دنبالش هستم.
 ‌بنابراین، بعید نیست که مراد از امام در اینجا همان پرونده اعمال باشد، قرآن می‌فرماید:
  (وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَ‌ى الْمُجْرِ‌مِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَـٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ‌ صَغِيرَ‌ةً وَلَا كَبِيرَ‌ةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرً‌ا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَ‌بُّكَ أَحَدًا) [3] ، این چه کتابی است که کوچک و بزرگ را شمرده و هیچ چیز از قلمش نیافته است،(وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُّبِينٍ) در آن صحیفه اعمال آشکار، چرا به صحیفه‌ی اعمال ،‌امام می‌گویند؟
  چون «امام» به معنای پیشواست، خداوند منان تورات را امام شمرده است، تورات هم امام است و هم نور، امام به معنای پیشوا، ما را به دنبال خود می‌کشاند، ای کاش روز قیامت شهود ما فقط پرونده ما بود، اما در روز قیامت علاه بر این پرونده، ده تا شاهد بر اعمال مان داریم،‌تنها این پرونده نیست،‌حالا این یک کتابی است که ما را به دنبالش می‌کشد،بلکه در روز قیامت بر اعمال ما شهدای بیشتری داریم، که در درجه اول اعضای ماست، ( الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْ‌جُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ) ﴿٦٥﴾.
  اعضای ما بر اعمال ما شهادت می‌دهند، مثلاً گوش شهادت می‌دهد، چشم شهادت می‌دهد، زبان شهادت می‌دهد، «شخص» اعتراض می‌کند که چرا شهادت دادی؟ قال:«أنطقنی الله الذی انطق کل شیء»، تنها این نیست، ای کاش تنها این دوتا بود، یعنی کاش تنها اعضای ما بود، نه تا یا ده تای دیگر شاهد داریم،‌یعنی اگر قرآن را مطالعه کنیم، تا ده تا شاهد داریم، یا شاهد نیک یا شاهد سوء و بد، در درجه دوم اعضای ماست، خداوند منان اعضای ما را به سخن در می‌آورد، حالا این اعضای ما چگونه سخن می‌گویند؟ این غیب است، این را ما باید ایمان بیاوریم.
  سوم زمین، همین زمینی که روی آن نشسته‌ایم: (و أخرجت الأرض اثقالها و قال الإنسان ما لها، یوم تحدث أخبارها).
 زمین می‌گوید ما در روز ششم ماه مبارک در مدرسه حجتیه نشستیم و تفسیر قرآن را هم گوش کردیم یا می‌گوید در یک چنین روزی در فلان جا نشستیم و مشغول عیش و نوش و روزی خواری بودیم، زمین گواهی می‌دهد،
 ( تُحَدِّثُ أَخْبَارَ‌هَا).
  حضرت امام (ره) می‌فرمود: علم در سراسر موجودات جهان است، یعنی تمام ذرات جهان آگاهی دارند، ولی آگاهی هر چیزی به مقدار سهمش از وجود است، آنها که سهم شان از بالاتر است، علم و آگاهی شان هم بیشتر است، آنهایی که سهم شان از وجود کمتر است، علم و آگاهی شان هم کمتر است،‌ذرات جهان همه و همه دارای علم و دانش هستند، ( إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْ‌ضُ زِلْزَالَهَا ﴿١﴾ وَأَخْرَ‌جَتِ الْأَرْ‌ضُ أَثْقَالَهَا ﴿٢﴾ وَقَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا ﴿٣﴾ يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَ‌هَا ﴿٤﴾) [4] .
 صحیفه اعمال یک طرف، اعضای بدن انسان هم طرف دوم، زمین هم طرف سوم، خلاصه راه برو برگرد نیست، یعنی بر سر داستان نمی‌شود کلاه گذاشت.
 البته در اینجا شاهد های دیگری هم داریم که در جلسه آینده به عرض تان می‌رسانم.
 
 
 
 
 


[1] حج/سوره22، آیه73
[2] تفسیر نور الثقلین، ج 4، صفحه378.
[3] کهف/سوره18، آیه49
[4] سوره زلزال، آیه 1 تا 4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo