< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

93/04/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: زمر آیه ی 4
بحث در تفسیر سوره ی مبارکه ی زمر آیه ی چهارم است. خداوند در این آیه می فرماید: ﴿لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفى‌ مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار[1]
به نظر ما تمامی آیات این سوره به هم مربوط می باشد. خداوند در آیه ی قبل فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ[2] یعنی مشرکان کاذب و دروغگو هستند در آیه ی محل بحث نیز یکی دیگر از دروغ های ایشان بررسی می شود و آن اینکه می گویند که خداوند برای خود فرزندی برگزیده است.
خداوند در جواب به دو نکته اشاره می کند:
اول اینکه: ﴿لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفى‌ مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ﴾ یعنی اگر بنا بود که خداوند برای خودش فرزندی را برگزیند به سراغ لات و عزی نمی رفت (که مشرکان قائل بودند آنها فرزندان خدا هستند) که چوب هایی تراشیده و بی عقل و خرد هستند بلکه به سراغ ملائکه و فرشته ها که در عالم بالا هستند می رفت. البته این بر فرض محال است زیرا با لو آمده است.
دوم اینکه: ﴿سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار﴾ یعنی خداوند اصل انتخاب فرزند حتی ملائکه را انکار می کند و می فرماید: که خداوند سبحان است زیرا واحد و قهار می باشد. این دو صفت هر دو دلیل بر محال بودن انتخاب فرزند می باشد.
صفت اول اینکه خداوند واحد است. این واحد به معنای واحد عددی نیست و نباید گفت که خداوند یکی است و دو تا نیست. واحد عددی به جایی اطلاق می شود که دومی و سومی هم ممکن باشد مانند یک سیب. اما خداوند که نظیر ندارد و محال است دارای نظیر باشد واحد عددی هم نیست.
به همین مناسبت در روایتی می خوانیم که در اثناء جنگ جمل اعرابی از نزد امیر مؤمنان آمد و از ایشان در مورد توحید سؤال کرد:
الطَّالَقَانِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْهَيْثَمِ الْبَلَدِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُعَافَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ إِسْرَائِيلَ عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَيْحِ بْنِ هَانِي عَنْ أَبِيهِ قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِيّاً قَامَ يَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَيْهِ (مردم به سمت اعرابی هجوم آوردند) وَ قَالُوا يَا أَعْرَابِيُّ أَ مَا تَرَى مَا فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ (آیا نمی بینی که امیر مؤمنان حواسش باید در جنگ به چندین جا باشد.) فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع دَعُوهُ (او را رها کنید) فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ الْقَوْمِ (جنگ ما بر سر همین توحید است (در واقع همه ی انبیاء برای توحید آمده اند) ثُمَّ قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ (وحدت چهار معنا دارد) فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ (دو قسم از آنها برای خدا محال است و دو وجه برای او ثابت است.) فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ (زیرا واحد عددی در جایی است که دومی هم در کار باشد و چیزی که دومی ندارد زیرا صرف الوجود است و قابل تکثر و تعدد نیست داخل در اعداد نیست. تعدد در جایی است که چیزی از غیر در آن داخل شود و الا اگر چیزی صِرف باشد فقط یکی است مثلا آب اگر صِرف باشد یکی بیشتر نیست دو تا هنگامی بر آن صدق می کند که مثلا ظرفش دو تا شود. حکیم سبزواری می فرماید:
و ما له تکثر قد حصل ففیه ما سواه ایضا دخلا
یعنی اگر شیء متکثر است معنای آن این است که از آن حالت صِرفی درآمده است.
ان الوجود ما له من ثانی
خداوند صرف الوجود است و غیری در آن داخل نیست و دومی ندارد.) أَ مَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ (این نوع نیز وحدت نوعی است که در مورد خداوند جایز نیست مثلا وحدت انسان وحدت نوعی است. وحدت نوعی وحدت کلی و مفهومی است و خداوند کلی و نمی باشد.) لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ (خداوند یکی است یعنی نظیر و شبیه ندارد. آیه ی آخر سوره ی توحید به همین وحدت اشاره دارد.) كَذَلِكَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ. (بنا بر این خداوند واحد است یعنی جزء ندارد. آیه ی اول سوره ی توحید به همین اشاره دارد.)[3]
واحدی که در آیه ی فوق است به همان دو معنای اخیر اشاره دارد. اگر خداوند به دین گونه واحد است نمی تواند فرزندی مثل خود داشته باشد و الا خداوند از واحد بودن بیرون می آید.
صفت دوم اینکه خداوند قهار و پیروز و غالب است و هرگز مغلوب نمی شود.
معنای آن این است که مسیحی ها قائل بودند که خداوند فرزند واقعی دارد و عیسی فرزند واقعی خداست. این معنا با واحد بودن سازگار نیست که بحثش گذشت ولی عرب ها قائل به این نوع فرزند نبودند بلکه قائل بودند که خداوند فرزند انتخابی دارد یعنی کسی را به فرزندی قبول می کند. علت اینکه انسان به چنین فرزندی احتیاج دارد این است که اگر پیر شد بتواند روی کمک آن حساب کند و یا از تنهایی در آید. خداوند در صفت می فرماید که چون همیشه غالب و پیروز است احتیاج به فرزند ندارد. بنا بر این رویکرد آیه رد عقیده ی اعراب است زیرا:
اولا: خداوند از از عبارت ﴿أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً﴾ استفاده کرده است. اتخاذ ولد غیر از به دنیا آوردن فرزند است کما اینکه مسیحیان می گویند.
ثانیا: از کلمه ی ﴿لاَصْطَفى﴾ را به کار برده است که به معنای برگزیدن به عنوان فرزند است نه فرزند به دنیا آوردن.
ثالثا: سوره ی زمر مکی است و در مکه عقیده ی مسیحیان رواج نداشت. عقیده ی ایشان در مدینه منتشر بود از این رو وجهی نداشت که آیه ی فوق ناظر به قول مسیحیان باشد.
بعضی از مفسرین در اینجا دچار لغزش شده اند و در مورد اتخاذ ولد گفته اند که عرب های جاهلی قائل بودند که خداوند دارای دختر است و پسر مخصوص ماست و خداوند در این آیه می خواهد بگوید که من اگر می خواستم فرزند قبول کنم پسر را قبول می کردم نه دختر را. این تفسیر غلط است زیرا عقیده ی جاهلیت که می گفتند دختر درجه ی دوم است تثبیت شده است این در حالی است که دختر و پسر برای خدا فرقی ندارد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo