< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

93/04/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سوره زمر، آیات 22 و 23
مفاد آیه ی قبل این بود که خداوند باران را فرو می فرستد و این باران در دل زمین فرو می رود و باغ و بستان شکل می گیرد. آیه ی محل بحث به ظاهر ارتباطی به آن ندارد ولی ارتباط آن با اندکی دقت روشن می شود و آن اینکه خداوند می فرماید:
﴿أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولئِكَ في‌ ضَلالٍ مُبينٍ * اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‌ ذِكْرِ اللَّهِ ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ[1]
این آیه ارتباط به آیه ی هجدهم دارد آنجا که خداوند می فرماید: ﴿الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‌[2]
خداوند در این آیه از روش مقابله استفاده کرده می فرماید: آیا کسی که خداوند سینه اش را برای اسلام باز کرده است... این همان کسی است که خداوند در آیه ی هجدهم از آن سخن گفت یعنی کسانی که اقوال مختلف را می شنوند و از بهترین آنها پیروی می کنند. بنا بر این پیروی از قول احسن موجب می شود که انسان از کسانی باشد که خداوند قلبش را برای اسلام باز کرده است. چنین کسی گوشش برای شنیدن کلام حق باز است. کلام حق، کلام وحی است و وحی الهی احسن القول است.
به همین جهت خداوند می فرماید: چنین کسی ﴿فَهُوَ عَلى‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ یعنی چنین کسی دارای نور است.
در این بخش از آیه که خداوند می فرماید: ﴿أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ جزاء محذوف است. زیرا معنای آیه این است که کسی که خداوند سینه اش را برای اسلام باز کرده است و او دارای نوری از جانب خداوند است...
بنا بر این جزاء محذوف است و می تواند این باشد: کمن هو لیس کذلک یعنی آیا مانند کسی است که این چنین نیست.
ممکن است کسی اشکال کند که اگر (کمن لیس کذلک) در تقدیر باشد یعنی خداوند سینه ی بعضی را برای اسلام گشوده و بعضی را نگشوده از این رو مردمی که سینه اشان گشوده نشده است مقصر نیستند زیرا خداوند چنین تصمیم گرفته است.
جواب این است که اگر خداوند سینه ی کسی را گشوده باشد او کسی است که قبلا جزء ﴿الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‌﴾ بوده است ولی کسی که خداوند سینه ی او را نگشوده کسی است که اقوال مختلف را نشنیده است تا بهترین را اتخاذ کند و بهمین دلیل خداوند نیز قلبش را نگشوده است.
بعد می فرماید: ﴿َوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ﴾ کسی که قلبش قسی شده است و از ذکر خداوند دوری می کند همان کسی است که دنبال اقوال مختلف و قول احسن نبوده است. خداوند نمی فرماید: که او قلب آنها را قسی کرده است بلکه می فرماید: قلب آنها قسی شده است و این به دلیل اعمال خودشان بوده است.
﴿أُولئِكَ في‌ ضَلالٍ مُبينٍ﴾ چنین کسانی در گمراهی آشکارند.
سپس خداوند در آیه ی بعدی قرآن را معرفی می کند و می فرماید که قرآن دارای چند صفت است: که عبارتند از ﴿أَحْسَنَ الْحَديثِ﴾، ﴿كِتاباً﴾،﴿مُتَشابِهاً﴾،﴿مَثانِيَ﴾﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ﴾، ﴿ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‌ ذِكْرِ اللَّهِ
ارتباط این آیه به آیات قبل این است که قرآن احسن الحدیث است و این همان چیزی است که فرموده است ﴿الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه‌
بعضی تصور می کنند که مراد از ﴿أَحْسَنَ الْحَديثِ﴾ همان داستان حضرت یوسف و مانند آن است. ولی حق این است که مراد از آن بهترین گزارش است و آن سخنی است که در آن هیچ دروغی نیست و هر چه هست عین واقعیت باشد. بنا بر این قرآن همان ﴿أَحْسَنَ الْحَديثِ﴾ است
صفت دوم عبارت است از ﴿كِتاباً﴾،یعنی کتاب چیزی است که نوشته شده است.
صفت سوم عبارت است از ﴿مُتَشابِهاً﴾، یعنی مطالبش شبیه یکدگر است.
صفت چهارم عبارت است از ﴿مَثانِيَ﴾ یعنی عبارات آن تکرار شده است. بنا بر این ﴿مَثانِيَ﴾ توضیحی برای ﴿مُتَشابِهاً﴾ است زیرا داستان ابراهیم و موسی و مانند آن بارها در قرآن تکرار شده است. مراد از ﴿مُتَشابِهاً﴾ چیزی نیست که در مقابل آیات محکمات است بلکه مراد آیاتی است که شبیه آیات دیگر است. البته تکرار در آیه هر جا که باشد نکته ای خاص خود را دارد و تکرار صرف نیست.
صفت چهارم عبارت است از ﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ﴾، یعنی کسانی که قرآن را می خوانند و معانی آن را متوجه می شوند پوست هایشان جمع می شود و این به سبب ترس است. بنا بر این وقتی افراد با ایمان قرآن را می خوانند و آیات دوزخ را می خوانند پوست بدنشان جمع می شود. آیاتی مانند اینکه مجرمان را زنجیری که حلقه اش هفتاد ذرع است می کشند ﴿ثُمَّ في‌ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ[3] یا آیه ای که می گوید تمامی افراد وارد دوزخ می شوند و بعد خداوند کسانی را که با تقوا هستند نجات می دهد: ﴿وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‌ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا * ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا[4]
اما این انقباض طولانی نیست زیرا بعد از آن پوستشان و قلب هایشان از ذکر خداوند باز می شود: ﴿ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‌ ذِكْرِ اللَّهِ﴾ این هنگامی است که آیات رحمت را می شنوند مانند آیه ای که می فرماید: ﴿قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ[5]
نکته ی دیگر این است که خدا انقباض را فقط به جلد نسبت می دهد می فرماید: ﴿تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ﴾ ولی در مورد انبساط، آن را هم به جلد نسبت می دهد و هم به قلب و می فرماید: ﴿ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‌ ذِكْرِ اللَّهِ
علت آن این است که انقباض در قلب راه ندارد ولی گشادگی هم در جلد راه دارد و هم در قلب. وقتی خبر خوشحال کننده ای به انسان می دهد دل انسان گشاده می شود. این گشادگی به سبب ذکر الله است.
بعد خداوند می فرماید: ﴿ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ﴾ یعنی خداوند هر کس را که بخواهد هدایت می کند و هر كس را خداوند گمراه سازد، هيچ راهنمايى براى او نخواهد بود.
باید دقت داشت که این آیه هیچ دلالتی بر جبر ندارد. کسی که جبری است می خواهد آزادی عمل داشته باشد و گردن خدا بگذارد کما اینکه شاعر می گوید:
می خوردن من حق ز ازل می دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود
آیه ی فوق ناظر به عکس العمل کار خود انسان است کسی که به سخن حق پشت کرده است مورد مهر خداوند قرار نمی گیرد در نتیجه هدایت الهی نصیب او نمی شود. اضلال خداوند به معنای این است که خداوند آن توفیق لازم را به سبب بدی اعمال فرد از او سلب می کند.
این مانند پدری است که سرمایه ای در اختیار فرزند می بیند. اگر فرزند از آن به خوبی استفاده کند، پدر کمکش کرده و راهنمایی اش می کند تا موفقیت بیشتری کسب کند ولی اگر آن را در مسیر حرام استفاده کند، سرمایه را از دستش می گیرد و با این کار فرزند دچار خسران می شود. خداوند نیز هنگامی که می بیند بنده اش صلاحیت ندارد توفیق خود را سلب می کند و فرد گمراه می شود. دنیا دار علل و اسباب است و هیچ عملی بدون جهت صورت نمی گیرد. خداوند هر کاری که با بنده اش می کند به سبب اعمالی که بنده انجام داده است.
اگر خداوند دید که بنده اش صلاحیت دارد هدایت خود را بیشتر می کند کما اینکه می فرماید: ﴿وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ[6] هدایت در ﴿اهْتَدَوْا﴾ هدایت اولیه است یعنی اینها سخن حق و کلام رسول خدا (ص) را شنیدند و قبول کردند. در مرحله ی دوم، خداوند آنها را مورد هدایت خاصه قرار می دهد. اما کسی که از هدایت اول صرف نظر کند، از کرامت و هدایت خداوند محروم می شود که همان اضلال است.
خداوند در آیه ی بعد می فرماید: ﴿أَ فَمَنْ يَتَّقي‌ بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ قيلَ لِلظَّالِمينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ[7]
انسان اگر خطری مواجهش شود اشرف اعضاء که صورت است را قربانی نمی کند بلکه اگر سنگ به طرف فرد بیاید، دستش را جلو می آورد نه اینکه صورتش را در مقابل سنگ بگذارد. بنا بر این چرا آیه ی فوق می فرماید: آيا كسى كه ناچار است با صورت خود عذاب دردناك الهى را در روز قيامت دور سازد ...
ان شاء الله شرح این مطلب را در جلسه ی بعد بیان می کنیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo