< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

93/05/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سوره ی زمر آیات 42 تا 45
خداوند در آیه ی 42 سوره ی زمر می فرماید: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‌ لَمْ تَمُتْ في‌ مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي‌ قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في‌ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[1]
خداوند در این آیه می فرماید: ما جان افراد را می گیریم ولی گاه آن را گرفته و پس نمی دهیم و اینها کسانی هستند که محکوم به مرگ می باشند و گاه پس می دهیم و آنها کسانی هستند که به خواب رفته اند و بعد بیدار می شوند.
بنا بر این فعل ﴿يَتَوَفَّى﴾ دو مفعول دارد که عبارت است از ﴿الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها﴾ و ﴿الَّتي‌ لَمْ تَمُتْ في‌ مَنامِها﴾ بنا بر این هر دو روحشان گرفته می شود ولی اولی بر گردانده نمی شود و دومی برگردانده می شود.
﴿يَتَوَفَّى﴾ به معنای گرفتن است یعنی خداوند جانها را می گیرد. بعد در مورد اولی که کسی است که قرار است بمیرد می فرماید: ﴿فَيُمْسِكُ الَّتي‌ قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ﴾ و در مورد دومی هنوز اجلش نرسیده است و فقط خوابیده است می فرماید: ﴿وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى
نکته ی دیگر این است که بین توفی و موت فرق است. توفی به معنای موت نیست بلکه به معنای اخذ است بنا بر این ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها﴾ به معنای گرفتن جان است نه میراندن و الا دلالت آیه از بین می رود.
عرب می گوید: وفیت دینی یعنی طلبم را گرفتم. هکذا در آیه ی قرآن می خوانیم: ﴿وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا[2]
نکته ی دیگر این است که بعضی بر خلاف تصریح روایات قائلند که حضرت عیسی از دنیا رفته است و حال آنکه ما عقیده داریم او زنده است و وقتی حضرت مهدی بیاید او نیز به زمین بر می گردد. حتی بخاری در صحیح می گوید: کیف بکم که فردی از جهان غیب می آید و امامکم منکم. یعنی امام از شما است و فردی از غیب آمده به او اقتدا می کند.
دلیل اینکه بعضی قائل به این هستند که حضرت عیسی زنده نیست تمسک به آیه ی ذیل است: ﴿إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسى‌ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا[3]
و یا در آیه ی دیگر می فرماید: ﴿فَلَمَّا تَوَفَّيْتَني‌ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيبَ عَلَيْهِم‌[4]
اینها توفی را به معنای مرگ گرفته اند.
این در حالی است که توفی به معنای گرفتن است یعنی خداوند عیسی را از عالم شهود گرفت و به عالم غیب برد.
نکته ی دیگر این است که ممکن است کسی بگوید که در اینجا تناقضی در آیات قرآن وجود دارد و آن اینکه خداوند در آیه ی فوق، توفی را به خودش نسبت می دهد و حال آنکه در آیات دیگر آن را به ملائکه نسبت داده می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَة[5]
و آیاتی که دلالت دارد که ملائکه جان ها را می گیرد فراوان است.
جواب آن این است که اگر کسی با زبان قرآن آشنا باشد متوجه می شود که این دو نسبت با هم اختلاف ندارند. زیرا نسبت توفی به خداوند اصلی است و نسبت آن به ملائکه تبعی می باشد. بنا بر این توفی فعل مباشرتی ملائکه است و فعل تسبیبی خداوند می باشد. مثلا مسجد حجتیه را هم بناء ساخته است و هم آیت الله حجّت.
از این نمونه در قرآن و احادیث بسیار است مثلا روزی در قرآن به خداوند نسبت داده شده است ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ[6] ولی در روایات است که مردم بعضی بعض دیگر را روزی می دهند و یا حتی در قرآن گاه پدر به عنوان رازق معرفی شده است: ﴿وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوف‌[7]
جواب همان است که نسبت به خداوند اصلی و به دیگران تبعی است.
همچنین در جایی از قرآن خداوند خود را به عنوان زارع معرفی می کند و می فرماید: ﴿أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ[8] ولی در آیه ای دیگر بشر را نیز زارع شمرده می فرماید: ﴿فَاسْتَوى‌ عَلى‌ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ[9]
همه ی اینها بر اساس همان است که خداوند در آیه ای دیگر می فرماید: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‌[10]
این گونه مثال ها در قرآن فراوان است مثلا هم خداوند مالک است و هم من ولی مالکیت خداوند تکوینی است و مالکیت من قراردادی و در طول مالکیت خداوند است. بنا بر این گاه دو چیز هم به خداوند نسبت داده می شود و هم به بشر ولی حیثیت این نسبت با هم فرق دارد.
سپس خداوند در خاتمه ی آیه می فرماید: ﴿إِنَّ في‌ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ
بنا بر این کسانی که می گویند خداوند فقط خالق است ولی مدبر نیست با این آیه جواب خود را دریافت می کنند زیرا تدبیر عالم نیز با خداست و او تصمیم به موت افراد و عدم آن می گیرد. با این حال خداوند در عالم جنودی دارد ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‌[11] که کارشان همان کاری است که خداوند می خواهد.
در آیه ی بعد می خوانیم: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ[12]
این آیه نیز در مقام رد مشرکان است که تدبیر را از آن غیر خداوند می دانند. خداوند در این آیه می فرماید: مشرکان، بت ها را شفیع خود قرار داده است. در نتیجه به رسول خود می فرماید که به آنها بگوید: ﴿قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ
و آن اینکه فرد شفیع باید عاقل باشد تا بتواند شفاعت کند و دوم اینکه باید مالک شفاعت باشد. این در حالی است که بت ها هیچ یک از این دو صفت را ندارند. بت ها نه قولشان پذیرا است و نه عقل دارند.
سپس در آیه ی بعد ﴿لا يَمْلِكُونَ﴾ را توضیح داده می فرماید: ﴿قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[13]
یعنی همه چیز از آن خداوند است بنا بر این شفاعت هم از آن اوست.
ممکن است سؤال پیش آید که خداوند خودش شفاعت نمی کند بلکه باید کسی در پیشگاه او شفاعت کند بنا بر این چرا خداوند می فرماید: ﴿قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَميعاً
جواب این است که مقام شفاعت مال خداست زیرا تمام آنها در عالم هستی است اختیارش با خداست و شفاعت هم یکی از آن موارد است ﴿لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
سپس در آیه ی بعد می فرماید: ﴿وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ[14]
امروزه پدیده ی زشتی به نام پدیده ی تکفیر در دنیا رواج یافته است که سال ها در غرب روی آن مطالعه شده است. این حربه ی غرب است که گروهی را مجبور به تکفیر گروهی دیگر می کنند تا بین آنها اختلاف رخ دهد.
اینجاست که خداوند مرز مشرک و موحد را به شکلی کاملا شفاف بیان کرده است و آن اینکه کسانی که وقتی نام خداوند به تنهایی به میان می آید دل چرکین شده و چهره اشان در هم می پیچد ولی وقتی همراه با بت هایشان ذکر شود خشنود می گردند.
وقتی معیار، این است که آیا می توان به راحتی دیگر افراد را تکفیر کرد؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo