< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

94/04/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احزاب آیات 9 و 10
﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً[1]
خداوند در آیه ی نهم به سراغ جنگ احزاب می رود و در خلال آیات متعددی این جنگ را متذکر می شود.
رسول خدا (ص) 27 غزوه داشت که خود در آنها شرکت کرده بود و 55 سریه داشت که خود در آنها شرکت نداشت.
در میان این غزوه ها غزواتی چون بدر، احد و احزاب مشهور است.
در غزوه ی بدر 313 نفر در برابر 900 نفر که تا دندان مسلح بوده اند قرار گرفت. مسلمانان دو عدد اسب بیشتر نداشتند.
غزوه ی احد نیز بسیار مهم است که بیرون مدینه و در شرایط خاصی رخ دارد.
غزوه ی سوم که محل بحث است غزوه ی خندق است که در سال پنجم رخ داد. و بعد از آن غزوه ی طائف از غزوات مهم است.
در غزوه ی خندق، مشرکان به سراغ مدینه آمدند و رسول خدا (ص) به سراغ آنها نیامد. هنگامی که رسول خدا (ص) وارد مدینه شد، در مدینه سه طائفه از یهود زندگی می کردند: بنی قینقاع، بنی القریظه و بنی النضیر. آنها را رسول خدا (ص) پیمان بستند و او نیز به آنها امان داد. متأسفانه آنها به پیمانشکنی روی آوردند. بنی قینقاع ابتدا پیمان شکنی کردند و رسول خدا (ص) آنها را از مدینه اخراج کرد. بعد بنی النضیر تصمیم به ترور رسول خدا (ص) گرفتند، و حضرت آنها را نیز کوچاند. بنی قریظه که دارای ارتش بسیار بزرگی بودند باقی مانده بودند. بنی نضیر هنگام خارج شدن به این فکر افتادند که یهود به تنهایی نمی تواند کار پیغمبر اکرم (ص) را یکسره کند و باید طائفه ای علیه او قیام کنند. حیی بن اخطب رئیس بنی نضیر به مکه رفت با ابوسفیان و سران قریش دست به دست هم داد تا ریشه ی اسلام و مسلمانان را از بین ببرند. برای یهود همین ننگ بس که با آنکه اهل کتاب بودند با مشرکان هم پیمان شدند.
به هر حال بعد از اتحاد با مشرکان دیدند که جمعیتشان کافی نیست و باید متحد سومی هم پیدا کنند به سمت بطحاء رفتند و جمعیتی در شرق مدینه پیدا کردند. بنا بر این مثلثی پرقدرت درست کردند. یک ضلع به دست مشرکان قریش بود، ضلع دیگر به دست یهودیان خیبر و بنی النضیر و ضلع سوم بطحاء است. آنها هم پیمان شدند که در یک زمان به سمت مدینه حرکت کنند و در یک روز ده هزار سرباز مسلح مدینه را محاصره کردند.
خوشبختانه مدینه از یک طرف آسیب پذیر بود بخشی از مدینه باغ و بخشی دیگر از آن خانه بود و نمی شد از آن سمت وارد مدینه شد. تنها از سمت بیابان مدینه تصمیم به ورود به مدینه داشتند. رسول خدا (ص) از پیمان آنها باخبر شد. سلمان به حضرت پیشنهاد حفر خندق داد. طول خندق شش کیلومتر و عمق و دهانه ی خندق سه متر بود و اینکه در اطراف این خندق افرادی باشند که جلوی نفوذ احتمالی دشمن را بگیرند. رسول خدا (ص) این نقشه را پذیرفت و همه مشغول حفر خندق شدند.
دشمن یک ماه پشت خندق بود و توان پیشروی نداشت. در این مدت سه یا پنج نفر توانستند از خندق عبور کنند که یکی از آنها عمرو بن عبدود بود و اسب او توانست سه متر را بپرد و به آن سمت خندق برسد.
خداوند در آیه ی فوق و آیات بعدی درصدد بیان این است که به ما بفهماند که اسلام به راحتی به دست نیامده است. رفاه و آرامش جامعه ی اسلامی مرهون زحمات رسول خدا (ص) و یاران ایشان در آن ایام است.
عمرو مشغول رجز خوانی شد و گفت یک نفر بیاید که من را به جهنم بفرستد و من او را به بهشت بفرستم. رجزخوانی او موجب تضعیف روحیه ی مسلمانان شده بود و می گفت که گلوی من گرفت چرا کسی به مبارزه نمی آید.
اینجاست که خداوند می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ﴾اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! نعمت خدا را برخود به ياد آوريد آنگاه كه در جنگ احزاب لشكرهايى عظيم به سراغ شما آمدند؛
بعد خداوند می فرماید: که ما از دو راه آنها را از بین بردیم:
اول اینکه می فرماید: ﴿فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً
یعنی بعد از یک ماه اول شب طوفان و باد سنگینی آمد و خیمه های دشمن را کند و با خود برد و دیگ های غذا را وارونه کرد. ابوسفیان که این صحنه را دید گفت شتران و مراکب ما از بین رفته است و باید برگردیم و نمی توانیم در اینجا بمانیم. او هرچه شتر خود را می زد تا فرار کند، شتر بلند نمی شد و ابو سفیان فراموش کرده بود که دست شتر بسته بود.
دوم اینکه می فرماید: ﴿وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها
جنود جمع جُند است که مراد همان ملائکه است.
سپس خداوند در خاتمه می فرماید: ﴿وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيراً
آنگاه خداوند در آیه ی بعد صحنه ی جنگ را برای ما ترسیم کرده می فرماید: ﴿إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا[2]
ضمیر در جاؤُكُمْ به لشکر دشمن بر می گردد. یعنی آن لشکر از فوق و اسفل یعنی از شرق و غرب به سمت شما آمد. فوق ظاهرا جنبه ی شرق است و اسفل به جانب مکه و غرب اشاره دارد.
﴿وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ﴾ زیرا دشمان ده هزار نفر بودند و مسلمانان سه هزار نفر بودند در نتیجه چشمها از شدت وحشت خیره شد و به این سو و آن سو می نگریست.
﴿وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ و دلها به گلوگاه رسيده بود.
خداوند در این آیه و آیه ی قبل از تعابیر مختلفی استفاده کرده است. اول اینکه آن لشکریان جنود بودند و گروه های مختلفی که با هم متحد شده بود. دیگر اینکه از شرق و غرب آمده و شما را محاصره کردند. همچنین چشمان شما از وحشت خیره شده و دلهایتان به گلوگاه رسیده بود.
سپس می فرماید: ﴿تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾ مراد از این بخش منافقان و کسانی بودند که ضعیف الایمان بودند که خیال کردند که وعده ی خداوند به پیروزی مسلمانان صحیح نبوده است و می فرماید: و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى‌برديد.

رسول خدا (ص) در کمتر از یک ماه دو تا از پیشتیبانان خود به نام ابو طالب و همسرش خدیجه را از دست داد. چنان حزن به رسول خدا (ص) روی آورد که آن سال را عام الحزن نامید. خدیجه در میان زنان اولین کسی بود که به پیغمبر اکرم (ص) ایمان آورد. رسول خدا (ص) گویا روز دوشنبه مبعوث شد و روز بعد حضرت خدیجه بعد از علی علیه السلام به حضرت ایمان آورد.
در روایت است که فردی در مکه بود و دید یک مرد جوان با یک زن و یک نوجوان روبروی کعبه مشغول عملی شدند که در میان عرب سابقه نداشته است. او نزد عباس رفت و جریان را پرسید و او گفت که آن جوان برادرزاده ی من و فرزند عبد الله است و آن نوجوان فرزند ابوطالب است و آن زن، خدیجه همسر آن جوان است و در روی زمین کسی بجز این سه نفر به دین آنها ایمان ندارد.
بعضی از زنان وقتی محبت رسول خدا (ص) به خدیجه را حتی بعد از وفاتش می دیدند حسادت می کردند ولی رسول خدا (ص) ناراحت شد و فرمود موقعی که من مالی نداشتم او ثروت خود را در اختیار من قرار داد. رسول خدا (ص) به حدی به خدیجه علاقه داشت که وقتی گوسفندی را می کشت بخشی از آن را به دوستان خدیجه می داد.
رسول خدا (ص) در جنگ بدر هنگامی که شوهر زینب دختر رسول خدا (ص) اسیر شد زینب برای آزادی شوهرش گردنبند خود را فرستاد. هنگامی که گردنبند را نزد رسول خدا (ص) آوردند بسیار ناراحت شد زیرا آن گردنبند را مادرش خدیجه هنگام ازدواج به او داده بود.
خداوند در قرآن از زن نوح و لوط به عنوان دو زن بی ایمان نام می برد که هرچند همسر پیامبر بودند ولی با آنها مسانخت نداشتند و از زنان خوب که نام می برد زن فرعون و حضرت مریم را نام می برد. در روایات است که چهار زن از دیگران برتری دارند و دو زن دیگر حضرت خدیجه و حضرت زهرا سلام الله علیهما می باشند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo