< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله سبحانی

94/04/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احزاب آیات 36 تا 38
﴿وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً[1]
این آیه مبحث جدیدی را مطرح می کند. آیات قبلی در مورد حقوق زن بود و این آیه در مورد خط بطلان کشیدن بر یکی از آداب عرب جاهلی.
در دوران جاهلیت هرگز زنان ثروتمند با مردان فقیر ازدواج نمی کردند. سنت دیگر این بود که زنان آزاد با غلامان، ازدواج نمی کردند. خداوند می خواهد این سنت های جاهلی را از بین ببرد به این گونه رسول خدا (ص) دختر عمه ای داشت به نام زینب دختر جحش و از قبیله ی بنی اسد و مادر او عمه ی رسول خدا (ص) بود زینب از خاندان سرشناس مکه بود. پیغمبر اکرم (ص) می بایست از خودش شروع می کرد زیرا در روایت است: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِه‌[2] یعنی کسی که ادعا دارد رهبر جامعه است اول باید خود را اصلاح کند و بعد دیگران را.
خداوند به رسول خدا (ص) امر می کند که زینب را به عقد غلامی به نام زید بن حارثه که غلام رسول خدا (ص) بود در آورد. زید را در یکی از جنگ ها ربوده بودند در حالی که آزاد بود نه غلام و بعد او را در مکه فروختند. حکیم بن حزام که یکی از بستگان خدیجه بود زید را خرید و به خدیجه سلام الله علیها که آن زمان همسر رسول خدا (ص) نبود هدیه کرد. بعد که پیغمبر اکرم (ص) با خدیجه ازدواج کرد، خدیجه زید را به رسول خدا (ص) هدیه کرد. البته زید بن حارثه در واقع بسیار مبادی آداب بود و حتی هنگامی که پدرش به مکه آمد و گفت که حاضرم پسرم را بخرم و با خود ببرم، رسول خدا (ص) زید را مخیّر کرد و زید انتخاب کرد که نزد رسول خدا (ص) برود. (زیرا پدر او همچنان مشرک بود.) زینب در ابتدا نپذیرفت و برادر زینب هم با او همراهی کرد. در اینجا بود که آیه ی مزبور نازل شد.
ما كانَ گاه به معنای ممکن نیست می آید و گاه به معنای شأنش نیست.
از مواردی که به معنای ممکن نیست می آید می توان به این آیه اشاره کرد:﴿ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَد[3] و در آیه ی ﴿وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضيعَ إيمانَكُمْ[4] به معنای شأن آمده است. در آیه ی محل بحث هم به معنای شأن آمده است یعنی اگر خدا و رسول خدا (ص) حکمی کردند شأن مؤمن و مؤمنه نیست که اختیار داشته باشند آن را قبول کنند یا رد نمایند.
سپس خداوند در خاتمه می فرماید: ﴿وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً
زینب بعد از نزول این آیه قبول کرد که به همسری زید در آید.
در چند سال قبل در مکه همایشی در مورد خطبه های رسول خدا (ص) بود. ما نیز چون می دانستیم که آنها خطبه ی رسول خدا (ص) در روز غدیر را ذکر نمی کنند آن را از منابع اهل سنت جمع کردیم و از طریق بعثه به آن محل فرستادیم. آنها از تکثیر آن امتناع کردند و گفتند چون اصحاب رسول خدا (ص) بعد از وفات او به مفاد آن عمل نکردند ما هم آن را قبول نمی کنیم. ما در جواب گفتیم که چرا به آیه ی فوق از سوره ی احزاب عمل نمی کنید.
به هر حال عقد بین زید و زینب خوانده شد و مدتی گذشت ولی اخلاق آن دو با هم سازگار نبود. زید نزد رسول خدا (ص) آمد و تقاضای طلاق دادن زینب را مطرح کرد. رسول خدا (ص) مخالفت کرد آیه ی بعد ناظر به همین جریان است: ﴿وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ﴾ مراد از این فرد که خداوند و رسولش به او نعمت دادند زید بن حارثه است که هم خداوند به او نعمت داد و هم رسول خدا (ص) به این گونه که او را آزاد کرد.
به هر حال زید حاضر نشد و زینب را طلاق داد. البته شاید امر رسول خدا (ص) ارشادی بوده است نه مولوی.
در اینجا نوبت به شکستن سنت دوم رسید و آن اینکه در عرب جاهلیت رسم بود که انسان پسرخوانده ای داشت و او زن بگیرد و طلاق دهد، پدر خوانده نمی تواند زن مزبور را به عقد خود در آورد. آنها پسر خوانده را مانند پسر واقعی حساب می کردند و همسر او را عروس واقعی. اینجا بود که به رسول خدا (ص) امر شد که زینب را به عقد خود در آورد تا آن سنت جاهلی شکسته شود.
﴿وَ تُخْفي‌ في‌ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ﴾ یعنی ای رسول خدا (ص) تو در دل چیزی را پنهان می کنی ولی خداوند آن را آشکار می کند. مراد این است که وقتی خداوند وحی کرد که رسول خدا (ص) زینب را به عقد خود در آورد، رسول خدا (ص) این وحی را در قلب خود مخفی کرد و نمی خواست آن را آشکار کند زیرا کل شبه جزیره با او مخالفت می کردند. اینجا خداوند می فرماید: ﴿وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ﴾ به جای اینکه از مردم واهمه داشته باشی باید از من بترسی.
خاورشناسان این فقرات را به شکل باطلی معنا می کنند.
سپس می فرماید: ﴿فَلَمَّا قَضى‌ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‌ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ (در مورد همسر پسرخوانده هایشان) إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً (زمانی که آنها را طلاق دهند.)﴾
در اینجا منافقین دست به شایعه پراکنی های مختلفی کردند مثلا می گفتند که زید که می خواست زینب را طلاق دهد، رسول خدا (ص) راضی بود زیرا تصمیم داشت خودش زینب را به بگیرد. این در حالی بود که خداوند به زید امر کرده بود: ﴿أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ همچنین خداوند خودش می فرماید: ﴿زَوَّجْناكَها﴾ همچنین فلسفه ی آن را بیان می کند و می فرماید: ﴿لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‌ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً
همچنین در آیه ی بعد می فرماید: نبی خدا نباید در انجام آنچه خداوند بر او واجب کرده است احساس ضیق کند: ﴿ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً[5]
اگر انسان نخواهد کسی پشت سرش حرف بزند باید همواره یک جا نشین باشد. کسانی که به دستورات الهی عمل می کنند همواره مخالفانی دارند. نباید از این مخالفت ها ترسید زیرا سرآخر حق آشکار خواهد شد و طرفداران حق سربلند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo